معنی کلمه درپیش در لغت نامه دهخدا
- در پیش آمدن ؛ نزدیک آمدن. ( ناظم الاطباء ).
- || قبل از این آمدن. ( ناظم الاطباء ).
- || مقاومت نمودن. مخالفت کردن. تعرض کردن. ممانعت نمودن. ( ناظم الاطباء ).
- || مواجهه. روبه رو ایستادن. ( ناظم الاطباء ).
- در پیش رفتن ؛ اسلاف. قدوم. ( ترجمان القرآن جرجانی ).
- در پیش شدن ؛ استرعاف. استعجال. ( تاج المصادر بیهقی ). استقدام. ( ترجمان القرآن جرجانی ). استنتال. اسناف. اقدام. اندراع. اندلاق. تتلع. ( تاج المصادر بیهقی ). تدربس. تقدم. ( دهار ). تقدمة. تقدیم. ( ترجمان القرآن ). متتلع؛ در پیش شونده. ( منتهی الارب ). استقدام ؛ در پیش شدن خواستن. ( دهار ).
- در پیش کردن ؛ اقدام. ( تاج المصادر بیهقی ). تقدم. ( دهار ). تقدمة. تقدیم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ).