عمر
معنی کلمه عمر در لغت نامه دهخدا

عمر

معنی کلمه عمر در لغت نامه دهخدا

عمر. [ ع َ ] ( ع مص )دیر ماندن و زیستن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دیر زیستن. ( دهار ). عُمر. عَمَر. عَمارة. رجوع به عمر و عمارة شود. || دیر داشتن و باقی گذاردن. ( از اقرب الموارد ): عمره اﷲ؛ دیر دارد او راخدای. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هرگاه لام ابتدا بر «عمر» درآید مرفوع میگردد بنابر مبتدا بودن که خبر آن محذوف باشد، چنانکه گوئیم : لعمرُ اﷲ که تقدیر آن لعمر اﷲ یسمی ، یا لعمر اﷲ ما اُقسم به میباشد. و هرگاه بدون لام باشد مانند سایر مصادر منصوب میگردد، چنانکه گوئیم عمر اﷲ ما فعلت کذا، و عمرک اﷲ مافعلت ُ. و اما معنای لعمر اﷲ و عمر اﷲ «به هستی و بقای خداوند سوگند میخورم » میباشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آبادان گردیدن و مسکون شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || سکونت و منزل کردن. || بنا کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || پرستش و عبادت کردن. ( از اقرب الموارد ). عَمارة. رجوع به عمارة شود. || خدمت کردن. عَمارة. رجوع به عمارة شود. || نماز خواندن و روزه گرفتن. ( از اقرب الموارد ). عَمارة. رجوع به عمارة شود.
عمر. [ ع َ ] ( ع اِ ) زندگانی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، أعمار. رجوع به عُمرو عُمُر شود. گویند که عمر غیر از بقاء است ، زیرا عمر عبارت از مدتی است که بدن بوسیله حیات قائم است و حال اینکه بقاء ضد فنا و نیستی است ؛ لذا غالباً خداوند را به بقاء توصیف کنند و وصف او به «عمر» نادر است. ( از اقرب الموارد ). || دین و ملت ، چنانکه گویند: لَعَمری ؛ سوگند به دینم. || گوشت میان دو دندان ، یا گوشت بن دندان. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گوشت لثه. ( از اقرب الموارد ).ج ، عُمور، عُمر. رجوع به عمر شود. || گوشواره بالایین. || هر دراز میان دو سِنَّة که دانه سیر باشد. || درخت دراز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و یک دانه آن عَمرة است. ( از اقرب الموارد ). || نخل السکر. خرمایی است نیکو و جید. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عمر. [ع َ م َ ] ( ع مص ) دیر ماندن و زیستن. ( از اقرب الموارد ). عَمر. عُمر. عَمارة. رجوع به عمر و عمارة شود.
عمر. [ ع َ م َ ] ( ع اِ ) دین و ملت. ( منتهی الارب ). دین. ( اقرب الموارد ). || دستار که زن حرة بدان سر را پوشد، یا آنکه چون او را نه خِمار باشد و نه سربند، سر را در آستین درآرد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و سپس بمعنای دو انتهای آستین بکار رفته است ، چنانکه درالنهایة آمده : و لا بأس أن یصلّی الرجل فی عَمَرَیه. ( از اقرب الموارد )؛ اشکالی ندارد که شخص با دو انتهای آستین خود نماز بگزارد. و رجوع به عمران شود.

معنی کلمه عمر در فرهنگ معین

(عُ مْ ) [ ع . ] (اِ. ) زندگانی ، مدت زندگانی . ، ~ نوح کنایه از: عمر طولانی .

معنی کلمه عمر در فرهنگ عمید

حیات، زندگی.
۱. حیات، زندگی، مدت زندگی.
۲. طول زندگی، مدت حیات: در عمرم چنین چیزی ندیده بودم.
۳. مدت دوام یا بقای چیزی.
۴. [مجاز] مدت یا زمان بسیار زیاد: یک عمر در همین خانه زندگی کرده است.
۵. [مجاز] شخص بسیار محبوب و عزیز.
* عمر ابد: زندگانی جاوید.
* عمر دراز: زندگانی طولانی.
* عمر دوباره: [مجاز] بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد.
* عمر کردن: (مصدر لازم )
۱. زیستن، زندگی کردن.
۲. [عامیانه، مجاز] دوام آوردن، دوام داشتن.

