سهم
معنی کلمه سهم در لغت نامه دهخدا

سهم

معنی کلمه سهم در لغت نامه دهخدا

سهم. [ س َ ] ( اِ ) پهلوی «سهم » ( ترس ، وحشت ) از «سم » پارسی باستان «چت - من » = ایرانی باستان «تراس - من » سَم از پارسی باستان «چه - من » = ایرانی باستان «چه من » = ایرانی باستان «ثراه - من » از «ثراه » آریایی «تراس » ( لرزیدن - ترسیدن ). رجوع به نیبرگ ص 199 و به سهمگین و سهمناک شود. ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). ترس. بیم.( برهان ) ( فرهنگ رشیدی ). بیم. خوف. ( غیاث ). ترس. بیم. هراس. هول. خوف. ( ناظم الاطباء ). هیبت :
دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست ؟رودکی.چو از دور دیدش بر آن سهم و خشم
پر از خاک روی و پر ازگرد چشم.فردوسی.چو اسفندیار آن گو پیلتن
خداوند او رنگ و با سهم تن.فردوسی.ز سهم نامش دست دبیر سست شود
چو کرد خواهد بر نامه نام او عنوان.فرخی.ملوک را قلم و تیغ برترین سهمی است
بترسد از قلم و تیغ شیر شرزه نر.فرخی.از بیم تو بهراسد در چرخ ستاره
پنهان شود از سهم تو در سنگ شراره.منوچهری.بدو منقار، زمین چون بنشیند بکند
گویی از سهم کند نامه نهان بر سر راه.منوچهری.همان سهم تو سهم اسفندیار
همان عدل تو عدل نوشیروان.منوچهری.تن پیل دارد توان پلنگ
دل و زهره شیر و سهم نهنگ.اسدی.همی در پیش برخواهم گرفتن
رهی با سهم دوزخ هول محشر.مسعودسعد.از سهم روی و بانگ کریه و نفیر او
هر زنده گوش و چشم همی داشت کور و کر.مسعودسعد.و هیبت و سهم او چنان بود که مدتی مرگ او پوشیده ماند وکس نیارست پرسیدن. ( مجمل التواریخ و القصص ).
درآمد همچو مرغ تاب دیده
که بود آن سهم را در خواب دیده.نظامی.صدهزاران کشتی با هول و سهم
تخته تخته گشته در دریای وهم.مولوی.
سهم. [ س َ] ( ع مص ) قرعه زدن. ( دهار ). قرعه بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِخ ) صورتی است فلکی از صورشمالی. دارای پنج کوکب بین منقار دجاجه و بین نسر طایر در داخل کهکشان بزرگ. پیکان آن بسوی مشرق است. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ ) آن تیر که بدان قمار کنند. ج ، اسهم ، سهام. ( مهذب الاسماء ). تیر قمار. ( دهار ). تیر قرع. ج ، سهام. ( منتهی الارب ). تیر قرعه. ( ناظم الاطباء ). || تیر پیکان دار. ( برهان ). تیر که از کمان رها کنند. ( غیاث ). تیر. ( فرهنگستان ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) :

معنی کلمه سهم در فرهنگ معین

(سَ ) [ په . ] (اِ. ) ترس ، هراس ، هول .
( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تیر، ج . سهام . ۲ - بهره ، نصیب . ، ~الارث سهم هر یک از ورثه از ارثیه .

معنی کلمه سهم در فرهنگ عمید

ترس، بیم، هراس: شمیده من در آن میان باده / ز سهم دیو و بانگ های های او (منوچهری: ۹۳ ).
۱. [جمع: اَسهُم و سُهمان و سهام] (اقتصاد ) بهرۀ هریک از شرکا که در مال یا هزینه مشترک هستند.
۲. (نجوم ) یکی از صورت های فلکی شمالی که دارای پنج ستاره است.
۳. [جمع: سهام] [قدیمی] تیری که با کمان بیندازند.
۴. [قدیمی] تیری که در قرعه کشی به کار ببرند.

