رجوع

معنی کلمه رجوع در لغت نامه دهخدا

رجوع. [ رَ ] ( ع اِ ) جواب رساله. ( منتهی الارب ).
رجوع. [ رُ ] ( ع مص )مصدر به معنی رَجْع. بازگشتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( ترجمان علامه ترتیب عادل ص 51 ). بازگردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || برگشت و بازگشت و عود از سفر. رجعت و مراجعت. ( ناظم الاطباء ) : همو عز و جل فرمود که شما را در خیر و شر می آزمایم و رجوع شما به ماست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309 ). قراری دهیم که از آن رجوع نباشد چنانکه رعایا و ولایتها آسوده گردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 598 ). || بازآمدن شخص بسوی کاری که ترک کرده بود آنرا. ( ناظم الاطباء ). || بازگشت از گناه. توبه. بازگشت بسوی کارهای نیک و خداپسندانه : هان این نه رکوبی است که آن را رجوعی باشد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 454 ).
در یکی راه ریاضت را و جوع
رکن توبه کرده و شرط رجوع.مولوی. || دم برداشتن وکمیز انداختن ماده شتر و ماده خر بطوری که بنظر آیدآبستن است ولی آبستن نباشد. ( اقرب الموارد ). || بازگردانیدن. ( آنندراج ). || بازگردیدن مرغ از سردسیر به گرمسیر. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || در اصطلاح اداری ، آمدن. مراجعه کردن.
- ارباب رجوع ؛ آنان که برای دنبال کردن کار و درخواست خود به اداره یا مؤسسه ای مراجعه می کنند : آمده از گناهکاران بحکم صدور بازخواست نموده ، به سایر دیوان های ارباب رجوع کل ممالک محروسه... می رسیده اند. ( از تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 12 ).
|| حرکت واحد در سمت واحد لیکن بر مسافت حرکتی که به عین مانندحرکت نخستین باشد. بخلاف انعطاف. و رجوع به انعطاف شود. ( از تعریفات جرجانی ). || ( اصطلاح نجوم )در اصطلاح هیئت ، بازگشتن کوکب از سیر طبیعی خود که از مغرب بسوی مشرق است. رجعت. ( یادداشت مؤلف ). نزد اهل هیأت به معنی رجعت است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به رجعت شود.
- رجوع و استقامت ؛ ابوریحان بیرونی گوید: او را [ ستاره را] فلکی است خرد و نامش فلک التدویر و زمین اندر وی نیست ولیکن جمله تدویر زبر ما بود و ستاره متحیر برمحیط او همی گردد. چون به زیرین پاره او شود حرکت او سوی مغرب دیده آید. و چون به زبرین پاره او شود حرکت او سوی مشرق دیده آید. هرچند که او بذات خویش گردش تمام همی کند و به جنبش از دایره جدا نشود، لیکن فلک تدویر نیز سوی مشرق همی رود. پس چون به پاره زیرین بود رفتن ستاره و رفتن فلک تدویر هر دو سوی مشرق به یک جای گرد آیند و ستاره اندر مستقیمی زودتر باشد. و چون به پاره زبرین بود جهت حرکت مخالف یکدیگرشوند تا آنگاه که فلک التدویر راست سوی مشرق باشد ستاره را با خویشتن زانسو برد، آنگاه تنه ستاره راست بدیوار سوی مغرب باشد، اگر کمتر بود از حرکت تدویر کاهش شود اندر وی ، و ستاره از بهر آن دیررو گردد. و اگر از حرکت تدویر بیشتر باشد فضل میان هر دو بازگشتن شود، ازیراک آنچ به قصاص اوفتد یکی پیش رفتن بود ودیگر از پس رفتن چون راست برابر اوفتد افزونی که نماید از آن حرکت بود که سپس رفتن است و ناچار بازگشتن بود. و چون هر دو حرکت برابر باشد ستاره مقیم شود واو را از جای جنبیدن و رفتن نبود. و این مقیمی به اول رجوع باشد و به آخرش ، و ستاره را آن وقت مقیم خوانند، هم مقیم رجوع را و هم مقیم استقامت را. ( از التفهیم چ همائی ص 78 ) :

معنی کلمه رجوع در فرهنگ معین

(رُ ) [ ع . ] (مص ل . ) بازگشتن ، برگشتن .

معنی کلمه رجوع در فرهنگ عمید

۱. بازگشتن، برگشتن، باز آمدن، بازگشت.
۲. (فقه ) بازگشت مرد به سوی زنی که طلاق داده، یعنی هنوز عده تمام نشده مجدداً علاقۀ زناشویی را برقرار کند بدون عقد نکاح جدید.
۳. (ادبی ) در بدیع، بازگشت به کلام سابق است به نقض و ابطال آن به منظور افادۀ نکتۀ خاص: عاجزم در ثنای تو عاجز / آه اگر همچنین بمانم آه یک دلیری کنم قرینۀ شرک / نکنم لااله الاالله (انوری: ۴۲۵ ).
۴. (نجوم ) [قدیمی] حرکت بعضی سیارات در جهت عکس توالی بروج.

