رفعت. [ رَع َ ] ( ع اِمص ) رِفعَت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رِفعَت شود. رفعت. [ رِ ع َ ] ( ع اِمص ) یارَفعَت. بلندی و ارتفاع و افراشتگی. ( ناظم الاطباء ).بلندی. ( غیاث اللغات ) ( دهار ). بلندی. سمو. سموخ. علاء. ( یادداشت مؤلف ). رفعت که اغلب به فتح «راء» تلفظمی شود به کسر است. ( نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 5 ) : در سه کار اقدام نتوان کرد مگر به رفعت همت عمل سلطان... ( کلیله و دمنه ). روی فلک از رفعت چون پشت فلک کردی چون قطب فروبردی مسمار جهانداری.خاقانی.رایات سلطان و اعلام ایمان در علوو رفعت به ثریا رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 58 ). ذات شریف او در شرف موازی سماک و در رفعت مساوی افلاک.( ترجمه تاریخ یمینی ص 396 ). از فقر رو کردم سیه عطار را کردم تبه رفعت رها کردم به ره از خویش بیرون آمدم.عطار.به رفعت محل ثریا ببرد. ( بوستان ). - بارفعت ؛ رفیع. بلندپایه : چون قدر تو نیست چرخ بارفعت چون طبع تو نیست بحر بی پهنا.مسعودسعد.- رفعت جوی ؛ برتری طلب. افزون طلب. برتری جوی. که برتری و والایی بجوید : مرا به دولت تو همتی است رفعت جوی نه در خور نسب و نه سزای مقدار است.خاقانی.- رفعت قدر ؛ بلندپایگی. بلندی مقام و رتبه. ( فرهنگ فارسی معین ) : خطبه به نام رفعت قدرش همی کند دراوج برج جوزا بر منبر آفتاب.خاقانی.رجوع به ترکیب رفعت منزلت شود. - رفعت منزلت ؛ رفعت قدر. ( فرهنگ فارسی معین ) : جماعتی از بهر حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردمان دل در پشتوان پوسیده بسته. ( کلیله ودمنه ). فایده تقرب به ملوک رفعت منزلت است. ( کلیله و دمنه ). آن سه که طالبند فراخی معیشت و رفعت منزلت... ( کلیله و دمنه ). رجوع به ترکیب رفعت قدر شود. || ترقی. ( ناظم الاطباء ). برشدگی. ( یادداشت مؤلف ). || بزرگی و جاه و جلال و بزرگواری و علّو. ( ناظم الاطباء ). برتری و سرافرازی. ( از ناظم الاطباء ). شرف. بلندی قدر. بلندقدری. بلندقدر شدن. والاقدری. برتری. بری. خلاف ضعف. نقیض ذلت. بلندپایگی. ( یادداشت مؤلف ). بزرگواری. علّو. بلندقدری. والایی. ( فرهنگ فارسی معین ). کبر. رفعت و بلندی و عظمت. ( از منتهی الارب ) : لافد زمانه ز اقلیم در دومان رفعت
معنی کلمه رفعت در فرهنگ معین
(رَ عَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بلندمرتبه شدن . ۲ - (اِمص . ) والایی ، بزرگواری .
بلندقدرشدن، بلندمرتبه شدن، برتری وبزرگواری ۱ - ( مصدر ) بلند قدر شدن . ۲ - ( اسم ) بلندی بلند قدری والایی . ۳ - بزرگواری علو . یا رفعت قدر بلند پایگی بلندی مقام و مرتبه . یا رفعت منزلت رفعت قدر .