معنی کلمه سهم در فرهنگ فارسی

صورتی است فلکی از صور شمالی : دارای ۵ کوکب بین منقار دجاجه و بین نسر طایر در داخل کهکشان بزرگ پیکان آن بسوی مشرق است .
ترس، بیم، هراس، تیری که باکمان بیندازند، بهره، نصیب، حظ، اسهم
( اسم ) ۱ - تیری که با کمان پرتاب کنند ۲ - تیری که در قرعه کشی به کار برند . ۳ - تیر جمع : سهام . ۴ - خط شعاعی . ۵ - بهره حظ نصیب . ۶ - سندی که مبین تملک حصه ای معین در شرکتهای سهامی باشد جمع : سهام ( در عربی جمع سهام ) توضیح به معنی حظ و بهره اسهم سهمه و سهمان جمع سهم به معنی تیر است .
خطوط شعاع تشنگی حرارت سخت

معنی کلمه سهم در فرهنگستان زبان و ادب

{apothem, short radius} [ریاضی] فاصلۀ مرکز یک چندضلعی منتظم از هریک از اضلاعش
{MCS} [علوم جَوّ] ← سامانۀ همرَفتی میان مقیاس
{Sagitta, Sge, Arrow} [نجوم] سومین صورت فلکی کوچک در آسمان شمالی (northern sky ) و نزدیک به مثلث بزرگ تابستانی که به شکل تیرِ ازکمان رهاشده تصور می شود

معنی کلمه سهم در دانشنامه عمومی

سهم، ( به فرانسوی: action ) ( به انگلیسی: Share ) قطعه ای از سرمایه یک شرکت است. هر سهم، نشان دهنده یا نمایندهٔ کوچک ترین واحد مالکیتی، در یک شرکت یا کارخانه است. دارندهٔ هر سهم یا سهام دار، به همان نسبتی که سهام در اختیار دارد، در مالکیت شرکت یا بنگاه تولیدی شریک است. برای مثال، اگر شرکتی به تعداد دو میلیون سهم منتشر کرده و شخصی مالک دو هزار سهم در این شرکت باشد، او یک هزارم از مالکیت این شرکت را در اختیار دارد.
سهام سرمایه ای که می توان آن را در دو گروه دسته بندی کرد:
که معمولاً حق رأی نداشته، اما در دریافت سود سهام، نسبت به سهامداران عادی، در اولویت قرار دارد. سود سهام ممتاز، درصد ثابتی از مبلغ اسمی سهام ممتاز است، که میزان آن از قبل مشخص شده و در اختیار مجمع نیست. سود سهام ممتاز، باید قبل از سود سهام عادی پرداخت شود، حتی اگر شرکت به هر دلیل ورشکسته شود.
معنی کلمه سهم در فرهنگ معین
معنی کلمه سهم در فرهنگ عمید

