معنی کلمه پیش کردن در لغت نامه دهخدا
هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود
پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار.فرخی.و سخت آسان است بر من که این خزانه و فیلان و فوجی قوی از هندوان و از هر دستی پیش کنم و غلام انبوه که دارم با تبع و حاشیت راه سیستان گیرم. ( تاریخ بیهقی ).
بیامد همانگاه داننده مرد
زن و گله را پاک در پیش کرد.شمسی ( یوسف و زلیخا ).ترسم ازین پیشه که پیشت کند
رنگ پذیرنده خویشت کند.نظامی.باقلا بار کردنت هوس است
پیش کن خر که کار زین سپس است.دهخدا. || بچهارچوب پیوستن جانب وحشی دریکی لتی. بهم آوردن دو لنگه در. بستن دو مصراع در.بهم پیوستن دو قسمت در. جفت کردن در. فراز کردن در دو لتی یا یک لتی. بستن در یک لخت. بستن در بی استعانت چفت و قفل : آنجا فرود آمد و فرمود تا درهای شارستان پیش کردند. ( تاریخ سیستان ).
حساب آرزوی خویش کردن
بروی دیگران در پیش کردن.نظامی.رقیب منا خیز و درپیش کن
تو شو نیز اندیشه خویش کن.نظامی.غم خسرو رقیب خویش کرده
در دل بر دو عالم پیش کرده.نظامی. || تقدیم داشت. || مقدم داشتن. پیشرو و سالار کردن :
بدو گفت گودرز، پرمایه شاه
ترا پیش کرد او بدین بر سپاه.فردوسی.رجوع به کلمه پیش درین معنی شود. || برابر قرار دادن چون مانعی : غلام مغیرةبن شعبه او را سه طعنه بزد. عمر دردناک شد، عبدالرحمن عوف را دست کرد و پیش کرد تا نماز کرد. ( تاریخ سیستان ).