دویک
معنی کلمه دویک در فرهنگ عمید
۲. یک وزن نُه ضربی که از شش ضرب سنگین و سه ضرب سبک تشکیل می شود.
معنی کلمه دویک در فرهنگ فارسی
معنی کلمه دویک در ویکی واژه
بحر سوم از هفده بحر اصول موسیقی.
نشان دادن هر یک از دو طاس یک خال را در بازی تخته نرد.
جملاتی از کاربرد کلمه دویک
در مصاحبه ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۵ با رادیوی عمومی ملی ایالات متحده، اندرو نیکول در پاسخ به سؤال الکس چدویک دربارهٔ اینکه: «چطور دربارهٔ داستان فیلمی مثل این تحقیق میکنید؟» گفت:
انواع غیرمعمول ام اس توضیح داده شدهاند؛ این بیماریها عبارتست از بیماری دویک، اسکلروز بالو کانسنتریک، اسکلروز منتشر شیلدر و اسکلروز چندگانه ماربورگ. در حال حاضر بر سر اینکه آیا اینها انواعی از اماس هستند یا بیماریهای دیگری بهشمار میروند، اختلاف نظر وجود دارد. اسکلروز چندگانه در کودکان متفاوت است به گونهای که زمان بیشتری طول میکشد تا به مرحله پیشرونده برسد. با این وجود، میانگین سنی کودکانی که به این مرحله میرسند کمتر از بزرگسالان است.
از بازیگران آن میتوان به آدولف دیمشا، ماریا بوگدا، کنراد تم، لودویک لاوینسکی، باشا ویورکوونا، هلنا زارمبینا، کاژیمیش کروکوفسکی، ائوگنیوش کوشوتسکی، آنیلا میشچیکوونا و یوزف اوروید اشاره کرد.
زبان بینالمللی اِسپِرانتو در سال ۱۸۸۷ (میلادی) (۱۲۶۶ خورشیدی) توسط لودویک لازاروس زامنهوف لهستانی ساخته شد. اسپرانتو به علت ساختار علمی و آسان خود مورد توجه متفکران و دانشمندان با ملیتهای گوناگون قرار گرفته و به خاطر ویژگیهای منحصربهفرد آن، سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی سازمان ملل متحد (یونسکو) در سال ۱۹۵۴ (میلادی) به اتفاق آرا آن را طی قطعنامهای به عنوان زبان بینالمللی و بیطرف به رسمیت شناخت و آموزش اسپرانتو را به همهٔ کشورهای عضو خود توصیه کرد. همچنین «یونسکو» در استقبال از صدمین سالگرد انتشار زبان اسپرانتو در سال ۱۹۸۶ (میلادی) (۱۳۶۵) در قطعنامهای دیگر ضمن تأکید بر تصمیم قبلی خود، مراتب پشتیبانی خود را از آموزش و گسترش زبان بینالمللی اسپرانتو در سراسر جهان ابراز داشتهاست.
در اوایل قرن بیستم، یک مهندس اتریشی به نام لودویک هاچک از ترکیب الیاف این ماده با سیمان، موفق به اختراع سیمان نسوز شد، که با استقبال جهانی روبهرو گشت.