معنی کلمه رجوع در فرهنگ فارسی

بازگشتن، برگشتن، باز آمدن، بازگشت
۱ - ( مصدر ) باز گشتن بر گشتن رجعت ۲ - ( اسم ) باز گشت بر گشت . ۳ - مراجعه جمع رجوعات .
جواب رساله

معنی کلمه رجوع در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع (اخترشناسی). رجوع شود به:رجعت (اخترشناسی)

معنی کلمه رجوع در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رجوع در دو معنای مراجعه کردن به کسی و برگشتن به حالت قبلی استعمال شده که در فقه در ابواب مختلف به آن پرداخته شده است. رجوع‏
مراجعه کسی به کسی دیگر، بازگشت به حالت پیشین را رجوع می گویند.
رجوع در فقه
عنوان رجوع به هر دو معنا در بسیاری از بابها نظیر اجتهاد و تقلید، صوم، تجارت، شرکت، مضاربه، عاریه، صدقات، هبه، وصیت، طلاق، شهادات و دیات به کار رفته است که به مهم‏ترین موارد آن اشاره می شود.
احکام رجوع بنابر معنای نخست
...

معنی کلمه رجوع در ویکی واژه

riferimento
بازگشتن، برگشتن.

جملاتی از کاربرد کلمه رجوع

رجوع‌ارواح قدسی را به روح خاتم است ای دل درین معنی تأمل کن که این بد مقصد اقصا
و گفت: طلب کردم معدن دلهای عارفان در هوای روح ملکوت دیدم که می‌پریدند در نزدیک خداء تعالی بدو باقی ورجوعشان با او.
معمولا واکه‌ها در الفبای جاوی به اشکال مشروح در جدول زیر نوشته می‌شوند. لازم است گفته شود که استثنائات زیادی در پیروی از این قواعد در نوشتار جاوی وجود دارند.۱ (به لیست نکات پس از جدول زیر رجوع نمایید) همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، وام‌واژگان عربی از این قواعد مستثناء هستند، چرا نوشتار آنها به همان صورتی که در عربی نوشته می‌شوند حفظ می‌شود.
در پاسخ به این پرسش یک بار باید به پروژهٔ دکارتی و بار دیگر به روانکاوی وجودی برنتانو رجوع کنیم.
بود مر موت ابیض جوع درویش رجوعش نیست هرگز ضعف و تشویش
رجوعی کن هم ار نبود بیادت که گردد دور دانش بر مرادت
و بدان که توبه اندر لغت به معنی رجوع باشد؛ چنان‌که گویند: «تابَ، ای رَجَعَ.» پس بازگشتن از نهی خداوند تعالی بدانچه خوب است از امر خداوند تعالی حقیقت توبه بود و پیغمبر گفت،علیه السّلام: «النَّدَمُ تَوْبةٌ. پشیمانی توبه باشد.» و این لفظی است که شرایط توبه بجمله اندر این مودَع است؛ از آن‌چه یک شرط توبه را اسف است بر مخالفت و دیگر اندر حال ترک زَلّت، و سدیگر عزم ناکردن به معاودت به معصیت و این هر سه شرط اندر ندامت بسته است؛ که چون ندامت به حاصل آمد اندر دل این دو شرط دیگر تبع آن باشد.
مثلاً برای تحلیل رفتار انتخاباتی طبقات مختلف به منافع اقتصادی آن طبقات رجوع می‌شود یا تأثیر اقتصادی یک تصمیم‌گیری سیاسی مورد مطالعه قرار می‌گیرد.
نه تأخیری که باز اندر وقوعی نماید عاقبت بروی رجوعی
کمال سفلگی آن را بود که شام و سحر کند به د‌ونان بهر دو نان ز جوع رجوع
إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ای رجوعهم بعد الموت لا یفوتنا و ان طال المدی.
و گفت: سه چیز از نشان یقین است، یکی نظر به حق کردن است، در همه چیزی، دوم رجوع کردن است با حق در همه کاری، سوم یاری خواستن است از او در همه حالی.
وان رحیمی دم شده قوس رجوع کاندرو اضواء را باشد طلوع
بزرگانشان یا پدر بزرگ و مادر بزرگشان رجوع کنند.
هنگامی که شخصی نظر فقه اسلام را در انجام عملی نداند، به یک مجتهد رجوع می‌کند و نظر فقه را در آن مورد جویا می‌شود. مجتهد هم بر اساس منابع فقهی (که در فقه شیعه عبارت از کتاب، سنت، اجماع و عقل می‌باشند) پاسخ استفتاءکننده را می‌دهد [نیازمند منبع]
اقتصاد فرهنگی به‌طور گسترده ای به هنر مربوط می شود. کالاهای مورد نظر دارای محتوای خلاقانه هستند اما این موضوع برای یک کالای فرهنگی کافی نیست. آثار یک طراح لباس مانند پارچه و لباس به عنوان اثر هنری یا فرهنگی در نظر گرفته نمی شوند. کالاهای فرهنگی به جای ویژگی های ظاهری دارای ارزش نمادین هستند. (برای ملاحظه بیشتر به مطالعات موسسات فرهنگی رجوع کنید). تفکر اقتصادی در دهه های گذشته در بیشتر مناطق جهان در مورد آلودگی، فساد و آموزش به کار گرفته شده است.