سوزیان

معنی کلمه سوزیان در لغت نامه دهخدا

سوزیان. ( اِ مرکب ) نفع. سود. فایده که در مقابل زیان است. ( برهان ). سرمایه باشد و اصل آن سود و زیان بوده. ( آنندراج ). نفع. سود. ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) :
در ثنا نقصان عیبی و کمال آفرین
در سخا سود امیدی و زیان سوزیان.فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 337 ).ز دنیا زیانت بدین سود گردد
اگر خوار گیری به تن سوزیان را.ناصرخسرو.نه محکم بود مرکز دوستی
چو پرکار باشد بر او سوزیان.مسعودسعد.قلم دو زبان است و کاغذ دو روی
نباشند محرم در این سوزیان.کمال الدین اسماعیل.لؤلؤ ز کس دریغ ندارد دو چشم من
همچون دو دست صدر اجل سوزیان خویش.ادیب صابر.هرچند سوزیان بزیان است گرم و خشک
خط بر خط مزور این سوزیان کشد.خاقانی.کافرم دان گر مدیح چون تویی
بر امید سوزیان خواهم گزید.خاقانی. || زر. مال. سرمایه. آنچه باشد از نقد و جنس. ( برهان ). سرمایه. ( غیاث ) ( فرهنگ رشیدی ). مال. زر. سرمایه. ( جهانگیری ) :
همی تا بهر جای در هر دلی
گرامی و شیرین بود سوزیان.فرخی.اگر بطرفی خدمتی باشد و مرا فرموده آید جان و تن و سوزیان و مردم دریغ ندارم. ( تاریخ بیهقی ). و اگر عفو ارزانی ندارد حصیری را مالش فرماید، چنانکه ضرر آن بسوزیان و به تن وی رسد. ( تاریخ بیهقی ).
همه دام جهان بوده ست بر تو
تن و اسباب و عمر و سوزیانت.ناصرخسرو.به نزد دست تو بسیار سوزیان اندک
به نزد تیغ تو دشوار روزگار ارزان.مسعودسعد.آنرا که سوزیان بزیان آورد فلک
چون زو بخورد سود شمارد همه زیان.جوهری.گرچه عیسی وار از این جا یار سوزن برده ام
گنج قارون بین کز آنجا سوزیان آورده ام.خاقانی.چون عیسی فارغم که با خود
جز سوزن سوزیان ندیدم.خاقانی.|| چیزی پنهان که مخزون خاطر باشد و آنرا به عربی ما فی الضمیرگویند. ( برهان ). ما فی الضمیر. ( فرهنگ رشیدی ). || ارمغان. سوغات. راه آورد. ( برهان ). ارمغان. ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ). تحفه. ( غیاث اللغات ). || مهربان. غمخوار. ( برهان ). غمخوار. ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( غیاث ). || پنهان. آشکار. ( برهان ). || سخن و راز نهانی. ( برهان ).راز. ( فرهنگ رشیدی ).

معنی کلمه سوزیان در فرهنگ معین

۱ - (اِمر. )نفع و ضرر.۲ - مال و سرمایه . ۳ - نیک و بد. ۴ - راز. ۵ - نام وننگ . ۶ - سوغات . ۷ - (ص مر. ) مهربان ، غمخوار.

معنی کلمه سوزیان در فرهنگ عمید

۱. نفع و ضرر.
۲. مال و سرمایه.
۳. [مجاز] راز، سر: قلم دو زبان است و کاغذ دو روی / نباشند محرم دراین سوزیان (کمال الدین اسماعیل: ۳۵۴ ).

معنی کلمه سوزیان در فرهنگ فارسی

سودوزیان، نفع وضرر، مال وسرمایه، رازوسر
۱ - نفع و سود سود و زیان : و نماز دیگر این قوم نزدیک امیر محمد رسیدند ... و حدیث سوزیان فراموش کرد . ۲ - نفع منفعت . ۳ - نیک و بد . ۴ - مال سرمایه. ۵ - راز سر ما فی الضمیر . ۶ - نام و ننگ . ۷ - نام ۸ - سوغات ارمغان . ۹ - ( صفت ) غمخوار مهربان .
عیلام

معنی کلمه سوزیان در ویکی واژه

[سوزی/ آن]
کشور باستانی سوزیان به زبان یونان‌باستان سوزیانا٬ برابر و همسان با خوزستان امروزی و شوش یکی از مراکز قدیمی‌ترین تمدن‌ها که از جانب غرب از طریق خاک ماد با آشور هم‌مرز بود. سوزی به مفهوم آن روزی ممکن است با سبزی زبان فارسی مترداف باشد یعنی سرزمین پرورش انواع رستنی و سبزیجات خوراکی.
نفع و ضرر یا سود و زیان.
مال و سرمایه.
نیک و بد.
راز.
نام وننگ.
سوغات.
مهربان، غمخوار.

جملاتی از کاربرد کلمه سوزیان

ننهفته ز منهی ضمیرت اجرام سپهر سوزیانی
گر زهد تو نیست جمله تزویر ترک بد و نیک و سوزیان کو؟
در حضرت رفیع تو چون از من وضیع لایق نبود راندن از سوزیان سخن
مکن ای دوست قصد جان چندین که به صدگونه سوزیان زده‌ایم
می می‌خورد به‌کام و ز نخ می‌زند بجد در گوش خود رها نکند سوزیان برف
هنرپیشه تورگوت اوزاتای دیگری هنرپیشه و کارگردان کنان پارس(نام اصلی گریگور سوزیان) و هنرپیشه تئاتر و فیلم ایرما فلکیان هستند.
ز دنیا زیانت ز دین سود کردی/ اگر خوارگیری به دین سوزیان را
الیمائیان که خاستگاه اصلیِ آن‌ها کوه‌های شمال شرقی خوزستان بوده، از میانه‌های سده دوم پیش از میلاد به عنوان یک قدرت سیاسی مطرح شدند و با افزایش یافتن قدرتشان، قلمرو خود را به سمت دشت خوزستان (سوزیان یا خوزیان) گسترش داده و توانستند تا اوایل سدة سوم میلادی به حیات خود ادامه دهند.
چو آب رویی روشن ندارم آن بهتر که بیش از این ندهم شرح سوزیان روشن
چندان دروغ گفت نشاید که شکر هست از روی مهربانی نز روی سوزیان
کافرم دان گر مدیح چون توئی بر امید سوزیان خواهم گزید
لولو ز کس دریغ ندارد دو چشم من همچون دو دست صدر اجل سوزیان خویش
من از تکلّف گفتم که نی معاذالله که من ثنای تو از بهر سوزیان گویم