معنی کلمه دو در لغت نامه دهخدا
دو. [ دُ ] ( عدد، ص ، اِ ) عدد معروف که ترجمه اثنین باشد و این بر لفظ جمع نیز بیاید. ( آنندراج ). شمار پس از یک و پیش از سه. یک با یک. اثنان. اثنتان. اثنین. اثنتین. ثنتان. ثنتین. ضعف یک. نماینده آن در ارقام هندسیه «2» و در حساب جُمَّل «ب » باشد. و حرف واو درتلفظ آن تنها نماینده ضمه است. ( یادداشت مؤلف ).
توضیح :
1 - چنانکه گفتیم حرف واو در «دو» علامت ضمه است اما در برخی استعمالها همچون «دوی » بجای «دویی » و «هر دوان » و «دوم » و مانند اینها تلفظ شود. شمس قیس رازی گوید. «واو بیان ضمه ، و آن واو دوو تو است که در صحیح لغت دری ملفوظ نگردد و در کتابت برای دلالت ضمه ماقبل آن نویسند و نشاید آنرا رَوی سازند مگر که قافیت موصول باشد چنانکه شاعر گفته است :
برود هوش و دل اگر بروی
هوش و دل رفته گیر اگر تو توی
با تو الا به دوستی نروم
با من الا به دشمنی نروی
به دل و جان و دیده می کوشم
تا که برخیزد از میانه دوی.
شعر :
سیه چشم معشوق و آن ابروان
ببردند جان و دلم هر دوان ».
( از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 241 ).
2 - گاه در شعر این واو را به صورت مصوت «و» تلفظ می کنند و با کلمه های مختوم به مصوت مزبور چون «عدو» و جز آن قافیه کنند :
نارنج چو دوکفّه سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طلی کرده برونسو
وآنگاه یکی زرگرک زیرک جادو
با زرّ بهم بازنهاده لب هر دو.منوچهری.کز موی سرت عزیزتر باشد
هرچند فروتر است از ابرو
سوی تو نویدگر فرستادند
بر دست زمانه زآفرینش دو.ناصرخسرو.شاه میران محمدبن علی
که نیارد زمانه مثل تو دو.زوزنی.زین نمط زین نوع ده طومار و دو
برنوشت آن دین عیسی را عدو.مولوی.3 - معدود عدد دو مانند همه اعداد در فارسی پس از عدد آید: دو کتاب ، دو مردو... ولی در سخن متقدمان گاه موصوف یا معدود بر عددمقدم می آمده است :
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی.فردوسی.یا : سالی دو بر این برآمد. ( گلستان ).
4 - در فارسی عدد با معدود از نظر شماره مطابقت ندارد و معدود «دو» مفرد می آید مانند دو لاله ، دوبوم ، دو چشم و امثال آنها، ولی گاهی متقدمان معدود عدد بیش از یک و از جمله دو را جمع می آورده اند :