معنی کلمه دیرپای در لغت نامه دهخدا
کند کم درین رسته دیرپای
نکوهنده لاف فروشنده رای.زینتی.از عدل دیر پای بود ملک بر ملوک
عدل تو بر تودارد ملک تو دیرپای.سوزنی.آنکه بخمول راضی گردد اگر چه چون برگ انار دیر پاید نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. ( کلیله و دمنه ).
کیست در این دایره دیرپای
کو لمن الملک زند جز خدای.نظامی.شنیدم که آن جنبش دیرپای
هنوز اندر آن تخت مانده بجای.نظامی.کوه به آهستگی آمد بجای
از سر آنست چنین دیرپای.نظامی.درخت از پی آن بود دیرپای
که پاش از سکونت نجنبد ز جای.امیرخسرو.