افراشتگی

معنی کلمه افراشتگی در لغت نامه دهخدا

افراشتگی. [ اَ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) افراختگی. برداشتگی. ارتفاع. بلندساختگی. بلندی. سرافرازی. ( از ناظم الاطباء ).

معنی کلمه افراشتگی در فرهنگ فارسی

افراختگی برداشتگی

جملاتی از کاربرد کلمه افراشتگی

در مردان نوجوان و بالغ، پنیس دفن‌شده ممکن است رسیدن به یک نعوظ (افراشتگی) را دشوارتر سازد. اگر نعوظ هم امکان‌پذیر باشد، ممکن است باز هم برقراری رابطه جنسی دشوار باشد. مشکلات روان‌شناختی مرتبط با عزت نفس پایین، اضطراب و افسردگی معمولاً بر مردان با آلت دفن‌شده، اثر می‌گذارد.
استاد امام مصنّف کتاب گوید رَحِمَهُ اللّه که هرچه بجسم بدانی او را عرض بود و هرچه وقت او را تألیف کند وقت او را پراکنده کند و هرچه وهم را بر روی ظفر باشد صورة را بدو راه بود و هرکی او را محل بود کجائی او را اندر یابد و هرکه او را جنس بود چگونگی را بدو گذر بود، حق سبحانه و تعالی فوق را بدو راه نه و منزّهست کی او را تحت بود و حد را بدو راه نه. و عند گفتن جایز نه. وَخلْف و اَمام صورة نبندد و قبل محالست و بعد گفتن محدود بود و کل او را جمع نکند و کان او را یگانه نکند این همه صفات آفریده است. و صفت او را صفت نه و فعل او را علّت نه و بودن او را غایت نه، از احوال و صفات خلق منزّه است. اندر آفریدنش مزاج نه و فعلش علاج نه، جدا باز شد از خلق بقدیمی چنانک خلق ازو جداست بمحدثی. و اگر گوئی کَی بود بودن او سابق است و اگر گوئی هوهاوواو آفریده است. و اگر گوئی کجا است وجود او ویران کنندۀ مکان است. و حروف آیات او است وجود او اثبات او است. و شناخت او توحید اوست و توحید او جدا باز کردن است او را از خلق او که هرچه صورت بندد اندر وهم بخلاف آنست، حد چون توان کرد او را بدان چیزی که ازو فرا دیدار آمد و باز او گردد، نه چشم بدو نگرسته و نه ظنّها اندرو رسیده نزدیکی او کرامت او بود و دوری او خوار بکردن او بود علوّ او نه بافراشتگی است و مجی ء او نه بحرکت است، اول و آخرست و ظاهر و باطن و قریب و بعید، آنک چنو کس نیست، شنوا و بیناست.