دردانه

معنی کلمه دردانه در لغت نامه دهخدا

دردانه. [ دُ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) دانه در. یک دانه مروارید. ( ناظم الاطباء ). دانه در که مروارید غلطان بزرگ پرآب باشد. ( لغت محلی شوشتر- خطی ). || در یکتا. ( آنندراج ). در یتیم. یتیمه. گوهر یکتا. دانه دری تابان و بزرگ :
ماند به سینه و دم طاووس شاخ گل
چون مشک و دردانه درو بر پراکنی.منوچهری.دردانه عقد عنبرینت
لؤلؤ ز دو چشم من گشوده.خاقانی.چو در دریا فتادی از کرانه
مکن تعجیل کآن دردانه گردد.عطار.مطلع برج سعادت فلک اختر سعد
بحر دردانه شاهی صدف گوهرزای.سعدی.صدف را که بینی ز دردانه پر
نه آن قدر دارد که یکدانه در.سعدی.سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی.سعدی.عشق دردانه ست من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آنجا تا کجا سر برکنم.حافظ.دردانه ها اگرچه پراکنده هم نکوست
اما کجا به گوهر منظوم می رسد.؟ ( امثال و حکم ).- دردانه سنج ؛ آنکه دردانه را صرافی کند و بسنجد :
ای درّ برگزیده که غواص کرده ای
در بحر فکر، خاطر دردانه سنج را.خاقانی.- دردانه نار ؛ قطره ای از خون. ( ناظم الاطباء ).
|| مجازاً، فرزند عزیز. طفل نیکوشمایل. ( لغت محلی شوشتر - خطی ). نیازی. گرامی :
خاک را جای عروسی است که دردانه در اوست
نونوش عقد عروسانه ببر بربندیم.خاقانی.سیاست بین که می کردند ازین پیش
نه با بیگانه با دردانه خویش.نظامی.- دردانه حسن کبابی ؛ در تداول ، بچه لوس.
- عزیزدردانه ؛ بچه سخت عزیز. بچه لوس.
|| کنایه از معشوق. ( لغت محلی شوشتر - خطی ). || سوگلی و عزیز. ( ناظم الاطباء ). محبوب. بسیار عزیز و بیهمتا :
نیست مستی که مرا جانب میخانه برد
جانب ساقی گلچهره دردانه برد.مولوی.سوی منزلها دوید و بانگ داشت
که ، که بر دردانه ام غارت گماشت ؟مولوی.وه که دردانه ای چنین نازک
در شب تار سفتنم هوس است.حافظ. || مروارید سوده که از صافی یا پرویزن بسیار چشمه ریزی رد می کردند و با سرمه برای جلای چشم بکار می بردند. ( مثنوی چ نیکلسن ). پزشکان و داروسازان قدیم مروارید ناسفته و دیگر جواهرات را سائیده ، در سرمه داخل می کرده اند و این نوع سرمه را کحل الجواهر نامند و استعمال مروارید در اقسام سرمه که داروسازان قدیم آنها را کحال گویند، مرسوم بوده است. ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) :

معنی کلمه دردانه در فرهنگ معین

(دُ نِ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) ۱ - مروارید، یکتا. ۲ - (کن . ) بسیار گرامی .

معنی کلمه دردانه در فرهنگ عمید

۱. مروارید بزرگ و گران بها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد.
۲. [قدیمی] مروارید یکتا، درّ یتیم: سعدی به لب دریا در دانه کجا یابی / در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی (سعدی۲: ۵۸۸ ).
۳. (صفت ) [مجاز] عزیز، سوگلی.

معنی کلمه دردانه در فرهنگ فارسی

مرواریدبزرگ وگرانبها، مروارید، یکتا، دریتیم
( اسم ) ۱ - دانه در مروارید . ۲ - ( صفت ) سو گلی عزیز . ۳ - یکدانه یکتا . یا دردانه حسن کبابی بچه لوس .

معنی کلمه دردانه در فرهنگ اسم ها

اسم: دردانه (دختر) (فارسی، عربی) (طبیعت) (تلفظ: dor dāne) (فارسی: دردانه) (انگلیسی: dor dane)
معنی: عزیز، سوگلی، مروارید درون صدف، بسیار گرامی، ( به مجاز ) بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده، ( به مجاز ) نیز فرزند بسیار گرامی، در ( عربی ) + دانه ( فارسی ) بسیار محبوب و عزیز

معنی کلمه دردانه در ویکی واژه

مروارید، یکتا.
بسیار گرامی.

جملاتی از کاربرد کلمه دردانه

سزاوار هر بیت من خانه ای است که هر شعر من به ز دردانه ای است
دیده را از گریه نیسان می کنم شاهدان را هست با دردانه خوش
بسی در بحر بی پایان عشقش به جست و جوی آن دردانه گشتم
سرشک قاسمی دریاست، در وی برای طالبان دردانه ای هست
به صورت ساحلی معنی چو دریا ورای این و آن دردانه می باش
تو یک قطره ز بحر لامکانی درون این صدف دردانه میباش
هزار بحر پر از موج درناب خوشاب گدای تست، ز دردانهٔ که می‌پرسی؟
(شاعر خود را به غواص، میکده را به دریا و عشق را به دردانه تشبیه کرده‌است)
دیار دیدی خانه را وآتش زده کاشانه را بر خاک سر دردانه را یارب که چون بگریستی
در آرزوی صبح بناگوش ماه من خواهد ز چرخ، طالع دردانه آفتاب
همچو قطره بهر یک دردانه ای غرقهٔ دریای بی پایان شدیم