معنی کلمه سهم در دانشنامه آزاد فارسی

سهم، قسمتی از سرمایۀ شرکت سهامی که مشخص کنندۀ میزان مشارکت و تعهدات و منافع صاحب آن در شرکت سهامی است. سهم سندی است که حاکی از مالکیت حصۀ معیّنی از سرمایۀ اولیۀ شرکت و نیز دارایی های آن است و به دارندۀ آن (سهامدار) حق می دهد از مزایای مقرر در اساسنامۀ شرکت بهره مند شود و نشان دهندۀ طلب او از شرکت است. ورقۀ سهم، سند قابل معامله ای است که نمایندۀ تعداد سهامی است که صاحب آن در شرکت سهامی دارد.
سهم با نام و بی نام. سهم با نام آن است که نامِ دارنده روی ورقۀ سهم ذکر شده باشد و شرکت همان شخص را سهام دار می شناسد و هر گونه نقل و انتقال آن باید در دفتر شرکت ثبت شود و به امضای صاحب سهم نیز برسد. سهم بی نام، آن است که نام دارندۀ خاصی روی آن درج نشده و هر کس آن را در دست داشته باشد، مالک آن (سهامدار) شناخته می شود. در سهم بی نام، سند در وجه حامل است و نقل و انتقال آن با قبض و اقباض (بده بستان) انجام می شود. صدور سهام بی نام در شرکت های سهامی عام متداول است و اغلب سهامی که در بورس ها معامله می شوند، سهام بی نام است که خرید و فروش آن آسان است.
سهم نقدی و غیرنقدی. سهم نقدی آن است که سهامدار وجه آن را نقداً پرداخته است و سهم غیرنقدی آن است که سهامدار به جای وجه نقد، مال دیگری مانند مالی غیرمنقول یا ماشین آلات یا حق الاختراع یا کار و امثال آن را به شرکت داده است.
سهم مؤسس. آن است که مؤسسین برای خود پیش بینی می کنند ولی باید به تصویب مجمع عمومی شرکت برسد.
سهم ممتازه. سهمی است که دارندۀ آن نسبت به دیگر سهامداران شرکت، رجحان و امتیازی دارد، مانند این که از سود شرکت سهم بیشتری ببرد.
قیمت سهام. منظور ارزش اقتصادی آن است. قیمت اسمی سهم، مبلغی است که روی ورقۀ سهم ذکر شده و مبلغ رسمی سهم، ارزشی حقیقی و مبادلاتی آن در بازار است که ممکن است بیشتر از قیمت رسمی آن باشد و آن هنگامی است که شرکت سودآور است و متقاضی خرید سهام آن فراوان باشد.
سهم (اخترشناسی). سهم (اخترشناسی)(Sagitta)
(یا: تیر، اویسطُس) صورت فلکی کوچک نیمکرۀ شمالی آسمان، به شکل تیر یا پیکان. این صورت فلکی در کهکشان راه شیری قرار دارد.

معنی کلمه سهم در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ذَنُوبِ: سهم و نصیب
معنی تَسْتَقْسِمُواْ: که قسمت می کنید - که سهم بندی می کنید
معنی لَّمّاً: به این صورت که علاوه برسهم خود،سهم دیگران را نیز به خود اختصاص دهد ، و خلاصه هر چه به دستش بیاید بخورد ، چه پاک و حلال باشد و چه خبیث (عبارت "أَکْلاًَ لَّمّاً " یعنی یک جا و کامل خوردن یا به عبارت دیگر بلعیدن)
معنی نَصِیبٌ: بهره وسهم (اصل آن از نصب به معنای به پا داشتن است و بهره و سهم را به این مناسبت نصیب خواندهاند که هر سهمی هنگام تقسیم از سایر اموال جدا میشود تا با آن مخلوط نگردد )
معنی نَصِیبَکَ: بهره وسهم تو(اصل آن از نصب به معنای به پا داشتن است و بهره و سهم را به این مناسبت نصیب خواندهاند که هر سهمی هنگام تقسیم از سایر اموال جدا میشود تا با آن مخلوط نگردد )
معنی نَصِیبُهُم: بهره وسهم آنان(اصل آن از نصب به معنای به پا داشتن است و بهره و سهم را به این مناسبت نصیب خواندهاند که هر سهمی هنگام تقسیم از سایر اموال جدا میشود تا با آن مخلوط نگردد )
معنی مَّفْرُوضاً: مقرر شده - تعیین شده (کلمه فرض به معنای قطع هر چیز محکم و جدا کردن بعضی از آن ، از بعضی دیگر است و به همین جهت در معنای وجوب استعمال میشود ، برای اینکه انجام دادنش واجب و امتثال امرش قطعی و معین است و نه مردد در اینجا نیز سهم و نصیبی که فرض شده ادای...
معنی لَمْ نَسْتَحْوِذْ: چیره و مسلط نبودیم (عبارت "وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُواْ أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِّنَ ﭐلْمُؤْمِنِینَ " یعنی :اگر برای کافران بهره ای اندک [از پیروزی ] باشد به آنان میگویند: آیا [ما که در میان ارتش اسلام بودیم] بر ش...
معنی وَارِثُونَ: وارثان - ارث برندگان (ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر انسانی...
معنی وَرِثَ: به میراث برد - ارث برد(ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر انسان...
معنی وَرَثَةِ: وارثان(ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر انسانی در بهشت ، منزل...
معنی وَرِثُواْ: به میراث بردند - ارث بردند(ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر ا...
معنی وَرِثَهُ: از او ارث برد(ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر انسانی در بهشت...
معنی تَفْرِضُواْ: معین کردید - تعیین کردید - سهم دادید - واجب گردانیدید (دراصل جداکردن قطعه ای از چیزی و تأثیر گذاشتن در آن قطعه معنی می دهد و در مورد واجب کردن هم چون پاره ای از حکم را به آن موضوع اختصاص می دهد ،استفاده می شود در عبارت "مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَ...
معنی تَرِثُواْ: که ارث برید (ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر انسانی در بهشت ...
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«سهم» در اصل، به معنای تیر، و «مساهمه» به معنای قرعه کشی آمده است، زیرا به هنگام قرعه کشی، نامها را بر چوبه های تیر می نوشتند، و با هم مخلوط می کردند، سپس یک چوبه تیر، از آن بیرون می آوردند و به نام هر کس اصابت می کرد، شمول قرعه می شد.
. سهم تیر معروف و تیر قرعه است مساهمه قرعه انداختن با یکدیگر است یعنی یونس قرعه انداخت یا در قرعه شرکت کرد و از مغلوبان شد. از مدحضین روشن می‏شود غلبه شدگان بیشتر بوده و یونس یکی از آنها بوده است چنانکه در «دحض» گذشت.
[ویکی فقه] سهم (ابهام زدایی). واژه سهم ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اسم برای اشخاص ذیل باشد: معانی• سهم (فقه)، بخشی از چیزی نامعین و به کار رفته در باب وصیت اعلام و اشخاص• سهم بن غالب، از خوارج و از دشمنان بنی امیه
...
[ویکی فقه] سهم (فقه). بخشی از چیزی را که نامعین است سهم گفته می شود که در باب وصیت از آن نام برده اند.
بخش نامعین از چیزی را سهم می گویند.
وصیت بر سهمی از مال
هرگاه کسی وصیت کند سهمی از مالش را به دیگری بدهند، به قول مشهور یک هشتم از مال به او داده می شود. برخی قدما گفته اند: یک ششم از مال را به او می دهند.

معنی کلمه سهم در ویکی واژه

quota
razione
ترس، هراس، هول.
تیر؛
سهام.
بهره، نصیب. ؛ ~الارث سهم هر یک از ورثه از ارثیه.

جملاتی از کاربرد کلمه سهم

یکی سهمگن مرد پرخاشخر به چهره ز هر دیو چهری بتر
السلام ای سهم دین بی وفا تو کجا بودی کجا بودی کجا
ز سهم کلک تو تیر فلک بشمس گریزد بسوزدش چو بخواند خط ورا بخطا بر
از سهم او بنای ضلالت تباه گشت وز عون او سپاه شریعت پناه یافت
چو جوشید آب بادی شد که هر که را بپراند چو کاهش پیش باد تند باسهمی و باتابی
پرده در گشته آن که این فهمست زورعوا خوانده آن که این سهمست
گوشه گیرانِ کمان ابرویت را ترک چشم هرچه گفت از سهم تیر غمزه در دل جا گرفت
گردون که پیش موکب جاهت سپر کش ست هردم سپر بیفکند از سهم تیر تو
دل فرو شد در زمین از سهم تو زانکه بود از گنج غم قارون شده
نگه کرد ژولیده، دید آن زمین یکی ژوف دریا شده، سهمگین