دکش
معنی کلمه دکش در فرهنگ معین
جملاتی از کاربرد کلمه دکش
جهان پرست ز دُردکشان مجلس او اگرچه مجلس او در جهان نمی گنجد
در آخر دُردکش از کفر و دین یار که تا بینی حقیقت لیس فی الدّار
گردکشان فرار کنند از صلابتش آید ز آستی چو برون دست قدرتش
خواند سلمان کودکش گفتا که از شیرت رهاند زو نشان جست از پس صد سال و کل دادش که بین
در صومعه از نعره زنانم چه توان گفت؟ در میکده از دُردکشانم چه توان کرد؟
هوشیاری و شب و روز به میخانه_ همدم دُردکشان، همسر مستانی
علما را شبهه نمودند و فتادند به ظن چیره شدکشور ایران را انبوه فتن
همان کاردکش بود دایم به دست به پهلو فرو رفت و او را بخست
زکار بسته بلند است قدر راست روان در آن بساطکه نی قدکشد عصاستگره
بزر کزاده اگر چند کودکش بینی گرش جفا کنی از کارهای هرزه بود