سگ از گرد خرگوش اندر ستیز دویک گاه در حمله گه در ستیز
هر دویکی گشت از روی شناخت آن ازین و این از آن سوی تو تاخت
مرو را گوئیم که نزدیک خاص و عام معروف است که بودش عالم را بآنچ اندر اوست سبب کن بود از باری تعالی ، و چاره نیست مرین دو حرف را از فراز آرنده یی که او مر آنرا فراز بیاوردی ، این کلمت ازین دو حرف حاصل نشدی ، و چون این کلمت نبودی جهان نبودی ، و فراز آرنده دو چیز لازم آید که جز آن دو چیز باشد و پوشیده تر و نا یافته تر از ایشان باشد . و چون بودش بدین حرف نظام یافت فراز آرنده این دو حرف برتر باشد از باشانیدن ، از بهر آنک باشاننده عالم کن بود ، اعنی بباش . پس نخست بر ما واجب شد دانستن کمترین دو حرف را که آن دو اصل است مر دو جهان فراز آرنده هست و جزین دو حرف هست ، و نیز لازم آید که فراز آرنده به هم در خور آن چیز باشد ، که اگر او را با ایشان در خوری نبودی ایشان بمیانجی او فراز نیامدندی . پس درست شد که فراز آرنده این دو حرف دو اصل اند مر دو جهان را ، باری سبحانه نیست ، چه او جل جلاله اندر خور بودن ، بآفریدگان خویش و مرو را نام نیست و صفت نیست و شمرده نیست ، و بی نام و بی صفت ناشمرده نیست ، چه این همه که یاد کرده شد آفریدگان اویند . پس گوئیم هر دو چیزی که فراهم آید فراهم آمدنشان سوم ایشان باشد تا آن دو چیز بدویک چیز شوند و نام پذیرند و صورت ، بر مثال برخاستن شهوت از نفس مردم که آن فرازآرنده است مرد را با زن از روی طبیعت و نکاح را از روی شریعت ، و آنست بهانه یی از بر آمدن فرزند به حقیقت ، و مر فرزند را به پدر و مادر باز خوانند ، و بدان برخاستن شهوت باز نخوانند ، از بهر آنک آن سبب نخستین است و مر آن را یافتن نیست کند به قوت ذهن و پاکی عقل ، و ما مر آتش را گرم و خشک یابیم و گرمی که اندر آتش است اگر با تری یار شود هوا گردد چنانک چون با خشکی یار شود و خشکی که اندر آتش است اگر با سردی یار شود خاک شود ، چنانک اگر با گرمی یار شود آتش گردد ، همچنین حال دیگر ارکان هم بر این جمله است ، و چون همی روا باشد گرمی را که اندر آتش است با خشکی یار است با ضد تری که خشکی است یار شدن خشکی را کند که اندر آتش با گرمی یار است با ضد گرمی که سردیست یار شدن دلیل همی کند که آن علت که میان ایشان موافقت همی افکند هست و موافق ایشانست برویی نا معلوم ، از بهر آنک نه سرد است آن علت و نه گرم ، نه ترست و نه خشک ، که اگر آن علت بیکی ازین صفات بودی مر دیگری را مخالف بودی ، نتوانستی میان ایشان موافقت افکندن که مخالفان بودند . و مران علت را که گفتیم نام نیست و صفت نیست ، و لیکن چون دیدیم فراز آمدن آن مخالفان بیک جای و هر یکی را از ایشان باز مخالفت یار خویش فراز آمده است و دانستیم که روا باشد برخاستن مخالفت ظاهر است از میان ایشان به موافقت هر یکی از ایشان با دیگری ، درست شد خرد را که هر دویی را ازان سومی هست که او نگاهبان ایشانست اندران صورت که هر یکی را هست از طبایع ، و چون همه چیز را اندر عالم جفت یافتیم و مر هر جفتی را از میانجی چاره نیست که مر یشانرا بهم فراز آرد ، همچنانک آن میانجی جمع کرده است میان گرم و خشک تا صورت آتش ایشان به حاصل آمده است . و دیگر طبایع همچنان و آن میانجی واجب آید که نه گرم است و نه سرد ، نه تر است و نه خشک است ، لازم آید که آنچ میان جوهر و عرض جفتی داده است ، نه جوهر است نه عرض ، و چون چیزی نیست از آنک یا جوهر است یا عرض معلوم کردیم که آن جفت کننده جوهر با عرض نه جوهر است و نه عرض ، درست شد که او چیزی نیست ، و چون آن علت جفت کننده مر شیء را رد کرد نشاید که بیرون باشد از نه چیزی یا نه از