شیر دادن

معنی کلمه شیر دادن در لغت نامه دهخدا

شیر دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) شیر خورانیدن به بچه. شیر خورانیدن مادر یا دایه با پستان یا پستانک بچه را. ارضاع. رضاع. ( یادداشت مؤلف ). املاج. لبان. ( منتهی الارب ). تمهیق. ( دهار )( تاج المصادر بیهقی ). ارضاع : ملح ؛ شیر دادن کسی را.( تاج المصادر بیهقی ). ملاح ؛ شیر دادن کودک را با کودک دیگر. ( منتهی الارب ). ارغاث. ( المصادر زوزنی ) ( یادداشت مؤلف ) ( تاج المصادر بیهقی ). املاج ؛ شیر دادن بچه. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) :
چنان است دادش که روباه پیر
نهد بچه را تا دهد شیر شیر.اسدی.

معنی کلمه شیر دادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع .

معنی کلمه شیر دادن در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] اگر کودکی، شیر غیر مادر خود را با شرایط خاصی بنوشد، به آن زن (دایه) و بستگان او محرم می شود که به آن، محرم رضاعی یا شیری گفته می شود.
کمیت و کیفیت شیرخوردن به سه شکل زیر باشد:
الف) آن قدر شیر بخورد که گوشتش بروید و استخوانش محکم شود.
ب) یک شبانه روز، غذایش منحصر در شیر دایه باشد.
ج) 15 مرتبه به طور مکفی و متوالی شیر دایه را بنوشد.
کودک باید 15 مرتبه از یک زن شیر بنوشد و اگر چند مرتبه از یک زن و چند مرتبه از زن دیگر شیر بنوشد، گرچه شوهر آن دو، یک نفر باشد، سبب محرمیت نمی شود.
هرگاه شیرخوارگی با همه شرایط، تحقق یافت، دایه و شوهرش، پدر و مادر رضاعی کودک شیرخوار می شوند و پدران و مادران آن ها اجداد کودک محسوب می شوند و فرزندانشان برادران و خواهران رضاعی کودک شمرده می شوند - چه آن ها که پیش تر به دنیا آمده اند و چه آن ها که بعداً به دنیا می آیند - و در واقع کودک شیرخوار، یکی از فرزندان این خانواده به حساب می آید و کلیه کسانی که در جدول گذشته برشمردیم از راه شیرخوارگی بر این کودک محرم می شوند.
پدر اصلی کودک رضاعی، نمی تواند با هیچ یک از فرزندان پدر رضاعی او ازدواج کند؛ چنان که نمی تواند با فرزندان نسبی مادر رضاعی کودک، ازدواج کند. اگر مادربزرگی، نوه دختری خود را با شرایط یادشده شیر بدهد، مادر کودک بر همسرش حرام می شود و عقد ازدواج آن ها باطل می گردد. اگر کسی در تحقق شیرخوارگی یا برخی از شرایط آن از نظر کمی و کیفی تردید داشته باشد باید بنا را بر عدم محرمیت بگذارد.

معنی کلمه شیر دادن در ویکی واژه

allattare

جملاتی از کاربرد کلمه شیر دادن

خود نیرزد سه ساله گادن تو رنج یک روز شیر دادن تو
کریم و ودود و مهر نمای و مهر افزاست، لطیف و عیب پوش و عذر نیوش و نیک خداست، فضلش زبر همه فضلها، کرمش زبر همه کرمها، رحمتش مه از همه رحمتها، مهرش نه چون مهرها. غایت رحمت که بدان مثل زنند، رحمت مادرانست و رحمت خدا بر بنده بیش از آنست، و مهر وی نه چون مهر ایشانست. نه بینی، که مادران را بشیر دادن فرزندان تمامی دو سال می‌فرماید و بر پرورش می‌دارد، و بداشت ایشان وصیت می‌کند، و بر مهر مادران اقتصار نکند و بآن فرو نگذارد؟ تا بدانی که اللَّه بر بنده مهربانتر است از مادر بر فرزند! مصطفی ع وقتی بزنی بگذشت و آن زن کودکی طفل در برداشت و نان می‌پخت، و او را گفته بودند که رسول خداست که میگذرد. فراز آمد و گفت یا رسول اللَّه بما چنین رسید از تو که خدای عالمیان بر بنده مهربان‌تر است از مادر بر فرزند. مصطفی ع گفت آری چنین است. آن زن شادمان شد، و گفت یا رسول اللَّه ان الام لا تلقی ولدها فی هذا التنور مادر نخواهد که فرزند خود را در این تنور گرم افکند، تا بسوزد. مصطفی (ع) بگریست و گفت ان اللَّه لا یعذب بالنار الا من أنف ان یقول لا اله الا اللَّه.
دنی را پایه بالاتر نهادن بدیوانه بود شمشیر دادن
کار عقلست ای سنایی شیر دادن طفل را خون خورد چون شیر عشق اینجا حدیث شیر نیست
ز شیر دادن یوسف گذشت چون ایام کنیز داشت یکی کودک و بشیرش نام
مَافُضِّلَ اَبُوْبَکْرٍ بِکَثْرَةِ صَلوةٍ وَصَوْمٍ وَصَدَقَةٍ وُقِرَّ بِمَافِی قَلْبِهِ، می‌فرماید که تفضیل ابوبکر بر دیگران نه از روی نماز بسیار و روزهٔ بسیار است بل از آن روست که با او عنایت است و آن محبت اوست. در قیامت چون نمازها را بیارند در ترازو نهند و روزه‌ها را و صدقه‌ها را همچنین، امّا چون محبت را بیارند محبّت در ترازو نگنجد؛ پس اصل محبّت است اکنون چون در خود محبت می‌بینی آن را بیفزای تا افزون شود؛ چون سرمایه در خود دیدی و آن طلب است آن را به طلب بیفزای که «فِی الْحَرَکَاتِ بَرَکَاتٌ» و اگر نیفزایی سرمایه از تو برود. کم از زمین نیستی زمین را به حرکات و گردانیدن به بیل دیگرگون می‌گردانند، و نبات می‌دهد و چون ترک کنند سخت می‌شود؛ پس چون در خود طلب دیدی می‌آی و می‌رو و مگو که «درین رفتن چه فایده؟» تو می‌رو، فایده خود ظاهر گردد. رفتنِ مردی سوی دکّان فایده‌اش جز عرض حاجت نیست حق‌تعالی روزی می‌دهد که اگر به خانه بنشیند آن دعوی استغناست؛ روزی فرو نیاید. عجب آن بچگک که می‌گرید مادر او را شیر می‌دهد اگر اندیشه کند که «درین گریه من چه فایده است و چه موجب شیر دادن است؟» از شیر بماند، حالا می‌بینیم که به آن سبب شیر به وی می‌رسد. آخر اگر کسی درین فرو رود که «درین رکوع و سجود چه فایده است؟ چرا کنم؟» پیش امیری و رئیسی چون این خدمت می‌کنی و در رکوع می‌روی و چوک می‌زنی؛ آخر آن امیر بر تو رحمت می‌کند و نان‌پاره می‌دهد. آن چیز که در امیر رحمت می‌کند پوست و گوشت امیر نیست، بعد از مرگ آن پوست و گوشت برجاست و در خواب هم و در بیهوشی هم امّا این خدمت ضایع است پیش او. پس دانستیم که رحمت که در امیر است در نظر نمی‌آید و دیده نمی‌شود، پس چون ممکن است که در پوست و گوشت چیزی را خدمت می‌کنیم که نمی‌بینیم بیرون گوشت و پوست هم ممکن باشد، و اگر آن چیز که در پوست و گوشت است پنهان نبودی ابوجهل و مصطفی یکی بودی؛ پس فرق میان ایشان نبودی. این گوش از روی ظاهر، کَر و شنوا یکی‌ست فرقی نیست، آن همان قالب است و آن همان قالب. الّا آنچ شنوایی‌ست درو پنهان است آن در نظر نمی‌آید. پس اصل آن عنایت است. تو که امیری ترا دو غلام باشد یکی خدمت‌های بسیار کرده و برای تو بسیار سفرها کرده، و دیگری کاهل است در بندگی، آخر می‌بینیم که محبّت هست با آن کاهل بیش از آن خدمتکار، اگرچه آن بندهٔ خدمتکار را ضایع نمی‌گذاری امّا چنین میُفتد. بر عنایت حکم نتوان کردن. این چشم راست و چشم چپ هر دو از روی ظاهر یکیست، عجب آن چشم راست چه خدمت کرد که چپ نکرد؟ و دست راست چه کار کرد که چپ آن نکرد؟ و همچنین پای راست؟ امّا عنایت به چشم راست افتاد و همچنین جمعه بر باقی ایّام فضیلت یافت که «اِنَّ لِلهِّ اَرْزَاقاً غَیْرَ اَرْزَاقٍ کُتیبَتْ لَهُ فِی الْلَّوْحِ فَلْیَطْلُبُهُا فِیْ یَوْمِ الجُمْعَة» اکنون این جمعه چه خدمت کرد که روزهای دیگر نکردند؟ امّا عنایت به او کرد و این تشریف به وی مخصوص شد. و اگر کوری گوید که «مرا چنین کور آفریدند معذورم» به این گفتنِ او که «کورم و معذورم» گفتن، سودش نمی‌دارد و رنج از وی نمی‌رود. این کافران که در کفرند آخر در رنج کفرند و باز چون نظر می‌کنیم آن رنج هم عین عنایت است چون او در راحت کردگار را فراموش می‌کند پس به رنجش یاد کند. پس دوزخ جای معبد است و مسجدِ کافران است، زیرا که حقّ را در آنجا یاد کند همچنانک در زندان و رنجوری و درد دندان. و چون رنج آمد پردهٔ غفلت دریده شد. حضرت حقّ را مقر شد و ناله می‌کند که «یارب! یا رحمن! و یا حقّ!»؛ صحّت یافت، باز پرده‌های غفلت پیش آمد، می‌گوید «کو خدا؟ نمی‌یابم، نمی‌بینم، چه جویم؟» چون است که در وقت رنج دیدی و یافتی، این ساعت نمی‌بینی؟. پس چون در رنج می‌بینی؛ رنج را بر تو مستولی کنند تا ذاکرِ حق باشی. پس دوزخی در راحت از خدا غافل بود و یاد خدا نمی‌کرد؛ در دوزخ شب و روز ذکر خدا کند. چون عالم را و آسمان و زمین را و ماه و آفتاب و سیّارات را و نیک و بد را برای آن آفرید که یاد او کنند، و بندگی او کنند و مسبّح او باشند. اکنون چون کافران در راحت نمی‌کنند و مقصودشان از خلق ذکر اوست، پس در جهنّم روند تا ذاکر باشند، امّا مؤمنان را رنج حاجت نیست ایشان درین راحت از آن رنج غافل نیستند و آن رنج را دایماً حاضر می‌بینند همچنانک کودکی عاقل را که یکبار پا در فلق نهند بس باشد فلق را فراموش نمی‌کند امّا کودن فراموش می‌کند پس او را در هر لحظه فلق باید. و همچنان اسبی زیرک که یکبار مهمیز خورد حاجت مهمیز دیگر نباشد، مرد را می‌برد فرسنگ‌ها و نیشِ آن مهماز را فراموش نمی‌کند، امّا اسب کودن را هر لحظه مهماز می‌باید او لایقِ بارِ مردم نیست، برو سرگین بار کنند.
در هنگام تولد حسین، محمد آدابی مانند اذان گفتن و عقیقه کردن را که قبلاً برای تولد حسن انجام داده بود، برای وی نیز انجام داد و او را برای شیر دادن نزد اُمِّ‌فَضل همسر عباس بن عبدالمطلب فرستاد. ام‌فضل به حسین و فرزند خودش قُثَم بن عبّاس شیر می‌داد و بدین‌سان آن دو، برادر رِضاعی شدند. اما کُلِیْنی روایتی دارد که می‌گوید حسین از هیچ زنی، حتی مادرش فاطمه شیر نخورد.
همی شیر دادند هر دو سه سال چهارم فریدون برافراخت یال