معنی کلمه رفعت در فرهنگ اسم ها
اسم: رفعت (دختر، پسر) (عربی) (تلفظ: ra (e) feat) (فارسی: رفعت) (انگلیسی: rafeat) معنی: والایی، بزرگواری، بلندی، ( به مجاز ) برتری مقام و موقعیت، بلند قدری، افراشتگی و بلندی
معنی کلمه رفعت در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی رُفِعَتْ: رفعت داده شد - بالا برده شد معنی تُرْفَعَ: که بلندی و رفعت داده شود معنی مَرْفُوعِ: بلند شده - رفعت و بلندی داده شده (چه از لحاظ مقامی و چه ازجهت مکانی) معنی مَّرْفُوعَةٌ: بلند شده - رفعت و بلندی داده شده(چه از لحاظ مقامی و چه ازجهت مکانی) معنی یَرْفَعِ: تا رفعت دهد - تا بالا ببرد(جزمش به دلیل جواب واقع شدن برای شرط قبل از خود می باشد) معنی نُّبُوَّةَ: پیامبری (یا از کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند ویا ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خواندهاند ) معنی نَّبِیَّ: پیامبر (کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند بعضی گفتهاند : کلمه مذکور ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خواند... معنی نَّبِیُّونَ: پیامبران (کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند بعضی گفتهاند : کلمه مذکور ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خوا... معنی نَبِیُّهُمْ: پیامبرشان (کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند بعضی گفتهاند : کلمه مذکور ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خو... معنی نَّبِیِّینَ: پیامبران (کلمه نبی بر وزن فعیل از ماده نبأ (خبر) است ، و اگر پیامبر را نبی نامیدهاند بدین جهت است که ایشان به وسیله وحی خدا از عالم غیب خبردار هستند بعضی گفتهاند : کلمه مذکور ماخوذ از نبوة به معنای رفعت است ، و انبیاء را به خاطر رفعت مقامشان نبی خوا... معنی جَلَالِ: شکوه (درمعنای کلمه جلال اعتلا و اظهار رفعت مستتر است لذا به صفاتی که همراه با دفع و منع است نیزاطلاق می شود مثل علو ، تعالی ، عظمت ، کبریاء) ریشه کلمه: رفع (۲۹ بار)
جملاتی از کاربرد کلمه رفعت
رفعت ادریس از ثنای تو یافت سدره جبریل از برای تو یافت
قدرش از رفعت چو اوج چرخ ناید در نظر جودش ازکثرت چو موج بحر ناید در شمار
آزیتا رفعت (زاده ۱۳۵۶ ولایت بادغیس) یک سیاستمدار اهل افغانستان است که نمایندهٔ مردم بادغیس در دوره پانزدهم مجلس نمایندگان افغانستان بود. او سپس به کشور سوئد پناهنده شد.
منم آن همای رفعت که فراز عرش پرم منم آن جهان معنی که برون از این جهانم
آفتابیست آسمان رفعت آسمانیست آفتاب شعار
نسخههای خطی آن بسیار است که اصیلترین آن دو نسخه میباشد. نسخه سمرقند که در ایاصوفیه نگهداری میشود و توسط نجیب عاصم بیک معرفی شد. این نسخه به دو خط اویغوری و عربی میباشد و در سال۱۹۱۸ منتشر شد و نسخه بعدی توسط معلم رفعت، که آن هم به خط اویغوری بود معرفی شد. در ایران نیز چندین بار چاپ شده است.
رفعت هاشمپور در اکثر فیلمهای آذر شیوا به جای او صحبت کردهاست.
اعتراف فیلمی به کارگردانی ناصر رفعت و نویسندگی رضا شمشادیان محصول سال ۱۳۴۵ است.
رفعت قد تو را هر که تماشا کرده است همچو منصور ز دار دو جهان می گذرد
کشتار حما یک عملیات نظامی در فوریه ۱۹۸۲ بود که با یورش همهجانبه؟ نیروهای مسلح بعثی سوریه به این شهر به منظور سرکوب شورش مخالفان حکومت حزب بعث سوریه و دولت حافظ اسد صورت گرفت. رفعت اسد فرماندهی این عملیات را برعهده داشت. رفعت اسد در این عملیات، برای آن که حکومت برادرش حافظ اسد را مستحکم تر سازد و مخالفانش را نابود کند، بنابر تخمین عفو بینالملل بین ۱۷ تا ۴۰ هزار نفر از مردم غیرنظامی سوریه را به قتل رساند.
