غطاء

معنی کلمه غطاء در لغت نامه دهخدا

غطاء. [ غ ِ ] ( ع اِ ) پوشش. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ) ( مهذب الاسماء ). پرده و پوشش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || سر دیگ و آن تنور و جز آن. ( مهذب الاسماء ). نهنبن. ( دهار ). سرپوش دیگ و سرپوش تنور و طبق.

معنی کلمه غطاء در فرهنگ معین

(غِ ) [ ع . ] (اِ. ) پرده ، پوشش .

معنی کلمه غطاء در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی غِطَاءٍ: پرده
ریشه کلمه:
غطو (۲ بار)
پرده. در مفردات گوید: غطاء مثل طبق و نحو آن است که روی چیزی گذاشته شود چنانکه غشاء مثل لباس و نحو آن است که روی چیزی بگذارند و آن کنایه از جهالت است. . ظاهراً مراد از «ذکر» پی بردن به نظم موجودات است که سبب یادآوری خدااند یعنی کسانی که از دیدن آیات و شواهد ربوبیت من چشمشان در پرده‏ای بود و قدرت شنیدن نداشتند و «عمی و صم» بودند نه با دیدن خداشناس شدند و نه با شنیدن. آن نظیر . است غشاوه و غطاء از آثار کفر و عصیان است که شخص را نسبت به دیدن و شنیدن شواهد خالق بی اعتنا می‏کند. . ملاحظه آیات ماقبل روشن می‏کند که مراد از «هذا» قیامت و احوال آن است و خطاب «کُنْتَ» متوجه به منکر معاد است یعنی تو از قیامت و احوال آن در غفلت بودی پرده را از چشمت گرفتیم چشمت امروز تیز است. یعنی اگر در دنیا غفلت نمی‏کردی پرده از چشمت برداشته می‏شد و قیامت را در دنیا می‏دیدی. این لفظ فقط دوبار در قرآن مچید آمده است.

معنی کلمه غطاء در ویکی واژه

پرده، پوشش.