معنی کلمه عمر در فرهنگ فارسی

ابن سعد بن ابی وقاص زهری مدنی ( ف. ۶۶ ه.ق ./ ۶۸۶ م . ) از فرماندهان لشکر بود . عبیدالله بن زیاد وی را با چهار هزار تن برای جنگ دیلم روانه ساخت و امارت ری را نیز در برابر این خدمت برای وی منظور داشت ولی هنگامی که ابن زیاد حرکت امام حسین را از مکه بسوی کوفه دانست بعمر ن سعد نوشت که خود و یارانش باز گردند . سپس عمر بن سعد را برای جنگ با امام حسین برانگیخت . عمر نخست از قبول این امر امتناع ورزید ولی پس از تهدید ابن زیاد آنرا پذیرفت و بجنگ با امام حسین کمر بست و این جنگ به کشته شدن امام حسین منجر گردید و عمر بن سعد پس از این واقعه چندی بزیست تا مختار ثقفی بخونخواهی امام حسین قیام نمود و کسی را برای کشتن عمر بکوفه فرستاد . توضیح معمولا عمر سعد ( باضافه بنوت ) گویند و در تداول بمعنی شخص بسیار بدخو و تند خلق بکار رود .
حیات، زندگی، مدت زندگی، حیات، زندگی
۱ - زندگانی زندگی حیات . ۲ - مدت زندگانی . یا عمر دوباره . زندگانی کسی که تا سرحد مرگ پیش رود و باز نجات یابد زندگی مجدد یا عمرش را به شما داد . مرد درگذشت فوت کرد . یا عمر طبیعی . قدما معمولا عمر طبیعی را ۱۲٠ سال و به قولی ۱۴٠ سال ( ایضا ۸۳ ) محسوب می داشتند .
ابن محمد بن غاز

معنی کلمه عمر در فرهنگ اسم ها

اسم: عمر (پسر) (عربی) (تلفظ: omar) (فارسی: عمر) (انگلیسی: omar)
معنی: از صحابه ی رسول اکرم ( ص ) و از خلفای راشدین، نام خلیفه دوم، ( اَعلام ) ) عمر ابن خطاب: [قرن اول هجری] دومین خلیفه ی مسلمانان [، قمری] و صحابی پیامبر اسلام ( ص )، که در زمان او ایران، شام، فلسطین و مصر به تصرف مسلمانان درآمد، ) عمر ابن سهلان: [قرن هجری] دانشمند و فیلسوف ایرانی، مؤلف شرح رسالةالطیر ابن سینا ( ترجمه )، رسالةالسنجریه، به فارسی و بصایر نصیریه، در منطق به عربی، ) عمرابن عبدالعزیز: هشتمین خلیفه ی اموی [، قمری]، که به پرهیزکاری و پیروی از سنت شهرت داشت، به اصلاح امور مالی پرداخت و نسبت به شیعیان بردباری در پیش گرفت، ) عمر ابن فرحان: [قرن و هجری] اخترشناس، معمار و مترجم ایرانی، از مردم طبرستان، ساکن بغداد، از طراحان شهر بغداد و مترجم کتابهای پهلوی به عربی، ( عربی ) ( در اعلام ) ابن خطاب از صحابه ی رسول اکرم ( ص ) و از خلفای راشدین

معنی کلمه عمر در دانشنامه عمومی

عمر (فیلم). عمر یک فیلم درام فلسطینی محصول ۲۰۱۳ به کارگردانی هانی ابواسعد است. از این فیلم در جشنواره کن سال ۲۰۱۳ رونمایی شد. فیلم «عمر» پنجمین اثر بلند داستانی «ابو اسعد» و دومین فیلمی است که در میان آثار سینمایی وی، پس از اینک بهشت در سال ۲۰۰۵، به لیست نامزدهای نهایی جوایز اسکار راه یافته است.
این فیلم طی ۸ هفته در شهرهای ناصره، نابلس و بیت شنان تصوربرداری شد و در آن آدم بکری در نقش «عمر» و لیم لوبانی در نقش «نادیه» از فلسطین بازیگران اصلی هستند. همچنین ولید زعیتر در نقش «رامی»، سامر بشارات در نقش «امجد» و ایاد حورانی در نقش «طارق» نیز در این فیلم نقش آفرینی کرده اند.
هانی ابواسعد، کارگردان فیلم در گفتگو با شبکه خبری «الجزیره» گفت: این فیلم ۹۸ دقیقه ای که از واقعیت های زندگی روزمره مردم فلسطین الهام گرفته شده، روایتگر رابطه چند دوست است که برای آزادی سرزمین خود با سربازان اسرائیلی مبارزه می کنند، اما در این مسیر دچار اشتباهاتی می شوند.
داستان فیلم به صورت کلی دربارهٔ یک کارگر نانوایی به اسم «عمر» است که هر روز خود را در تیررس سربازان اسرائیلی قرار می دهد و. . .
• کارگردان: هانی ابواسد
• نویسنده فیلمنامه: هانی ابواسد
• مدیر فیلمبرداری: ایهاب عسل
• تدوین: مارتین برینکلر، ایاز سلمان
• طراحی صحنه: یول هرزبرگ
• طراح لباس: هامادا اتالا
• چهره پردازی: دورته دوبکوویتز
هانی ابواسعد خلاصه داستان را در ۴ ساعت نوشت و طی چهار روز فیلمنامه را کامل کرد. بعد از یکسال موفق شد بودجه ای برای ساخت این فیلم جذب کند و در نهایت در سال ۲۰۱۲ ساخت فیلم را آغاز کرد او نابلس، ناصره و کمپ پناهندگان الفارعه را برای ساخت این فیلم انتخاب کرد.
عمر (مارول کامیکس). عُمَر ( به انگلیسی: Umar ) یک شخصیت خیالی شرور بزرگ در کتاب های کامیک منتشر شده توسط مارول کامیکس است. این شخصیت توسط نویسنده روی توماس و طراح بیل اورت خلق شده است؛ که برای اولین بار در شمارهٔ ۱۵۰ از مجموعه کمیک استرنج تیلز ( نوامبر ۱۹۶۶ ) حضور پیدا کرد. او شخصیتی فطری، مخلوقی دارای ابعاد بسیار زیاد انرژی است که در شکل یک انسان به دام افتاده است. او مادر کلیا، و خواهر دوقلوی دورمامو است. با وجود اینکه عمر یک ساحره قدرتمند با قدرت های جادویی گسترده محسوب می شود، اما در این زمینه پشت سر برادر خود قرار می گیرد. او اغلب به عنوان دشمن شخصیت ابرقهرمان دکتر استرنج به شمار می رود.
عمر (کنر). عمر یک منطقه مسکونی در افغانستان است که در ولایت کنر و در نزدیکی دره رودخانه پیچ واقع شده است.
معنی کلمه عمر در فرهنگ معین

معنی کلمه عمر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عُمُرُ: عمر- سالهای زندگی - بقاء
معنی أَمْرُ: امر-کار
معنی أَمَرَ: امر کرد
معنی أَمَرُّ: تلختر
معنی لَمْ نُعَمِّرْکُم: به شما عمر ندادیم
معنی یُعَمَّرُ: عمر طولانی کند - عمر طولانی داده شود ( کلمه عمارت ضد خرابی است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادی بدن است ، یعنی مدت زندگی و آبادی بدن بوسیله ی روح)
معنی یُعَمَّرَ: که عمر طولانی کند - که عمر طولانی داده شود ( کلمه عمارت ضد خرابی است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادی بدن است ، یعنی مدت زندگی و آبادی بدن بوسیله ی روح)
معنی مَا یُعَمَّرُ: عمر نمی کند ( کلمه عمارت ضد خرابی است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادی بدن است ، یعنی مدت زندگی و آبادی بدن بوسیله ی روح)
معنی عَوَانٌ: نه پیر از کار افتاده نه جوان نارسیده (در زنان و چارپایان ، عبارتست از زن و یا حیوان مادهای که در سنین متوسط از عمر باشد ، یعنی سنین میانه باکرهگی و پیری .)
معنی سَّعْیَ: تلاش و کوشش (در عبارت "فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ ﭐلسَّعْیَ " منظور از رسیدن به حد سعی و کوشش رسیدن به آن حد از عمر است که آدمی عادتاً میتواند برای حوائج زندگی خود کوشش کند و این همان سن بلوغ است )
معنی عَمْرُکَ: بقای تو ( کلمه عمارت ضد خرابی است ، و عمر اسم مدت عمارت و آبادی بدن است ، یعنی مدت زندگی و آبادی بدن بوسیله ی روح. عبارت "لَعَمْرُکَ " یعنی سوگند به بقای تو یا به جان تو قسم)
معنی عَتِیقِ: قدیمی (منظور از بیت عتیق کعبه است که به خاطر قدیمی بودنش به این نام نامیده شده ، چون اولین خانهای که برای عبادت خدا در زمین ساخته شد ، همین کعبه بوده همچنانکه قرآن کریم هم فرموده : ان اول بیت وضع للناس للذی ببکة مبارکا و هدی للعالمین و امروز قریب چها...
تکرار در قرآن: ۲۷(بار)
عمارة به معنی آبادکردن است .. زمین رازیرورو و آباد کردند بیش از آنچه اینها آباد کردند. عمر(بروزن عنق و فلس)دوران زندگی و مدت آبادی بدن به وسیله حیات و روح است. . عمر در آیه بر وزن (عُنُق)است و در آیه .بروزن (فلس)است طبرسی و راغب گویند:هردو وزن به یک معنی است ولی قسم مخصوص به وزن(فلس)است. علت آن اخّف بودن فتح می‏باشد. در تمام قرآن فقط در این آیه به عمر حضرت رسول«صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله» سوگندیادشده ابن عباس گوید:خدا احدی را گرامی‏تر به خود از محمد«صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله» نیافریده و نشنیدم خدا به زندگی کسی قسم بخورد جز به حیات آن حضرت. *** تعمیر: اعطاء زندگی. . آیا زندگی ندادیم به شما آیا زنده نگاه نداشتیم شمارا مدتی که پندشنو در آن متذکّر می‏شد؟! *** عمره:عمل مخصوصی است از اعمال حّج . وآن چنین است که شخص از میقات احرام بسته وارد مکّه می‏شود هفت بار کعبه را طواف کرده در مقام ابراهیم«علیه‏السلام»نماز طواف می‏خواند آنگاه میان دو تلّ صفاومروه هفت بارسعی و رفت وآمد می‏کند سپس به نیّت تقصیر قسمتی از موی شارب(مثلاً)را می‏گیرد و باتقصیر آن، عمل تمام است. طبرسی فرموده عمره ازعمارة است وآن به معنی زیادت می‏باشد که آبادکننده زمین آن را به وسیله عمارت زیادت می‏دهد. نگارنده گوید:بنابراین علت تسمیه عمره زایدبودن آن بر حّج است و یا آن،باعث آبادبودن بیت اللّه است. . آیامراد از تعمیرحفظ بنا و ترمیم آن است یاآباد نگاه داشتن به وسیله نظافت و چراغ روشن کردن و نمازخواندن وغیر اینهاست ؟ویابه وسیله اقامت در آن است ؟که عماره مکان بهر سه معنی آمده است. به احتمال قوی مراد حفظ بناوترمیم آن است که ظهور عمارت درآن است و آیه ماقبل که فرموده:«ماکانَ لِلْمُشْرِکینَ اَنْ یَعْمُروُا مَساجِدَاللّهِ...»ظهورش در ترمیم بناست نه زیارت و نماز خواندن. ایضاًآیه «اَجَعَلْتُمْ سِقایَةَالْحاجّ ِوَعِمارَةَالْمَسْجِدِالْحَرامِ...»که گذشت ظهورش در اصلاح بناست. .استعمار بنابراستفعال طلب عمارت است یعنی خدا شمارااززمین آفریده واز شما آبادی آن را خواسته است وآن عبارت اخرای خلیفةاللّه بودن انسان است. بعضی‏ها آن را عمردادن گفته‏اند ولی برخلاف ظاهراست. . آیه شریفه گرچه مفهوماً اعّم است ولی جهت نزول آن مبیّن فضیلت علی بن ابیطالب«علیه السلام»است. عیاشی در تفسیر خود از ابی بصیر از امام صادق«علیه السلام»نقل کرده که فرموده به امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه گفتند:از افضل مناقب خویش ما را خبرده. فرمود:آری من وعبّاس و عثمان بن ابی شیبه درمسجد الحرام بودیم. عثمان بن ابی شیبه گفت:رسول خدا کلیدهای کعبه را به من داد. عباس گفت: رسول خدا سقایة را که زمزم باشد به من داده(تأمین آب حاجیان)ولی یا علی به تو چیزی نداده است سپس خدا نازل فرموده«اَجَعَلْتُمْ سِقایَةَالْحاجّ ِ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِالْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ الّلهِ لایَسْتَوُونَ عِنْدَالّلهِ». در مجمع آن به تعبیر دیگری نقل کرده و به جای عثمان،طلحة آورده و از تفسیرطبری و غیره نیز نقل شده است. . رجوع شود به «رّق» و روایات و تفسیر.
[ویکی فقه] عمر (ابهام زدایی).
...
[ویکی فقه] عمر (زندگی). به طول زندگی و یا دوران حیات، عمر گفته می شود.
از احکام مرتبط با آن در باب های طهارت، صلات، حج، عمری، نکاح، یمین، نذر و شهادات سخن گفته اند.
← باب طهارت
صرف کردن عمر در امور بی فایده کراهت دارد. مستحب است انسان فرصت ها را غنیمت بشمارد. از پیامبر اعظم صلّی اللّه علیه و آله نقل شده است:«از دست دادن فرصت ها غصه ها را در پی دارد. فرصت ها همانند گذشتن ابرها (با سرعت) می گذرند».
عوامل طول عمر
در روایات، امور زیر از عوامل طول عمر شمرده شده است:کارهای نیک احسان کردن و صدقه دادن صله رحم زیارت امام حسین علیه السّلام سبک بودن بدهی، اول صبح صبحانه خوردن، کم همبستر شدن با همسر، کفش راحتی و خوب پوشیدن شستن دست ها پیش و پس از غذا و دعا .
عوامل کوتاهی عمر
...

معنی کلمه عمر در ویکی واژه

زندگانی، مدت زندگانی. ؛ ~ نوح کنایه از: عمر طولانی.
Life-time

جملاتی از کاربرد کلمه عمر

آنکه کاری غیر گلچینی به عمر خود نکرد دیدم او را کز چمن می‌رفت و مشتی خار داشت
مافی و کاکاون و نانیگلی میزند هم با عمر هم با علی
هر مدعا که خواهی گر از دعا دهد دست چندی به سر توان زد عمری دعا توان کرد
عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش
عمری ست که بر در توام من یک بار بپرس من علی الباب
من چو خود را زنده در عمری دراز پی نبردم، مرده کی یا بی تو باز
گرچه برگشتن ز عمر رفته نتوان داشت چشم عمرها چشمم به راه انتظار او بماند