درخورد

معنی کلمه درخورد در لغت نامه دهخدا

درخورد. [ دَ خوَرْ / خُرْ ] ( ص مرکب ) درخور. لایق. سزاوار. ( برهان ) ( غیاث ). لایق. زیبا. اندرخورد. از درِ. ز درِ. اندرخور.شایان. فراخور. ( شرفنامه منیری ). شایسته. موافق. مناسب. ( ناظم الاطباء ). لائق. وفاق. ( دهار ) :
که درخورد تاج کیان جز تو کس
نبینیم شاها تو فریادرس.فردوسی.نه درخورد جنگ تو است این سوار
که مرد تو آمد کنون پای دار.فردوسی.ز دادار فرزند آن مرد خواست
همان کار وی نغز و درخورد خواست.شمسی ( یوسف و زلیخا ).درخورد تنور و تنوره باشد
شاخه که بر او برگ و بر نباشد.ناصرخسرو.جز آن را مدان رسته از بند آتش
که کردار درخورد گفتار دارد.ناصرخسرو.پرنور و دلفروز عطائیست ولیکن
ما را، نه شما را که نه درخورد عطائید.ناصرخسرو.ایزد چو قضای بد برخلق ببارد
آنگاه شما یکسره درخورد قضائید.ناصرخسرو.گر تو ندهی داد او بطاعت
درخورد عذابی و ذل و خواری.ناصرخسرو.زین چرخ دونده گر بقا خواهی
درخورد تو نیست هست این مشکل.ناصرخسرو.چون گوروار دائم بر خوردن ایستادی
ای زشت دیو مردم درخورد تیر و خشتی.ناصرخسرو.پس طبیب را کم و بیش این چیزها همی باید دید و درخورد آن حال که می بیند بر هوا حکم کرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). بدان ماند که دهقانان و برزیگران این راهها که انهار می سازند و جویها می کنند تا آب چشمه به زمینها آرند، درخورد هر زمینی جویی. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
دین حق تاج و افسر مرد است
تاج نامرد را چه درخورد است ؟سنائی.درخورد تست خاتم اقبال و سروری
چونانکه رخش رستم درخورد رستم است.سوزنی.برسم آرایشی درخوردشان کرد
ز گوهر سرخ و از زر زردشان کرد.نظامی.که خوبانی که درخورد فریشند
ز عالم در کدامین بقعه بیشند.نظامی.مرا عشق از کجا درخورد باشد
که بر موئی هزاران درد باشد.نظامی.تعویذ میان همنشینان
درخورد کنار نازنینان.نظامی.کای در عرب از بزرگواری
درخورد شهی و تاجداری. نظامی.

معنی کلمه درخورد در فرهنگ معین

(دَ. خُ ) (ص مر. ) نک درخور.

معنی کلمه درخورد در فرهنگ فارسی

( صفت ) شایسته موافق مناسب لایق سزاوار .

معنی کلمه درخورد در ویکی واژه

نک درخور.

جملاتی از کاربرد کلمه درخورد

هنر درخور معرکه دارم آخر اگر ساخت درخورد ادهم ندارم
در مورد تعداد کل ادوار نیز بین منابع مختلف اختلاف هست. ارموی نشان داد که هر دور از ترکیب یک دانگ کوچک (به اندازهٔ فاصلهٔ چهارم درست) و یک دانگ بزرگ (به اندازهٔ فاصلهٔ پنجم درست) تشکیل می‌شود و با معرفی هفت دانگ کوچک و دوازده دانگ بزرگ، جمعاً ۸۴ دور ملایم به دست آورد. بعد از او علی بن محمد جرجانی نشان داد که دانگ بزرگ را می‌توان به نوزده نوع تنظیم کرد و به این ترتیب ۱۳۳ دور ملایم و غریب به ملایم به دست آورد. نهایتاً عبدالقادر مراغه‌ای از این میان ۹۱ دور را درخورد توجه دانست.
چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا
ناله‌ام بیدل به قدر دود دل پر می‌زند نبض‌را گر اضطرابی هست درخوردتب‌است
خدا را چون خدا یک دوست کس نیست که درخورد خدا هم اوست کس نیست
درکش نزاریا سر از این طاق سرنگون درخورد صحبت تو حریف قدح کش است
چو تو درخورد و پوش خویش مانی ز ننگ خویش سر در پیش مانی
گفتمش دل چاک شد پیکان مدار از وی دریغ گفت با زخمی چنان درخورد این مرهم نیی
آبی‌ الحق به تشنگان درخورد روشن و خوشگوار و صافی و سرد
چون به خوی خود خوشی و خرمی پس چه از درخورد خویت می‌رمی
نوال ‌دست ‌جودش زانچه ‌درخورد قیاس ‌افزون عطای طبع رادش زانچه در وهم و گمان برتر