دنبال

معنی کلمه دنبال در لغت نامه دهخدا

دنبال. [ دَم ْ ] ( اِ ) بذله ولطیفه و شوخی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مسخره و لطیفه و بذله گو. ( ناظم الاطباء ). مسخره را گویند. ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( انجمن آرا ).
دنبال. [ دُم ْ ] ( اِ مرکب ) ( از: دنب ، به معنی ذنب + َال ، ادات نسبت ) ذنب. ( دهار ). دم و ذنب. ( ناظم الاطباء ). دم اعم از آنکه ازآن ِ پرنده باشد یا از حیوانات. ( از غیاث ): دم ؛ دنبال اسب. دنبال شتر. ( یادداشت مؤلف ). دنباله. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) :
به بازی و خنده گرفت و نشست
شخ گاو و دنبال گرگی به دست.فردوسی.شغ گاوو دنبال گرگی بدست
به کوپال سر هر دو را کرد پست.فردوسی.یکی برکشیده خط از یال اوی
ز مشک سیه تا به دنبال اوی.فردوسی.گوسفندی که رخ از داغ تو آراسته کرد
اژدها بالش و بالین کندش از دنبال.فرخی.طاووس بهاری را دنبال بکندند
پرش ببریدند و به کنجی بفکندند.منوچهری.آتش و دود چو دنبال یکی طاوسی
که براندوده به طَرْف دم او قار بود.منوچهری.همچنانکه خرمن و گیسو و دنبال [ ذوذنب ] اندر هوا برابر ایشان [ ستارگان ] پدید آید. ( التفهیم ).
ماننده ماریست که نیمیش سپید است
از سوی سر و زشت و سیاه است به دنبال.ناصرخسرو.اما دندانش چون دندان گراز بود و دنبال داشت چون دنبال خران. ( اسکندرنامه نسخه سعید نفیسی ). و بر دنبال او [ اطراغولندیطوس ] نقطه های سفید است... و پیوسته دنبال همی جنباند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). ضحاک گفت زبانش بود... مجاهد گفت دنبالش بود. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ). و علامتش [ علامت حیوان زنده ] آن بود که دست و پای یا دنبال می جنباند یا چشم بر هم می زند. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 95 ).
یا سم گوساله و دنبال گرگ
بر سر طور و شبان خواهم فشاند.خاقانی.فتراک عشق گیر نه دنبال عشق از آنک
عیسیت دوست به که حواریت آشنا.خاقانی.اعدای مارفعل تو از زخم کین تو
سوزنده تر ز سوزن دنبال کژدم است.خاقانی.بخت گویند که در خواب خر است
من نه دنبال خری خواهم داشت.خاقانی.می زدند آن دو شیر کینه سگال
برزمین چون دو اژدها دنبال.

معنی کلمه دنبال در فرهنگ معین

(دُ ) (اِمر. ) ۱ - دم ، دنب . ۲ - عقب یا پسِ چیزی .

معنی کلمه دنبال در فرهنگ عمید

۱. دم، دنب.
۲. پس، عقب، پشت و عقب کسی یا چیزی.
* دنبال کردن: (مصدر متعدی )
۱. عقب کسی یا کاری رفتن.
۲. کاری را ادامه دادن.

معنی کلمه دنبال در فرهنگ فارسی

دم، دنب، پس، عقب، پشت وعقب کسی یاچیزی
( اسم ) ۱ - دنب هر چیز ۲ - عقب چیزی پس چیزی .
بذله و لطیفه و شوخی .

معنی کلمه دنبال در ویکی واژه

دم، دنب.
عقب یا پسِ چیزی.

جملاتی از کاربرد کلمه دنبال

مرغِ زیرک نزند در چمنش پرده سرای هر بهاری که به دنباله، خزانی دارد
اقبال بلندم، علم افراشت چو خورشید روزی که به دنبال تو چون سایه فتادم
نیست کوکب، که شب از سقف سما پران است آتش آه من است آن که کشد دنباله
ز دنبال این مردم آن قوم شوم رسیدند پرواز کرده چو بوم
دو چشمش ز کین چشمه خون شده ز دنبال گردش به هامون شده
گام دل بگذار در دنبال زلفت، از بهر آنک موکشان در خاک راهش سرنگون خواهد کشید
دنبال رد پایش، آهوی ختن چون باد یک لحظه نیاساید از بادیه‌پیمایی
نعوذ بالله ازان فیل دیو هیکل تو که آسمانش سراسیمه گردد از دنبال
هست طول روز اقبالش فزون از روز حشر زان که از دنبال صبح دولت او نیست شام
به دنبال غارت نراند سپاه که خالی بماند پس پشت شاه