زاجر.[ ج ِ ] ( ع ص ) منعکننده. بازدارنده از کاری. ( دهار )( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || زاجر قلبی در اصطلاح صوفیه ، واعظ و زنهاردهنده حق و خواننده بسوی خدا است و آن نوری است که در دل مؤمن تابد. ( تعریفات ). || اندرزدهنده : و در حلقه درویشان زاجرند و صبور. ( گلستان ). || بیم کناننده. || نالنده. || فالگیرنده بمرغ. ( دهار ). || برانگیزنده بر کاری. راننده و سوق دهنده : فالزاجرات زجراً ؛ ای الملائکةتزجر السحاب ای تسوقه. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). زاجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) ابن الصّلت طاحی محدث است و بخاری در تاریخ کبیر [ الکنی ] ترجمه او را آورده است. ( تاج العروس ). ابن قتیبه حدیثی از وی نقل کرده است. ( عیون الاخبار ). زاجر. [ ج ِ ] ( اِخ ) ابن الهیثم ، محدث است و بخاری در کتاب کنی ترجمه وی را آورده است. ( تاج العروس ).
معنی کلمه زاجر در فرهنگ معین
(جِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - منع کننده ، بازدارنده . ۲ - بانگ زننده .
معنی کلمه زاجر در فرهنگ عمید
بازدارنده، منع کننده.
معنی کلمه زاجر در فرهنگ فارسی
بازدارنده، منع کنند، طردکننده، بانگ زننده ( اسم ) ۱ - منع کننده بازدارنده . ۲ - بانگ زننده . ابن الهیثم محدث است
معنی کلمه زاجر در دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنی منع کننده و بازدارنده از کاری) در اصطلاح عارفان، واعظی باطنی که در سویدای قلبِ مؤمنان ارائۀ طریق می کند و آنان را از شواغل دور می دارد و به سوی خداوند می خواند. اینان معتقدند که زاجر شیخ درونی است، و او واعظ حق است بر دل مؤمن و چنانچه سالکی به فرمان های او گردن نهد و مطابق هدایت او عمل کند، خداوند به تقویتِ واعظ قلبی او می پردازد، به گونه ای که حجّتی درونی می یابد. پاره ای از اشارات آنان به این که فلان عمل را به فرمان قلب انجام داده، اشاره ای است به همین نداهای زاجر.
جملاتی از کاربرد کلمه زاجر
ظلام ظلم جهان را همه فرو گیرد اگر نه قهر تو گردد زمانه را زاجر
از غدر جهان را شده تهدید تو زاجر جور فلک را شده انصاف تو مانع
درسال۲۰۱۱ درفیلم «گیم» بازی کرد که یک فاجعهٔ تجاری بود. درفیلم «دام مارودام» هم بازی کرد که نسبتاً موفقیت انتقادی داشت وشکست تجاری نخورد. ازاجرای باچان درفیلم بسیارقدردانی شد.
بدو خاطرش میل بسیار داشت ولی زاجر عقل بر کار داشت
گرچه خر را دانش زاجر نبود هیچ معذورش نمیدارد ودود
تا شبانگاهان زاجرام کواکب کلک شب صد هزاران کوکبه برسقف نیلوفر زدست