دیرپای

معنی کلمه دیرپای در لغت نامه دهخدا

دیرپای. ( نف مرکب ) دیرپا. که دیر پاید. که بسیار پاید. بادوام. که عمری طویل دارد. که بسیار ماند زماناً. که زود از میان نشود. که بسی برجای ماند. ( یادداشت مؤلف ) :
کند کم درین رسته دیرپای
نکوهنده لاف فروشنده رای.زینتی.از عدل دیر پای بود ملک بر ملوک
عدل تو بر تودارد ملک تو دیرپای.سوزنی.آنکه بخمول راضی گردد اگر چه چون برگ انار دیر پاید نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. ( کلیله و دمنه ).
کیست در این دایره دیرپای
کو لمن الملک زند جز خدای.نظامی.شنیدم که آن جنبش دیرپای
هنوز اندر آن تخت مانده بجای.نظامی.کوه به آهستگی آمد بجای
از سر آنست چنین دیرپای.نظامی.درخت از پی آن بود دیرپای
که پاش از سکونت نجنبد ز جای.امیرخسرو.

معنی کلمه دیرپای در فرهنگ معین

(ص فا. ) پایدار، بادوام .

معنی کلمه دیرپای در فرهنگ فارسی

( دیر پا ی ) ( صفت ) پایدار مداوم با دوام .

معنی کلمه دیرپای در ویکی واژه

پایدار، بادوام.

جملاتی از کاربرد کلمه دیرپای

دلا دیده دوربین برگشای درین دیر دیرینه دیرپای
دلا دیده‌ی دوربین برگشای در این دیر دیرینه‌ی دیرپای
از من مپرس حال شب دیرپای هجر از بهر آنک قصّه آن شب دراز بود
ای چون بنای چرخ ‌کاخ تو دیرپای وی چون اساس فضل ملک تو پایدار
نباشدکس اندر جهان دیرپای همان مینوی کرده مانده بجای
شنیدم که آن جنبش دیرپای هنوز اندران تخت مانده بجای
از عدل دیرپای بود ملک برملوک عدل تو بر تو دارد ملک تو دیرپای
نیز در مازندران چندین اساس دیرپای ساخته‌است آن ‌شاه و تا اکنون بود چونان به ‌جای
هم تو می‌دانی که عهدی بسته بودم دیرپای تا به شین شعر و نون نظم نگشایم دهن