نه چیزی ، پس آن غایت که گفتیم از دو بیرون نیست : یا نه چیز است یا نه چیز است ، پس ظاهر کردیم خردمند را که آن نه نه چیز است و آنک نه چیز است نه خدای است ، برتر از آنست که مرو را ماننده باشد ، پس آن علت جفت کننده مانند خدای نیست که نه نه چیز است . پس گویم آن نیست که اثبات کردیم ، آنست که خدای تعالی علت دو عالم را از و هست کرد که او از نیست بود ، او معلول نخستین است که عقل است ، و ایزد تعالی برتر است از علت و معلول . پس گوئیم که عقل او به علت خویش معلول است وبروی معلولی با دیگر آفریدگان از چیز دیگر ماننده است ، و لکن بدانچ علت او معلول نیست از دیگر معلولات یگانه است ، و میان هر معلولی و میان علت او جدا یکی است ، بدانچ علت او معلول علتی دیگر است . و نیز عقل که دارا به علت است هر مردی را از عقل نصیب است و بی نیازند باو بدانستن ، هر چند که دانش جزیی به دانش کلی نرسد ، زیرا که دو تن باشند که یکی از ایشان هزار درم دارد و دیگر یک درم دارد اندران روی که هر دو تن را ملک است انباران باشند پس آفریدگان به عقل ماننده اند ، و آنچ مرورا ماننده اند و آنچ مرورا ماننده باشد او نه خدای باشد ، پس عقل نه خدای است ، و همچنین عقل زنده است هرگز نمیرد و همه زندگان هستند و فرود ازو تا مردم پدید که بزندگانی با انبازند هر چند که زندگانی او جاویدی است و دیگر چیزهای زندگانی بدو یافته اند ، و حکم اندر زندگی جاویدی و زندگانی فانی همان است که مثال آن اندر انبازی میان دو خداوند ملک که یاد کردیم . پس همه زندگان مانند عقل اند، و آنچ مرو را مانند باشد نه خدای باشد ، پس عقل نه خدای است .
در طول نخستین همایش جهانی اسپرانتو، میشو میزبان دکتر لودویک زامنهوف، مخترع زبان اسپرانتو بود. عملگرائی میشو کمک مؤثری به زامنهوف و این همایش و نتایج آن کرد.
چون ازین هر دو مرد خالی گشت آدمی و بهیمه هر دویکی است
تا چند ز نیستی و هستی ای دل در هر دویکی مقام ورستی ای دل
خدا و مصطفا هر دویکی است بنزدیک محقق بیشکی است
بود ازآب زلال آن قعر چاه تا لب آن هر دویک انگشت راه
پنگیلی در سن ۱۶ سالگی با مدلهای چادویک سیدنی و سپس پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان با ویلهلمینا مدلز نیویورک قرارداد امضا کرد و به همراه مگان گیل سفیر جوانان مجموعه تابستانی دیوید جونز در سال ۲۰۰۶ شد.
پس از او کشیش دیگری به نام لودویکو ماراچی از «انجمن راهبان راه الهی» نسخه بهتری از آن را به چاپ رساند.
هسته اصلی پوزیتیویسم منطقی را متفکران حلقه وین تشکیل میدادند که شامل رودلف کارناپ، موریتس شلیک، هانس رایشنباخ، هربرت فایگل، کورت گودل، هانس هان، فیلیپ فرانک، و اتو نویرث میشد. این افراد در سالهای ۱۹۲۲ تا اویل دهه ۱۹۳۰ در وین دور هم جمع میشدند و به تبادل نظر دربارهٔ فلسفه و مبانی علوم جدید میپرداختند. آنها در دوره متأثر از رساله منطقی-فلسفی ویتگنشتاین بودند. از افرادی که ارتباط نزدیکی با این حلقه داشتند، آلبرت اینشتین و لودویک ویتگنشتاین بودند. زمانی که ویتگنشتاین در وین اقامت داشت به درخواست شلیک در برخی جلسات گروه شرکت میکرد. پوزیتیویسم مدتی قابلِ ملاحظه سنتِ رایج در فلسفه علم بود، اما با ظهورِ نگرشهایِ جدید، و کارهایِ متفکرانی مانندِ کوهن و کواین کمکم به حاشیه رانده شدند.
او افتخارات زیادی از جمله: جایزه جی. دی برنال و لودویک فلک از انجمن پژوهشهای جامعهشناسی علم، جایزه رابرت کی. مرتون از انجمن جامعهشناسی آمریکایی، جایزه هربرت دینگل از انجمن تاریخ علم بریتانیا، کمک هزینه گوگنهایم و کمک هزینهای در مرکز پژوهشهای پیشرفته در علوم رفتاری کسب کردهاست.