زجر

معنی کلمه زجر در لغت نامه دهخدا

زجر. [ زَ ] ( ع مص ) بازداشتن و منع کردن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). از کاری بازکردن. ( المصادر زوزنی ص 22 ) ( دهار ). منع. نهی. و این لغت دراصل بمعنی راندن بوسیله بانگ زدن است. ( از متن اللغة ) ( از محیطالمحیط ). منع کردن. ( از اقرب الموارد ). ابن فارس گوید: کلمه مرکب از زاء و جیم و راء ( بهمین ترتیب ) دلالت بر انتهار ( باز داشتن ) کند.گویند: زجرت البعیر حتی مضی. و زجرت فلاناً عن الشی فانزجر. ( از مقاییس اللغه ج 3 ص 47 ). || نهی کردن و نعت از آن زاجر ( مذکر ) و زاجرة ( مؤنث ) آید. ( از اقرب الموارد ). منع ونهی است و در حدیث هر جا زجر آید بدین معنی است. مرادف آن است از دجار که دراصل ازتجار بوده است. ( از تاج العروس ) ( از شرح قاموس ). در حدیث عزل آمده «کأنه زجر»؛ یعنی گویی نهی شده از آن و در حدیث ، هر جا زجر آید بمعنی نهی است. ( از نهایه ابن اثیر ). از کاری باز داشتن. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی چ دبیرسیاقی ص 49 و 106 ). از کاری باز زدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نهی کردن کسی. ( از کتاب الافعال ابن قطاع ص 86 ). || راندن. زجرالکلب بمعنی باز داشتن و راندن آید. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بازداشتن سگ را. ( آنندراج ). طرد و راندن است با بانگ. گویند: زجرته فانزجر؛ یعنی بانگ زدم تا برود پس رانده شد. و در قرآن است : فانما هی زجرة واحدة ( 19/37، 13/79 ). سپس در راندن ( طرد ) و بانگ برآوردن هر یک جداگانه بکار رفته است. «فالزاجرات زجراً» ( 2/37 )؛ بمعنی راندن فرشتگان است ابرها را. و نیز در آیت «ما فیه مزدجر» ( 4/54 )، مزدجر بمعنی «از ارتکاب گناهان منع شده » و در آیت «و قالوا مجنون و ازدجر» ( 9/54 )، از دجر بمعنی «طرد شد، رانده شد» آمده است. و زجر را در این معنی بدین مناسبت بکار برند که بر مطرود بانگ میزنند و با گفتن کلماتی مانند: «دور شو» و «برگرد» میرانند. ( از مفردات ). دفع کردن سگ. ( از ترجمه قاموس )( از تاج العروس ). نهیب زدن بر سگ. سگ را با نهیب ازکاری باز داشتن. با «ب » و بدون آن نیز متعدی میشود.( از اقرب الموارد ). باز داشتن ( کف ) سگ و غیر آن است. ( از متن اللغة ) ( از المعجم الوسیط ). زجر در اصل راندن و دور کردن بوسیله بانگ است. ( از اقرب الموارد )( از محیط المحیط ) ( از متن اللغة ). || از پس راندن شتر را. ( از ترجمه قاموس ) ( از منتهی الارب )( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). راندن شتر. براه رفتن تهیج کردن شتر. ( از متن اللغه ). بانگ کردن و به رفتن واداشتن شتر. سوق دادن شتر. و بدین معنی است زجر درقرآن : «فالزاجرات زجراً» ( 2/37 )؛ یعنی فرشتگان ابرها را میرانند. ( از محیط المحیط ). برانگیختن