سهراب. [ س ُ ] ( اِخ )نام پسر رستم زال است که مادر او تهمینه دختر شاه سمنگان است که بفرماندهی لشکریان تورانی بجنگ ایران آمد و با رستم در حالیکه یکدیگر را نمی شناختند جنگید و بدست او کشته شد. ( فرهنگ فارسی معین ) : کنون رزم سهراب و رستم شنو دگرها شنیدستی این هم شنو.فردوسی.سهم تو قطران کند نطفه سهراب و زال تیغ تو زیبق کند زهره ٔگرشاسب و شم.خاقانی. سهراب. [ س ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب. دارای 2078 تن سکنه. آب آن از نهر آغمیان و چشمه. محصول آنجا غلات ، حبوبات ومحصول دامی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ). سهراب. [ س ُ ] ( اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 67 ).
معنی کلمه سهراب در فرهنگ عمید
دارای آب و رنگ سرخ.
معنی کلمه سهراب در فرهنگ فارسی
پس دلاور رستم از دختر پادشاه سمنگان وی بفرماندهی لشکریان تورانی بجنگ ایران آمد و با خود رستم - در حالی که یکدیگر را نمی شناختند - جنگید و بدست او کشته شد ( داستان ) . تیره از ایل بیرانوند
معنی کلمه سهراب در فرهنگ اسم ها
اسم: سهراب (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: sohrāb) (فارسی: سهراب) (انگلیسی: sohrab) معنی: دارنده آب و رنگ سرخ، پسر رستم از تهمینه، دارنده ی آب و رنگ سرخ، سرخاب، که در توران زاده و بزرگ شد و در جستجوی پدر با سپاهی به ایران آمد، پدر و پسر بی آنکه یکدیگر را بشناسند باهم جنگیدند و هنگامی که رستم پهلوی او را با خنجر شکافت، آنگاه سهراب را شناخت، ( در اعلام ) پسر دلاور رستم از دختران پادشاه سمنگان، گلگون، شاداب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر رستم پهلوان شاهنامه و تهمینه
معنی کلمه سهراب در دانشنامه عمومی
سهراب (شهربابک). سهراب، روستایی در دهستان استبرق از توابع بخش مرکزی شهرستان شهربابک در استان کرمان است. روستای سهراب یا ساراب قدمتی طولانی دارد و بیشترین امار تحصیل کرده در مناطق روستایی را دارد ( مقطع لیسانس به بالا ) . وستاهای اطراف سهراب همجنین تعداد بالایی افراد تحصیل کرده نسبت به جمعیت را دارند همچون حصاروئیه اشکور مهراباد شریک اباد ، و که اکثرا به خارج از کشور مهاجرت کردند این روستا در دهستان استبرق قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۶۱۹ نفر ( ۲۰۸ خانوار ) بوده است.
معنی کلمه سهراب در دانشنامه آزاد فارسی
سُهراب (در برخی از متن ها: سرخاب ) در شاهنامه ، پسر رستم و تهمینه . رستم، به هنگام ترک تهمینه، مهره ای به او سپرد و از او خواست اگر دختر زاید، مهره را به گیسوی او آویزد و اگر پسر، مهره را بر بازوی او بندد. تهمینه پسر آورد و او را سهراب نام نهاد. سهراب در ۱۰ سالگی پهلوانی بود که کسی را یارای هماوردی با او نبود. از مادر راز برتری خود را پرسید و تهمینه نام و نژاد او بازگفت و خواست که این راز را به ویژه از افراسیاب ، که دشمن ایران و رستم است ، نهان دارد. سهراب سپاهی فراهم آورد که به ایران آید و کاووس را از تخت براندازد و رستم را تاج و تخت بخشد و سپس افراسیاب را سرنگون کند. چون افراسیاب از قصد سهراب آگاهی یافت ، ۱۲هزار سپاهی را با هومان و بارمان همراه سهراب کرد و به دو سردار خود سپرد تا نگذارند پدر و پسر همدیگر را بشناسند. سهراب اسبی از نژاد رخش فراهم آورد و حمله آغاز شد. در حملۀ نخست، هجیر نگهبان دژ سپید را اسیر گرفت و دژ را ویران کرد. در این هنگام، رستم که از سیستان خوانده شده بود وارد جنگ شد. رستم ، با دیدن بر و بالای سهراب ، از او خواست که دور از