غلتان

معنی کلمه غلتان در لغت نامه دهخدا

غلتان. [ غ َ ] ( نف ، ق ) نعت فاعلی از غلتیدن. غلتنده. آنچه میغلتد. غلطان :
درآمد ز زین گشت غلتان به خاک
همی گفت کای راست دادار پاک.اسدی ( گرشاسب نامه ).بماندش یکی نیمه بر زین نگون
دگر نیمه غلتان ابر خاک و خون.اسدی ( گرشاسب نامه ).من شسته به نظاره و انگشت همی گز
وآب مژه بگشاده و غلتان شده چون گوز.سوزنی.|| هرچیز گرد و مدور. || مروارید. ( ناظم الاطباء ). رجوع به غلطان شود.

معنی کلمه غلتان در فرهنگ معین

(غَ ) = غلطان : (ص فا. ) ۱ - چیزی که می غلتد، غلتنده . ۲ - هرچیز گرد و مدور.

معنی کلمه غلتان در فرهنگ عمید

۱. غلتنده.
۲. (قید ) درحال غلتیدن.
۳. [مجاز] هر چیز گرد و مدور.
۴. (بن مضارعِ غلتاندن و غلتانیدن ) = غلتاندن

معنی کلمه غلتان در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) چیزی که می غلتد غلتنده ۲ - در حال غلتیدن ۳ - هر چیز گرد و مدور یا مروارید غلتان . مروارید کاملا گرد .

معنی کلمه غلتان در فرهنگستان زبان و ادب

{rolled , roll} [زبان شناسی] ← لرزشی

معنی کلمه غلتان در ویکی واژه

غلطان:
چیزی که می‌غلتد، غلتنده.
هرچیز گرد و مدور.

جملاتی از کاربرد کلمه غلتان

جمع‌گشتن دل ما را به تسلی نرساند ازگهرکیست برد شیوهٔ غلتانی را
به ریگ اندر افگند غلتان سرش ز خون لعل شد دست و جنگی برش
که رفت از سر او هوش و بی‌خبر افتاد به روی خاک به سان سرشک خود غلتان
روان به طاس درون کعبتین غلتانش چو اختران که بر افلاک می‌کنند دوار
تو مست و غلتان تو به تو، زلف پریشان مو به مو جان بادگران سو به سو، گرد سرت جان همه
ال‌اکس‌دی‌ئی از روش انتشار غلتان استفاده می‌کند و تحت مجوز جی‌پی‌ال و ال‌جی‌پی‌ال منتشر می‌شود.
غلتان به خاک و خون من و، آن سرو خوش‌خرام رقصان میان لاله و گل است مست و سرخوشان
فسون جاه عذر لنگ سازد پرفشانی را به غلتانی رساند آب درگوهر روانی را
از بیم کشتنست که غلتان سوی عدم خصم گریز پای چو سیماب می رود
من ز سودای تو سرگشته و سرگردانم گه بپهلو روم و گاه بسر غلتانم
هزاران اشک غلتان گشته در خون ز چشم نیم مستان ریخت بیرون
مراسم گل غلتان نوزاد با گل محمدی از نسل‌های پیش به یادگار مانده و در زمره میراث معنوی استان سمنان به شماره ۱۷۷ در سال ۱۳۸۹ خورشیدی در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده‌است.
در مورد پیشینه این آرامگاه و خود خواجه غلتان روایت‌های متعددی در بین مردم وجود دارد. اما مشهورترین آنها این است که خواجه غلطان وقتی به سمت هرات می‌آمد از جانب کوهی وارد شهر هرات شد درین حال گفت که این شهر شهر اولیا است و هر چند قدم آن آن اولیایی خفته‌است پس من نمی‌توانم روی آن گام بگذارم که توهین به آنان خواهد شد. پس تصمیم گرفت که غلت‌زنان وارد شهر شود تا به گفته خودش گام بر خاک اولیا نگذارد؛ و او در همین چرخش نیز درگذشت.