و بشتاب واداشتن شتر. ( از المعجم الوسیط ). تشویق کردن و وادار ساختن شتر به تند رفتن و از زجر بدین معنی است حدیث ابن مسعود: «من قراء القرآن فی اقل من ثلاث فهو زاجر»؛ یعنی کسی که قرآن را در کمتر از سه روز تمام بخواند زاجر است یعنی راننده و سوق دهنده شتر. فهو راجز ( براء مهمله اول و زاء آخر ) نیز خوانده شده است . و نیز از زجر بدین معنی است حدیث «فسمع ورأه زجراً»؛ یعنی از پشت سر خویش بانگ ( ساربانان ) برای راندن شتران را شنید. ( از نهایه ابن اثیر ). بحرکت در آوردن شتر. ( از کتاب الافعال ابن قطاع ص 86 ). سوق دادن شتر با بانگ زدن. ( اقرب الموارد ). زجر شتر؛ وادار ساختن او به رفتن بوسیله لفظی از الفاظ زجر. و این زجر در شتر بمنزله ردع است برای انسان ، گویند: زجره عن السوء؛ یعنی او را از ارتکاب بدی ردع کرد. ( از تاج العروس ). || راه بردن. جلو راندن در حال فشار آوردن از عقب. ( از کازیمیرسکی ). بمعنی سوق دادن آید و بدین معنی است ، زجر در این آیت : «فالزاجرات زجراً»؛ یعنی فرشتگان ابرها را میرانند. ( از محیط المحیط ). در تفسیر کشف الاسرار آمده : «الزاجرات زجراً...»؛ بفرشتگان که میغ میرانند و باران را فراهم آرند تا آنجا که فرمان اﷲ بود، و برخی گویند معنی آیت این است : به آیتهای قرآن که باز زننده ست از بدیها. ( از تفسیر کشف الاسرار ج 8 ص 255 و 258 ). || ( بمجاز ) کلمات زجر را زجر گویند. این کلمات که همه از جمله اسماء اصواتند بعضی از آنها برای راندن و برخی دیگر برای تاراندن حیوانات بکار می رود و راندن یا تاراندن هر یک از انواع حیوان را در فارسی و عربی الفاظی ویژه است که در خلال کتب لغت و فرهنگها پراکنده اند. گاه نیز لفظی مشترک است میان دو یا چند نوع از حیوانات و ویژه زجر یک نوع حیوان نیست. در عربی برای برخی از الفاظ زجر مصدر نیز ساخته اند مثلاً زجر کردن بلفظ هلا را هلهله گویند چنانکه ملاحظه خواهد گردید. اینک برخی از الفاظ زجر: اَجْدَم ؛ کلمه ای است که بدان اسب را زجر کنند اصل آن هجدم است : اجدم الفرس ؛ زجر کرد اسب را بکلمه اجدم. ( از منتهی الارب ). بَس ْبَس ْ، کلمه ای است که بدان شترانرا زجر کنند و ابساس و بَس ْ زجر کردن شتران بلفظ بس بس. ( از منتهی الارب ). زجرکردن شتردر وقت راندن. ( تاج المصادربیهقی ): ده ، زجر است شتر را. ( بلوغ الارب ج 4 ص 278 از زمخشری ). سَعْسَعْ؛زجر گوسپندان را. ( دهار ) سعسعة؛ راندن بلفظ سع سع. ( منتهی الارب ). عاج و عاج عاج ؛ زجر است ناقه را و زجرکردن ناقه را بلفظ عاج عاج ، و مصدر فعل از آن آرند و گویند عَج َّ و عَجْعَج َ؛ یعنی زجر کرد ناقه را بکلمه عاج. ( از منتهی الارب ). قرس ؛ کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. ( منتهی الارب ). قوش قوش ؛ زجری است مر سگ را. ( منتهی الارب ). مهمهه. ( تاج المصادر بیهقی ).

معنی کلمه زجر در فرهنگ معین

(زَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) منع کردن . ۲ - راندن ، طرد کردن . ۳ - بانگ زدن . ۴ - (اِمص . ) نهی . ۵ - (اِ. ) شکنجه ، آزار.

معنی کلمه زجر در فرهنگ عمید

۱. رنج، سختی، آزار.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] تنبیه، مجازات.

معنی کلمه زجر در فرهنگ فارسی

منع کردن، بازداشتن، بانگ زدن وطردکردن
۱ - ( مصدر ) باز داشتن منع کردن . ۲ - طرد کردن راندن . ۳ - ( مصدر ) بانگ زدن . ۴ - ( اسم ) منع نهی . ۵ - ( اسم ) آزار اذیت شکنجه . توضیح : زجر در عربی به معنی منع و راندن و باز داشتن ( است ) و این که زجر را در فارسی به معنی اذیت و آزار و انزجار را بمعنی کراهت و تنفر استعمال میکنند بر سبیل تجوز و تسامح است . ( همائی . قواعد زبان فارسی سالنامه آریان ۱۳۲۵ ص ۱۸٠ )
بن قیس یکی از سه تن بود که به فرمان ابن زیاد حضرت سجاد و حرم حسینی را به مراهی سر های شهدا به دمشق حمل کردن

معنی کلمه زجر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زَّاجِرَاتِ: بازدارندگان (اسم فاعل از "زجر"یعنی کسی را با تهدید به مذمت و یا کتک ، از کاری و یا راهی منصرف کنی . )
معنی زَجْراً: باز داشتنی همراه با اجبار("زجر"یعنی کسی را با تهدید به مذمت و یا کتک ، از کاری و یا راهی منصرف کنی . )
معنی لَا تَنْهَرْ: مرنجان(ازکلمه نهر به معنای زجر و رنجاندن با غلظت و خشونت است که یا با داد زدن به روی کسی انجام میگیرد و یا با درشت حرف زدن )
معنی لَا تَنْهَرْهُمَ: آنان را مرنجان(ازکلمه نهر به معنای زجر و رنجاندن با غلظت و خشونت است که یا با داد زدن به روی کسی انجام میگیرد و یا با درشت حرف زدن )
معنی لَا تَنْهَرْهُمَا: آن دو را مرنجان (ازکلمه نهر به معنای زجر و رنجاندن با غلظت و خشونت است که یا با داد زدن به روی کسی انجام میگیرد و یا با درشت حرف زدن )
معنی زَجْرَةٌ: نهیب - فریاد ("زجر"یعنی کسی را با تهدید به مذمت و یا کتک ، از کاری و یا راهی منصرف کنی اینکه نفخه دوم را زجره خوانده ، از این جهت بوده که انسان با این نهیب از نشاه مرگ به نشاه حیات ، و از باطن زمین به روی زمین منتقل میشود )
معنی ﭐخْسَؤُواْ: ای سگان گم شوید-ای سگان دور شوید(خسات الکلب فخسئا معنایش این است که سگ را از روی اهانت چخ کردم ، رفت و در گوشه‏ای نشست ، و عرب وقتی می‏خواهد به سگ بگوید : چخ ، می‏گوید : اخسا و بنا به گفته راغب ، در کلام ،استعاره کنایه‏ای به کار رفته ، و مراد ازاین ک...
تکرار در قرآن: ۶(بار)
«زجر»، گاه، به معنای طرد است، و گاه، به معنای فریادی است که برای راندن گفته می شود، و در اینجا منظور معنای دوم، و اشاره به «نفخه دوم» و «صیحه ثانی اسرافیل» می باشد. انتخاب تعبیر «زَجْرَةٌ واحِدَةٌ» در سوره «نازعات» با توجّه به محتوای این دو کلمه، اشاره به سرعت و ناگهانی بودن رستاخیز و سهولت و آسانی آن در برابر قدرت خدا است، که با یک فریاد آمرانه از سوی فرشته رستاخیز، یا صور اسرافیل، همه مردگان لباس حیات در تن می کنند و در عرصه محشر برای حساب حاضر می شوند.
راندن با صدا، سپس گاهی در صدا و گاهی در مطلق راندن به کار می‏رود عبارت راغب چنین است «الزجر طرد بصوت. ثم سیتعمل فی الطرد تارة و فی الصوت اخری» صحاح و قاموس و اقرب منع و نهی گفته‏اند. این معانی قریب به هم اند. . یعنی قیامت فقط یک صیحه و یا یک حرکت است آنگاه همه زنده شده نگاه می‏کنند آیه در جواب کسانی است که وقوع قیامت با صیحه و فریاد است و لذا زجره به معنی صیحه است یعنی با یک صیحه قیامت بر پا می‏شود. طبرسی که زجر را بر گرداندن گفته می‏گوید: گوئی مردم از حال خود برگردانده شده‏اند به محشر. . یعنی بنده ما نوح را تکذیب کرده و گفتند دیوانه است و منع و طرد شد گوئی فریاد کشیده گفته‏اند: ساکت باش! . ازدجار به معنی زجر است یعنی از اخبار گذشتگان به آنها آمد چیزیکه در آن موعظه و منع از ارتکاب گناهان است مزدجر در ایه مصدر میمی است . چنانکه المیزان گفته. * راجع به این آیات رجوع شود به «تلی» که مشروحاً گفته شده است.

معنی کلمه زجر در ویکی واژه

منع کردن.
راندن، طرد کردن.
بانگ زدن.
نهی.
شکنجه، آزار.

جملاتی از کاربرد کلمه زجر

آنگاه که همراه جمعی از اهالی قالی قلا به بغداد درآمدم که روستایی از روستاهای منازجرد و دژی از دژهای مسلمانان است و اهلش مُرابطی‌اند [در برابر روم از سرزمین‌های اسلامی دفاع می‌کنند]؛ اهل آن روستا را بدین امر بسیار بزرگ می‌دارند...
الغرض آن خواجه بزجر فزون از دل آن چاه چو‌ام د برون
فیتزجرالد در اواخر عمر به دلیل مرض دیابت کور شد و در سال ۱۹۹۳ پزشکان پاهایش را قطع کردند. سرانجام در ۷۸ سالگی در سال ۱۹۹۶ درگذشت.
گر ازو نالم به گیهان عقل گوید کای سفیه چرخ را بر زجر و منع او نباشد اقتدار
گر خلق بخندندم ور دست ببندندم ور زجر پسندندم من می‌نروم زین کو
یکی زجر کردش که تبت یداک مرو دامن آلوده بر جای پاک
بر اساس منابعی که وی را از شمار کشته‌شدگان کربلا به حساب می‌آورند، ابوبکر بن علی توسط مردی هَمدانی کشته شد. برخی دیگر چون ابن شهر آشوب، قاتل وی را زجر بن بدر و عقبة غنوی ذکر کرده‌اند.
این قرص ظرف سه تا چهار ساعت سیستم تنفسی و قلب را دچار مشکل می‌کند و فرد در اثر مرگی دردناک و زجرآور خواهد مرد. بر اساس آمارهای گزارش شده از پزشک قانونی تهران در سال ۱۳۹۲، ۶۶۱ نفر بر اثر مسمومیت با قرص برنج جان خود را از دست داده‌اند.
زجرم زیردستان از تحمل چشم پوشیدن دو چشم دولت خوابیده را بیدار می سازد
آنجلا ماریا دینیز گونسالوس (زاده ۵ دسامبر ۱۹۴۹)، که بیشتر با نام هنری آنجلا رو رو شناخته می‌شود یک خواننده و ترانه‌سرای برزیلی است که تحت تأثیر برل، الا فیتزجرالد، مایسا ماتارازو و ژاک است.
بهر آن شد بنای نمرهٔ یک که بگیرد مقام زجر و کتک
اوّل از آن بیداری دلست از خواب غفلت و دیدن آنچه بر وی می رود از احوال بد برو تا این جمله بپیوندد بتوفیق بگوش داشتن بدانچه بر خاطرش درآید از زجر کنندگان از جهت حق بگوش دل.
آکادمی ایتالیا کونتی الهام‌گرفته از مدرسه درام در رمانی از پنه‌لوپه فیتزجرالد است که در دهه ۱۹۶۰ در آکادمی تدریس می‌شد.
همان‌طور که روح از جنگلِ تاریک شب زجر می‌کشد
بندهٔ خویش را مکن پر زجر تا همت بنده باشد و هم اجر
- پوکی استخوان: این عارضه در صورت استفاده مداوم و بیش از سه ماه از کورتون ها رخ خواهد داد. این عارضه میتواند باعث شکستگی های ناتوان کننده ای مانند شکستگی لگن شود که حتی ممکن است به مرگ زجرآور بیمار بینجامد.
خورد اکنون دوال زجر و نکال پوشد اکنون لباس حسرت و غم
فَلْیَدْعُ نادِیَهُ قال ابن عباس: لمّا نهی ابو جهل رسول اللَّه (ص) انتهره رسول اللَّه (ص) و زجره. فقال ابو جهل: یا محمد لقد علمت ما بها اکثر نادیا منّی فو اللَّه لاملانّ علیک هذا الوادی ان شئت خیلا جردا و رجالا مردا. فانزل اللَّه عزّ و جل.