عبره

معنی کلمه عبره در لغت نامه دهخدا

عبره. [ ع ِ رَ] ( از ع ، اِ ) محصولات که از کشتی نشینان و چادرنشینان گیرند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || محصولات راهداری. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || مجازاً بمعنی خراج آمده. ( غیاث اللغات ) :
مخور عبره هند بی یاد من
که هندوتر از تست پولاد من.نظامی.چو آری بمن عبره هفت سال
دگر عبره ها بر تو باشد حلال.نظامی.ز هر عبره کاندر شمار آمدش
نمودار عبرت بکار آمدش.نظامی.|| ( اِمص ) بمعنی عبور نیز آمده است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ): و هم با آن قدر لشکریان دریا عبره کرد و جزائر از ایشان بستد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 68 ). و آن مرد داعی را در شب بر چهارپائی نشاندند و بردند تا از آب فرات عبره کردند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 119 ). چون به جیحون عبره کرد. ( راحة الصدور راوندی ).

معنی کلمه عبره در فرهنگ معین

(عَ رَ یا رِ ) [ ع . عبرة ] (مص ل . )عبور کردن .
( ~ . ) [ ع . عبرة ] (اِ. ) ۱ - اشک ، سرشک . ج . عبرات و عبر. ۲ - اندوه بی گریه .
(عِ رَ یا رِ ) [ ع . عبرة ] (اِمص . ) عبرت .
(عَ بَ رِ ) [ ع . عبرة ] (اِمص . ) ارزیابی محصول که به وسیلة معدل گرفتن از چند سال معین صورت گیرد.

معنی کلمه عبره در فرهنگ عمید

حساب کردن مالیات محصول، مالیات: چو آری به من عبرۀ هفت سال / دگر عبره ها بر تو باشد حلال (نظامی۵: ۹۴۳ ).
۱. اشک.
۲. اندوه بی گریه.
۳. (اسم مصدر ) گذر کردن از جایی، عبور.

معنی کلمه عبره در فرهنگ فارسی

عبور، گذرکردن ا جائی، خراج، باج
( اسم ) ۱ - اشک سرشک جمع عبرات عبر . ۲ - اندوه بی گریه .
شهری است به یمن بین زبید و عدن نزدیک بساحلی که حبشیان را بدانجا جلب کنند

معنی کلمه عبره در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِبْرَةً: عبرت (اصل کلمه عبر به معنای گذرکردن از حالی به حالی است ، و اما عبور تنها ، مختص به گذشتن از آب است ... و اعتبار و عبرة مخصوص به حالتی است که انسان بوسیله آن از شناختن چیزی که قابل مشاهده است به چیزی که قابل مشاهده نیست میرسد . )
معنی قَصَّ: حکایت کرد - داستان نقل کرد- قصّه گفت(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و قصص به مع...
معنی یَقُصُّ: حکایت می کند - داستان نقل می کند- قصّه می گوید(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصیه و...
معنی یَقُصُّونَ: حکایت می کنند - داستان نقل می کنند- قصّه می گویند(کلمه قص به معنای دنباله جای پا را گرفتن و رفتن است ، و جمله قصصت اثره به معنای رد پای او را دنبال کردم است و این کلمه به معنای خود رد پاهم هست ، مانند آیه فارتد علی آثارهما قصصا و آیه و قالت لاخته قصی...
ریشه کلمه:
عبر (۹ بار)
«عِبْرَةٌ» در اصل از مادّه «عبور» گرفته شده است که به معنای گذشتن از حالی به حال دیگر، یا از جایی به جای دیگر است، و به اشک چشم «عَبْرَة» (بر وزن حسرت) می گویند; زیرا از چشم عبور می کند و به کلمات که از زبان ها و گوش ها می گذرد نیز عبارت می گویند، و عبرت گرفتن از حوادث نیز به خاطر آن گفته می شود که انسان از آنچه می بیند می گذرد، و از حقایقی در پشت سر آن آگاه می شود.

معنی کلمه عبره در ویکی واژه

عبرة
عبور کردن.
عبرت.
اندوه بی گریه.
عبرة
اشک، سرشک.
عبرات و

جملاتی از کاربرد کلمه عبره

نه بحر گردد با عزم او به عبره عبیر نه کوه باشد با حلم او به وعده لئیم
فالهین نظرنا فشکرنا و سکرنا و من السکر عبرنا کفت العبره زینا
خلق را قصه ایست آثارش هند را عبره ایست پیکارش
بسا رودهایی که تو عبره کردی که آنرا نبوده ست پایاب و معبر
چو شد بر چرخ اطلس عبره اندیش به پای اندازش افکند اطلس خویش
به روزگار زمستان‌که آبها همه سنگ چسان ز آب هری رود عبره‌ کرد سپاه
و این همه مرتبه عالمی بود از عوالم مختلف که بیان افتاد باقی چندین هزار عالم دیگر سالک را عبره میباید کرد. و در هر عالم مناسب آن مشاهدات و وقایع پدید میآید و گاه بود که یک نوع واقعه در چندین مقام دیده شود و هر جای مناسب آن مقام اشارت بمعنی دیگر باشد.
ییش از او ز قلزم بر، کس نکرده بد عبره ییش از او به بحر هند، کس نرانده بدیکران
هست دریا گذار و از دریا وهم را عبره کردن آسانست
مگر عبره کنم شبهای بی حد پس پشت افکنم شخ های بی مر