معنی کلمه سجع در لغت نامه دهخدا
انیس خاطر سعدی سماع روحانیست
چه جای زمزمه عندلیب و سجع حمام.سعدی ( غزلیات ). || ( اصطلاح بدیع ) آنست که کلمات آخر در قرینه های نثر مطابق باشند و در وزن و حرف رَوی یا دریکی از آنها. پس سجع به سه نوع باشد: اول سجع متوازی. دوم سجع متوازن. سوم سجع مطرف. ( بدایع شمس العلماء ص 291 ). و نیز لفظی که در آخر فقره نثر واقع شود و مناسب آن در آخر فقره دیگر نیز یک لفظ واقع شود. و مناسب آن در اواخر فقره دیگر نیز یک لفظ واقع شود،بیان این مدعا بعبارت دیگر سجع در آخر لغت آواز قمری و به اصطلاح ، عبارت از برابر بودن دو لفظ اواخر فقرتین همچنانکه هر آواز قمری موافق یکدیگر میباشد ایراد کلمات اواخر فقرتین را بر حسب موافقت همدیگر سجع گفتندی. و سجع منقسم بود به سه قسم : متوازی ، مطرف ، و متوازن. سجع متوازن موافق بودن دو لفظ به حرف روی ، ووزن و عدد و حروف ، چون گل و مل و بهار و مزار و سوری و دوری و مهجوری و مخموری و نظر و شکر. و سجع مطرف ، موافق بودن دو لفظ به حرف روی فقط و در وزن و عدد و حروف مختلف چون وقار و اطوار و مال و منال و بور وجور. و سجع متوازن ، موافق بودن دو لفظ در وزن و عددو حروف و در روی مختلف چون اعمار و ارزاق و مراتب ومراسم و تحریر و تسوید. پس سجع متوازن به نسبت سجع متوازی و مطرف ، مستحسن و مرغوب نیست.
بدان که اطلاق قافیه در نظم می کنند و آنچه به صورت قافیه در اواخر فقرات نثر باشد آن را سجع گویند و اواخر آیات قرآن مجید را که بصورت قافیه باشد فواصل خوانند،واحد را فاصله نامند. ( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به اسجاع و بدایع شمس العلماء ص 291 و تعریفات جرجانی شود.