فضایح. [ ف َ ی ِ ] ( ع اِ ) ج ِ فضیحة. رسواییها. ( فرهنگ فارسی معین ) : امیر سیف الدوله از روی حمیت دین و غیرت اسلام جایز نمی شمرد بر آن فضایح اغضانمودن. ( ترجمه تاریخ یمینی ). از کیفیت نامه خبر کردند و سورت آن فضایح و قبایح بر او خواندند. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی ). رجوع به فضائح ، فضیحت و فضیحة شود. که خدا اسباب خشمی ساخته ست وآن فضایح را بکوی انداخته ست.مولوی.
معنی کلمه فضایح در فرهنگ معین
(فَ یِ ) [ ع . فضائح ] (اِ. ) جِ فضیحت .
معنی کلمه فضایح در فرهنگ عمید
= فضیحت
معنی کلمه فضایح در ویکی واژه
فضائح جِ فضیحت.
جملاتی از کاربرد کلمه فضایح
فضایح زلّات را غفّار و قبایح علّات را ستّار است. عاصیان را آمرزگار و با مفلسان نیکوکار است.
بدان که خوف از معرفت خطر خیزد و هرکسی را در پیش خطری دیگر آید. کس بود که دوزخ در پیش وی آید و خوف وی از آن بود و کس بود که چیزی که راه دوزخ است در پیش وی آید، چنان که ترسد که پیش از تو بمیرد یا ترسد که باز در معصیت افتد یا دل وی را غفلت و قسوت پدید آید یا عادت وی را با سر معصیت برد یا بطر بر وی غالب شود. به سبب نعمت یا در قیامت به مظالم گرفتار شود یا فضایح او آشکار گردد و رسوا شود. یا ترسد که بر اندیشه وی چیزی رود که خدای تعالی می بیند و آن ناپسندیده بود.
و اگر کبر به سبب جمال می کند، باید که هر که به جمال خویش فخر می کند اندر باطن خویش نگرد تا فضایح بیند و نگاه کند که اندر شکم وی و اندر مثانه وی و اندر رگ وی و اندر بینی وی و گوش وی و اندر همه اعضای وی چه رسوایی است که هر روز به دست خویش بشوید از خویشتن که نه طاقت آن دارد که آن به چشم بیند و بوی آن بشنود و همیشه حمال آن است. و آنگاه کند که آفرینش وی از خون حیض و نطفه است و به راه گذر بول گذرد تا اندر وجود آید.
و اما تدبیر ناقص آن بود که هر روز به بیمارستان رود و به زندان سلطان و به گورستان تا بلاها بیند و سلامت خویش، باشد که به شکر مشغول شود: چون به گورستان شود بداند که آن همه مردگان در آرزوی یک روز عمرند تا تقصیرها را بدان تدارک کننند و نمی یابند. و روزهای دراز فراپیش وی نهاده اند و وی قدر نمی داند. و اما آن که در نعمتهای عام شکر نمی کند چون هوا و آفتاب و چشم بینا و همه نعمت مال داند و آنچه به وی مخصوص بود، باید که بداند که این جهل است که نعمت که عام بود از نعمت بنشود، پس اگر اندیشه کند نعمت خاص بر وی بسیار است که هیچ کس نیست که گمان برد که چون عقل وی هیچ عقل نیست و چون خلق وی هیچ خلق نیست و از این بود که دیگران را ابله و بدخوی گوید که خویشتن را چنان نمی پندارد، پس باید که به شکر این مشغول باشد نه به عیب مردمان، بلکه هیچ کس نیست که وی را فضایح و عیبهاست که آن وی داند و کس نداند که خدای تعالی پرده بدان نگاه داشته است، بلکه اگر آن که بر خاطر و اندیشه گذر کند مردمان بدانند جای بسیار تشویر و اندیشه بود. و این در حق هریکی خیری خاص بود، باید که شکر آن بکند و همیشه اندیشه باز آن ندارد که از آن محروم است تا از شکر محروم نماند، بل باید که در آن نگرد که به وی داده اند بی استحقاق.
که خدا اسباب خشمی ساختست وآن فضایح را بکوی انداختست
إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ سبب نزول این آیت آن بود که ربّ العزّة جلّ جلاله در شأن جهودان این آیت فرستاد: یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ الآیة، و آن عیب و عوار ایشان، و آن فضایح اعمال ایشان درین آیات پیدا کرد. جهودان در خشم شدند، و یک زبان بیرون آمدند که: و ما انزل اللَّه علی بشر من شیء، اللَّه بهیچ بشر چیزی از کتب و صحف نفرستاد. و بعضی گفتند از ایشان که: پس از موسی بهیچ پیغامبر هیچ کتاب نفرستاد. ربّ العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ یا محمد ما بتو پیغام دادیم، و وحی فرستادیم هم چنان که پیغامبران گذشته را دادیم، سبیل تو در وحی هم سبیل ایشانست، و این بر جهودان حجّت است، که ایشان دانسته بودند از تورات که ربّ العزّة باین پیغامبران وحی فرستاد، و پیغام داد، و چنان که ایشان را پیغام داد، مصطفی را پیغام داد. و آن گه نوح را فرا پیش همگان داشت اگرچه از وی فاضلتر در انبیاء بودند، امّا از بهر آن ذکر وی فرا پیش داشت که نوح، ابو البشر بود، کما قال عزّ و جلّ: وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ. و اوّل پیغامبر از پیغامبران شریعت نوح بود، و اوّل کسی که دعوت کرد، و مشرکان را بیم داد نوح بود، و اوّل کسی که امّت وی را عذاب کردند بدعاء وی، نوح بود، و معجزت وی در نفس وی بود، که وی را هزار سال عمر بود، که یکتای موی وی سفید نگشت، و قوّت وی ساقط نشد، و هیچ پیغامبر در دعوت آن مبالغت ننمود که نوح نمود، هم در شب دعوت کرد، هم در روز، هم در نهان، هم در آشکارا، و ذلک فی قوله تعالی: قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً، و قوله: ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً، ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً. و هیچ کس در رنج خویش آن صبر نکرد که وی کرد، بروزی در چند بار وی را بزدندی، چنان که از هوش برفتی، چون بهوش باز آمدی هم چنان دعوت کردی، و در روش خویش مقام شکر داشت، که برترین مقام است. کما قال تعالی: إِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً.
و گفت: آنچه روایت میکنند که ابراهیم و موسی و عیسی صلوات الله علیهم اجمعین گفتند خدایا! ما را از امت محمد گردان، گمان بری که آرزوی فضایح این مشتی ریاست جوی کردند؟ کلاو حاشا بل، که ایشان در این امت مردانی دیدند که اقدام ایشان برتحت ثری بود و سرهای ایشان از اعلی علیین برگذشته وایشان در میان گم شده.