معنی کلمه سبک پا در لغت نامه دهخدا
چیست بدیوان عشق حاصل کارم جز آب
عمر سبکپای گشت بخت گران خواب شد.خاقانی.امروز منم روز فرورفته و شب نیز
سرگشته از این بخت سبکپای گران خواب.خاقانی.|| پیادگانی را گویند که منزل به منزل گذارند تا خبر و نامه بیکدیگر رسانند و این در هندوستان متعارف است. ( برهان ). سواره و پیاده و قاصد تندرو. ( آنندراج ) :
آمد از دهگان سبکپایی که یک جای آمدند
از سواره وز پیاده فتنه جویی ده هزار.مسعودسعد. || تند و تیز براه رونده. ( برهان ). شتاب دو. ( شرفنامه ). تیزرفتار. ( غیاث ). جلدرو : او [ عمروبن امیه ] مردی بود بمیان مسلمانان بمردانگی و بحرب کردن دلیر و بسبکپایی و دویدن معروف بود. ( ترجمه طبری بلعمی ).
کم آسای و دم ساز و هنجارجوی
سبکپای و آسان دو وتیزپوی.اسدی.مهترند آنچه زآن گران دستند
کهترند آنچه زآن سبک پایند.مسعودسعد.جوانی بعجب خیره رای ، سرکش و سبکپای. ( گلستان ). || کنایه از شخص بی تمکین که بر یک جای قرار نگیرد. ( آنندراج ). جلف که همه جا رود بی ضرورتی. || ( اِ مرکب ) اسب. ( آنندراج ). اسبی که در هر منزل بجهت پیک تعیین کنند. ( برهان ).