معنی کلمه دردکش در لغت نامه دهخدا
من زآن گُره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین
می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته.خاقانی.دُرد غم بایدم نه صاف طرب
زآنکه با دردکش قرین باشم.خاقانی.ترسم این قوم که بر دردکشان می خندند
در سرکار خرابات کنند ایمان را.حافظ.برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می کند این ، من چکنم.حافظ.برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست.حافظ.بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
با دردکشان هرکه درافتاد برافتاد.حافظ.