چشم دیگران با هم به نبرد بایستند. سهراب پذیرفت . پیش از نبرد با نشانی هایی که تهمینه داده بود سهراب گمان برد که با رستم روبه رو است و مهرش نسبت به او جوشید. سهراب به رستم گفت که اگر رستم است بگوید. رستم حاشا کرد. پس رستم و سهراب درآویختند، اما چون با سلاح از پس هم برنیامدند، قرار گذاشتند که دیگر روز کشتی بگیرند. سهراب توانست که رستم را بر زمین بکوبد و چون خواست تیغ بر گلوی او نهد، رستم او را گفت که در ایران حریف را در نخستین شکست او نمی کشند. سهراب پذیرفت و رستم به نیرنگ از مرگ جست . رستم از خدا خواست که بار دیگر زور او را به او بازگرداند و سپس کشتی دوم آغاز شد. در نخستین نبرد، شکست از آن رستم بود. اما وی با نیرنگ خود را رهانید. در دومین نبرد،پیروزی با رستم بود، که بی درنگ پهلوی سهراب را شکافت . سهراب از زخمی که برداشته بود نالید و گفت که پدرش رستم انتقام او را خواهد گرفت . پس، رستم پسر خود را شناخت و گودرز را نزد کیکاوس فرستاد و از او نوشدارو خواست . کیکاوس که از اتحاد پدر و پسر بیمناک بود، نپذیرفت . رستم خود نزد شاه شتافت ، اما در نیمۀ راه خبر آمد که سهراب تاب زخم را نیاورده و درگذشته است .
معنی کلمه سهراب در ویکی واژه
فرزند رستم و مادر او تهمینه دختر شاه سمنگان است. سهراب به فرماندهی لشکر توران به جنگ ایرانیان آمد و با پدر در حالی که یکدیگر را نمیشناختند، جنگید و توسط پدر کشته شد. خبر شد به نزدیک افراسیاب ..... که افگند سهراب کشتی بر آب نام مردانه ایرانی است و در زمینه معنای نام سهراب در شاهنامه، فردوسی چنین آورده است: چو خندان شد و چهر شاداب کرد ..... ورا نام تهمینه سهراب کرد سهراب ممکن است مفهومی مانند سرخاب داشته باشد یعنی کسی که چهره بشاش و سرخ دارد.
جملاتی از کاربرد کلمه سهراب
با تلاش هواداران جنبش سبز در کشورهای هلند و ژاپن، تمبر یادبود سهراب اعرابی و ندا آقاسلطان منتشر گردید.
به سهراب آگاهی آمد ز راه ز هومان و از بارمان و سپاه
ایا ببزمگه آزاده تر ز صد حاتم ایا بمعرکه مردانه تر ز صد سهراب
ز سهراب باشی همی یادگار دلیری و شیرافکن و گرزدار
سهراب بختیاریزاده و محسن عاشوری با حضور در هشت بازی از بازیهای شهرآورد هرگز برد در دربی را تجربه نکردند.
شعر نو جنبش شعری بود که با نظریات نیما یوشیج آغاز شد. از جمله شاعران متعلق به این جنبش شعری میتوان به احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، منوچهر آتشی، طاهره صفارزاده، و محمود مشرف آزاد تهرانی (م. آزاد) اشاره کرد.
چنین گفت سهراب کاندر جهان کسی این سخن را ندارد نهان
در مقاله پنجم امامی به ماجرای ترجمه شعر "صدای پای آب" از سهراب سپهری میپردازد. این مقاله اولین بار در همین کتاب چاپ شدهاست گرچه خود ترجمه چند سال قبل صورت گرفته.
بخندید سهراب و گفت ای سوار به زخم دلیران نهای پایدار
سرافراز سهراب با زور دست تو گفتی سپهر بلندش ببست
چو بشنید برزوی سهراب این به ابرو در آورد از خشم چین
داستان دو شخصیت به نامهای آبی (محمدخان ضرابی) و رابی (غلامعلی خان سهرابی فرد) است. آبی هنگامی که آب مینوشد، شکم رابی باد میکند. رابی زیر بوم غلطانی دراز میکشد و آبی با پتک بر سر او میزند و رابی پهن و کوتاه میشود. در رستوران لقانطه، آبی و رابی سفارش مرغ میدهند و وقتی قصد خوردن آن را دارند، آن مرغ به پرواز در میآید و …
موقعیت مده از دست که سودی ندهد نوش دارو که پس از مرک بسهراب رسد
حدیث قصه سهراب و نوشداروی او فسانه نیست کز اجداد میرسد ما را
نوشدارو چه سود خواهد داشت چون شد از ملک زندگی سهراب