جملاتی از کاربرد کلمه غطاء

جوانمرد، اگر مؤمنی طاعت پیشه دار که بهشت خرم‌بوستانی‌ست. و از معصیت پرهیز کن که دوزخ گرم زندانی‌ست، و دل و جان به حق تسلیم کن که کریم سبحانی‌ست. اگر عاشقی دل نشانۀ بلا کن و اگر عارفی جان سپر محنت و قضا کن، اگر بنده‌ای به هرچه او کند رضا کن و در همه مهیات اعتماد بر خدا کن. تاج احتیاج بر سر نه، شهد شهادت در زبان گیر، شکر شُکر در دهان نه، کمر کرامت بر میان بند، پیراهن درد درپوش، شرر شوق در سینه برافروز، رونق و طراوتِ عمر به آب بی‌دولتی غرق کن، در حضرتش همیشه زیر و زبر باش، پیراهن بی‌سعادتی از سر برکن، صدرۀ جفا چاک ساز، خبث و حسد و بغض به دریای نصیحت فرو گذار، هرچه داری به یکبار بذل کن تا مجرد شوی، هرچه در سینه تو از ریا و عجب است به جاروب فقر فرو روب، خواجگی و رعونت و کرته و عمامه و طیلسان و نقش و کاشانه را جمله آتش در زن. چون بدین صفت شدی ما که خداوندیم به سرمۀ سعادت دیده تو را به ارادت مکتحل گردانیم و بصیر بصیرت برگشاییم. قوله تعالی فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید.
و پسر خطاب را یارای این دعوی کی بودی که رأیت ربی بقلبی و پسر ابواطالب علیه السلام را این لاف نرسیدی که لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا و اگر صد هزار شمع در دست سمع نهی در مضایق این ظلمات و دقایق این فلوات راهبری نتواند کرد و قدمی بر نقطه صواب نتواند نهاد.
از تو کشف غطاء آید و بس بخش در دیده یقین نورم
قوله: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» بر ذوق اهل معرفت این شب و روز نشان قبض و بسط عارفانست و این قبض و بسط حکم الهی و تقدیر پادشاهی است، گاه در قبضه قبضش نهد تا سلطان جمال او را بحکم نوال بنوازد، و آن گه شرط مرد صاحب درد آنست که در قبضه قبض مهذب و بی اعتراض بود، و بر بساط بسط مؤدب بی اعراض باشد، که بزرگان دین چنین گفته‌اند: لا یجد العبد حلاوة الایمان حتی یأتیه البلاء من کلّ مکان «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» شمس و قمر بیافرید در بروج آسمان و بر ذروه افلاک روان. آفتاب بر وجهی آفرید که بیفزاید و نکاهد، و قمر بر وجهی که افزاید و کاهد. گاه در محاق بود و گاه در اشراق. آفتاب نشان صاحب توحید است که بنعت تمکین در حضرت شهود می‌گوید: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا.
أنوار الفقاهه تألیف شیخ حسن کاشف الغطاء است که توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شده است. این کتاب در سی و سومین دوره جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان «کتاب سال ایران» برگزیده شد.
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَری‌ ای اظهرت للنّاظرین فرا و ها بعد ان کانوا یسمعون بها. قال مقاتل: یکشف عنها الغطاء فینظر الیها الخلق کلّهم.
سطوح و خارج اصول را نزد ملا مقصودعلی‌ کاظمی و فقه را نزد شیخ‌ محمدحسن نجفی نویسنده جواهر و شیخ‌ علی فرزند شیخ‌ جعفر کاشف‌ الغطاء(د ۱۲۵۳ق/۱۸۳۷م) آموخت.
محمدحسین کاشف‌الغطاء (زادهٔ ۱۲۹۴ ـ محلهٔ عماره نجف و درگذشتهٔ ۱۳۷۳ ـ کرند (نزدیکی کرمانشاه) از روحانیان شیعه اهل عراق بود. جد او جعفر کاشف‌الغطاء (متوفی ۱۲۲۸) سرشناس‌ترین و پرآوازه‌ترین فرد این خاندان است. پدرش علی کاشف‌الغطاء (متوفی ۱۳۲۰) نیز از مراجع تقلید بلندپایهٔ عراق بود.
وی در سال ۱۲۸۱ به نجف مهاجرت کرد و از محضر میرزای شیرازی، شیخ راضی نجفی، و شیخ مهدی کاشف الغطاء بهره‌مند شد.
اینگونه ادعاها در حالی است که بسیاری از فقها و علمای شیعه مانند وحید خراسانی بر فلسفه و عرفان متداول در حوزه‌های شیعی نقدهای اساسی دارند و موضع‌گیری وحید خراسانی در راستای انتقادات فقهای بزرگی همچون علامه مجلسی، میرزای قمی، شیخ جعفر کاشف الغطاء، سید محمد کاظم یزدی، سید ابوالحسن اصفهانی، سید حسین بروجردی، سید ابوالقاسم خویی و سید علی سیستانی است. از این می‌توان مخالفت با فلسفه و عرفان و بیگانه دانستن آن نسبت به معارف اسلامی را یک سنت دیرین غالب در حوزه‌های شیعی دانست.
شیخ گفت بایزید شیری را مرکب کردی و مار افعی راتازیانه و چون در نماز آمدی گفتی اِلهِی بسِتْرِک عِشْنا فَلَوْرَفَعْتَ عَنّا غطاءَکَ لافْتَضَحْنا.
کشف الغطاء و لا انتظار و لا نسا فرح السعید تانسا بعتاده
آن پرده فکن که پرده برداشت ازلو کشف انغطاء علی بود
محمدحسین کاشف‌الغطاء (۱۲۹۴ق نجف- ۱۳۷۳ق کرند کرمانشاه) از مراجع تقلید شیعه و اهل عراق است.
قوله: «أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ» ای ما ابصرهم بالهدی یوم القیامة و اطوعهم للهدی و اعلمهم بانّ عیسی لیس بابن اللَّه و لا ثالث ثلاثة، و لکن لا ینفعهم ذلک مع ضلالتهم فی الدّنیا. و هو قوله: «لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» تقدیره، هؤلاء الظالمون، و ان کانوا فی الدنیا صمّا و بکما و عمیا، فما اسمعهم و ابصرهم یوم القیامة اذا کشف الغطاء.
سید رضی شیرازی در سال ۱۳۰۶ در نجف به دنیا آمد و تا سی سالگی در همان مکان به تحصیل مراحل علمی، اعم از مقدمات، سطح و خارج فقه و اصول پرداخت.[نیازمند منبع] برجسته‌ترین استادان او در نجف کسانی مانند والدش سید محمد حسین شیرازی، جد مادری‌اش محمدکاظم شیرازی و حسین حلی بوده‌اند.[نیازمند منبع] او نخستین اجازه اجتهاد را در سال‌های جوانی از محمد حسین کاشف الغطاء دریافت کرد.[نیازمند منبع]
وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ الکفر و الشرک جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها یعنی النّار. فلا ذنب اعظم من الشرک و لا عذاب اشدّ من النّار. و تقدیره: لهم جزاء سیئة مثلها. و الباء زائدة وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ای یلحقهم ذلّ و خزی. و هو ان ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ای من عذاب اللَّه مِنْ عاصِمٍ مانع یمنعهم. و من صلة کَأَنَّما أُغْشِیَتْ الب‌ست وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً ای جعل علیها غطاء من سواد اللیل. ای هم سود الوجوه. قرائت مکی و علی و یعقوب قطعا بسکون طاء و هو جزء من اللیل بعد طایفة منه و مُظْلِماً نعته و باقی بفتح طاء خوانند و هو جمع قطعة و مُظْلِماً نصب علی الحال. ای فی حال ظلمته أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ.