شنگول

معنی کلمه شنگول در لغت نامه دهخدا

شنگول. [ ش َ ] ( ص ) سخت شادان و خرم. ( آدمی ) سرخوش نیم مست. بانشاط. باروح. دل زنده. فیران. کسی که بر اثر خوردن شراب یا به علت توفیق یافتن در کار و پیروز شدن بر مشکلات خویش خوشحال و بانشاط شده باشد. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ). || شوخ و ظریف و زیبا. ( برهان ). شوخ و زیبا. ( غیاث اللغات ) :
به غفلت عمر شد حافظ بیا با ما به میخانه
که شنگولان سرمستت بیاموزند کاری خوش.حافظ.صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون است حالش.حافظ.- شنگول شدن ؛ به وجد آمدن. حالت شنگولی و نشاط و سرمستی در کسی به عللی که ذکر شد. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ).
|| ( اِ ) نام یکی از بچه های بزی است که در افسانه های کودکان معروف به بزبز قندی است و سه فرزند او به ترتیب شنگول و منگول و حبه انگور نام دارند. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ). || دزد و راهزن. ( برهان ) :
در شهر شنگولان دلم هر دم بغارت میبرند
از دست این مادرغران چون وحش صحرائی شدم.حکیم نزاری ( از جهانگیری ).|| خرطوم فیل. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شنگول در فرهنگ معین

(شَ ) (ص . ) ۱ - شوخ و ظریف . ۲ - زیبا. ۳ - عیار. ۴ - سرمست ، سرخوش .

معنی کلمه شنگول در فرهنگ عمید

= شنگل: صبا زآن لولی شنگول سرمست / چه داری آگهی چون است حالش (حافظ: ۵۶۴ ).

معنی کلمه شنگول در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - شوخ و ظریف . ۲ - زیبا رعنا . ۳ - عیار . ۴ - سر خوش سرمست .

معنی کلمه شنگول در ویکی واژه

شوخ و ظریف.
زیبا.
عیار.
سرمست، سرخوش.

جملاتی از کاربرد کلمه شنگول

من بار تو بر سینه نهم ای بت شنگول کز بردن بار تو مرا می‌نبود عار
به غفلت عمر شُد حافظ، بیا با ما به میخانه که شنگولانِ خوش باشت، بیاموزند کاری خوش
اگر داری بتی شیرین و شنگول که وافورت دهد با دست مقبول
شب که جهان است پر از لولیان زهره زند پرده شنگولیان
ای خواجه شنگولی ای فتنه صد لولی بشتاب چه می مولی آخر دل ما خستی
گره‌گیر مویان شنگول شنگ کشیدند زلف گره‌گیر چنگ
بطره سنبل شوخش چو شاهدی شنگول بدیده نرگس مستش چو جادوئی محتال
یار دردی کشان شنگولیم همدم جمریان طنازیم
خیز ای بت شنگول و بده باده که مستیم وان بزم مهیا کن و آماده که مستیم
آن وزیران دگر شنگول او آب غفلت خورده ازکشکول او
به درون می‌آید و کلاهش را شنگولانه کج نهاده،