شفشه

معنی کلمه شفشه در لغت نامه دهخدا

شفشه.[ ش َ / ش ِ / ش ُ ش َ / ش ِ ] ( اِ ) شوشه طلا و نقره گداخته در ناوچه آهنین ریخته. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). شوشه طلا و نقره. ( فرهنگ فارسی معین ). شوشه زر؛در فرهنگ رشیدی به فتح اول آمده ولی چون مرادف و مبدل شوشه است مضموم اولی است و آنرا شوشه و شیوشه نیزگفته اند و در میان عوام به شمشه مشهور است و سبیکه معرب آن است. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
پروین گهر قبضه شمشیر مهنّد
جدی چو به گرد اندر یک شفشه ٔعسجد.منوچهری.کُه سیم را شفشه زر کند
سمن خیری و سرو چنبر کند.اسدی.یکی خانه دیدند از لاژورد
برآورده از شفشه زرّ زرد.اسدی.چو زلف بتان شفشه ها تافته
سراسر به یاقوت و زر بافته.اسدی.شدش موی کافوری از مشک پر
چو بر شفشه سیم خوشاب در.اسدی.بساطش سراسر زبرجدنگار
همه شفشه زر بدش پود وتار.اسدی.تو گفتی ز بگداخته زرّکار
هوا شفشه سازد همی صدهزار.اسدی.کنند رویم همرنگ برگ زر به خزان
چو شفشه زرم اندر هوا بپیچانند.مسعودسعد ( از انجمن آرا ).شود چو دیبه چین باغها ز ابر بهار
شود چو شفشه زر شاخها ز باد خزان.مسعودسعد.پیش مسند سلطان طارمی زده و الواع و عضادات آن به مسامیر و شفشه های زر استوار کرده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 334 ). از شفشه های زر و یاقوتهای بهرمان و عقایل در و مرجان. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 237 ). شفشه های زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومی ریختند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 419 ). || رشته. نخ. تار زرین. ( فرهنگ ولف ) ( فرهنگ لغات شاهنامه ) :
بر او بافته شفشه سیم و زر
به شفشه درون نابسوده گهر.فردوسی.همان شفشه زر بر او بافته
به گوهر سر رشته برتافته.فردوسی.|| چوبی که حلاجان پنبه را بدان زنند و گردآوری کنند. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). مِطْرَقَه. ( السامی فی الاسامی ). چوب پنبه زن. ( مهذب الاسماء ). || شاخه درخت بسیار نازک و راست و هموار. || موی چندی از کاکل و زلف که بر روی افتاده باشد.( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). || تیری که نساجان به دور آن تارهای جامه را پیچند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شفشه در فرهنگ معین

( ~ . ) (اِ. ) موی چندی از کاکل و زلف معشوق که بر روی او افتاده باشد.
(شَ ش ) (اِ. ) ۱ - شوشة طلا و نقره . ۲ - شاخة راست و نازک درخت . ۳ - چوبی که حلاجان با آن پنبه زنند.

معنی کلمه شفشه در فرهنگ عمید

۱. شاخۀ درخت، شاخۀ راست و نازک.
۲. شمش طلا یا نقره، شوشه.

معنی کلمه شفشه در فرهنگ فارسی

( اسم ) موی چندی از کاکل و زلف معشوق که بر روی او افتاده باشد .

معنی کلمه شفشه در ویکی واژه

شوشة طلا و نقره.
شاخة راست و نازک درخت.
چوبی که حلاجان با آن پنبه زنند.
موی چندی از کاکل و زلف معشوق که بر روی او افتاده باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه شفشه

باغ پرحقه‌های درّ و گهر راغ پُر شفشه‌های نقره و زر
قلم هفت رنگ. می‌توان آن را فشفشه سنتی ایرانی در نظر گرفت.
در کورهٔ آتش چه عجب شفشهٔ زر در شفشهٔ زر کورهٔ آتش عجب است
شنبه ۲۱ خرداد، گروهی از بازنشستگان تأمین اجتماعی در شهرهای اهواز، همدان، کرج، ایلام و شوش، تجمع‌های اعتراضی برپا کردند و با سردادن شعارهای اعتراضی مانند «نه غزه نه لبنان، ستم دیده همینجاست»، «توپ تانک فشفشه وزیر باید گم بشه» و همچنین «دولت شش کلاسه همین روزها خلاصه»، خواستار رسیدگی به درخواست‌های خود شدند.
با کلاه شفشه و با طوق زر سر به سر سیمن برو زرین سپر
در این روز معترضان شعارهایی چون «دولت بی‌کفایت/ استعفا، استعفا»، «بازاری باغیرت/ حمایت، حمایت»، «سوریه رو رها کن/ فکری به حال ما کن» ، «نترسید، نترسید/ ما همه با هم هستیم»، «نصر من الله و فتح قریب/ مرگ بر این دولت مردم فریب» و «توپ، تانک، فشفشه/ دلار باید نصف بشه» سر دادند.
یکی خانه دیدند از لاژورد برآورده از شفشه زر زرد
شدش موی کافوری از اشک پر چو بر شفشه سیم خوشاب در
صبح روز دوشنبه در حمایت از اعتراضات مردم خوزستان در تهران، مرکز شهر از جمله چهارراه کالج، مترو و میدان حسن‌آباد و خیابان جمهوری تظاهراتی برگزار شد که معترضان شعار می‌دادند: «توپ، تانک، فشفشه، آخوند باید گم بشه»، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»، «خامنه‌ای حیا کن، مملکتو رها کن»، «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنه‌ای»، «آذربایجان عرب فارس اتحاد اتحاد!»
چو زلف بتان شفشها تافته سراسر به یاقوت و دُر بافته