چو ابلیس آن همه رفعت عیان دید ز خشم خویشتن آتش روان دید
اسفندیار اسفندیاری (۱۲ اسفند ۱۲۸۸ کرمان، ۱۲ مرداد ۱۳۷۴ تهران) استاد دانشگاه، پژوهشگر و یکی از اولین پیشکسوتان دانش گیاهشناسی ایران است. او فرزند میرزا رستم خان اسفندیاری رفعتالدوله، نواده مرتضی قلی خان نوری وکیلالملک، و نتیجه محمد اسماعیل خان نوری وکیلالملک بود.
متوسلیان که از آرایش بازیگران جنگ داخلی لبنان اطلاعات چندانی نداشت، بلافاصله پس از ورود به سوریه جلسات مکرری با برخی گروههای نیابتی در جنگ داخلی لبنان ترتیب میدهد. اما تقریبا هیچیک از گروهها و دولتهای تاثیر گذار در لبنان تمایلی به ورود ایران به این منازعات نداشتند. تا جایی که گفته میشود احمد متوسلیان با رفعت اسد در یکی از همین جلسات درگیری فیزیکی پیدا میکند.
آن که نسبت به اوج رفعت او کوتهی کرده پایهٔ ادراک
بر زمین وآسمان وسعت تراست واسع مطلق توئی رفعت تراست
این کتاب ذیلی است بر کتاب کشف الظنون نوشتهٔ مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، که در فاصلهٔ سالهای ۱۸۷۸ تا ۱۹۰۵ نوشته شده و موضوع آن کتابشناسی و معرفی و فهرستنویسی از کتابهای کتابخانهها است. این کتاب در سال ۱۹۴۵ پس از درگذشت اسماعیل پاشا، به تصحیح محمدشرفالدین یالتقایا و رفعت بیلگه کلیسی، از روی نسخه دستنویس مؤلف ، منتشر شدهاست.
درش چون سینۀ سینا برفعت گنبد سینا لبش جانبخش و روح افزا، دلش بنیاد حق بین شد
ز راه رفعت او سر کشیده به کوی پست قدر آن رمیده
اسفندیار اسفندیاری در دوازدهم اسفند ۱۲۸۸ در کرمان به دنیا آمد. پدرش رستمخان رفعتالدوله ملقب به رستم اسفندیاری، او را برای تحصیل از کرمان به تهران روانه کرد. اسفندیار دوران ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه سنلویی تهران که زیر نظر فرانسویان اداره میشد به پایان رساند. سپس برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد و در مدرسه ملی کشاورزی گرینیون به تحصیل پرداخت. اما به دلیل مشکلات مالی تحصیلاتش را نیمه تمام گذاشت و به ایران بازگشت. پس از مراجعت تحصیلات خود را در مدرسه عالی فلاحت کرج که تابع وزارت کشاورزی بود، ادامه داد تا در سال ۱۳۰۷ در سن نوزده سالگی با مدرک لیسانس از این دانشکده فارغالتحصیل شد.
اسماعیل پاشا بن محمدامین بن امیرسلیم در سال ۱۸۳۹ (۱۲۵۵ قمری) در بغداد در عثمانی سابق به دنیا آمد. اگرچه رفعت بیلگه کلیسی به سبب شهره بودن او به پاشا وی را ترک دانسته، اما عزالدین تنوخی این پسوند را دال بر قومیت او ندانسته و با رد نظر کلیسی، بر تعلق او به طایفهٔ کردتبار بابان صحه میگذارد. اسماعیل پاشا پس از گذراندن تحصیلات رایج در آن زمان، وارد تشکیلات نظامی امپراتوری عثمانی شده و در سال ۱۸۷۵ به استانبول منتقل شده و در زمان انقلاب ۱۹۰۸ عثمانی که منجر به بازگشت به قانون اساسی ۱۸۷۶ و اعلام مشروطیت شد، با درجهٔ «میرلوا»یی به ریاست یکی از سعبههای ژاندارمری عثمانی رسید.