معنی کلمه دثار در لغت نامه دهخدا
هم با شعاع باشد هم با شرار باشد
زینش شعار باشد زانش دثار باشد.منوچهری.علی بود مردم که اوخفت آن شب
بجای نبی بر فراش و دثارش.ناصرخسرو.شعار و دثارم ز دینست و علم
همین بد شعار و دثارعلی.ناصرخسرو.گه بر تن گروهی درددثار عمر
گاهی ز خون قومی سازد شعار تیغ.مسعودسعد.ملک افتخار کردی و امروز ملک را
جز جاه و دولت تو شعار و دثار نیست.مسعودسعد.شعار و دثار من متناسب باشد. ( کلیله و دمنه ). هر که طاعت را شعار و دثار خویش کند از ثمرات دنیا و عقبی بهره ور گردد. ( کلیله و دمنه ). و بر شعار و دثار اخلاف آثارثنای اسلاف هویدا نگشتی. ( تاریخ بیهق ص 9 ).
خوش دمست او و گلویش بس فراخ
با شعار نو دثار شاخ شاخ.مولوی.چون نباشد طفل را دانش دثار
گریه و خنده ش ندارد اعتبار.مولوی.عالی منزلت ممالک مدار متعالی منقبت معالی دثار. ( حبیب السیر چ کتابخانه خیام ج 3 ص 1 ). || در اصطلاح تصوف جامه ای که بالای شعار می پوشند مانند جبه و فرجی و غیره. این عمل را در مرتبت کمال عبودیت و بعد از آنکه حقوق شرعی را انجام داده و بمرتبت کمال رسیده باشند و طریقت و شریعت را ملزم بدارند انجام دهند. ( فرهنگ فارسی معین ). || آنچه خفته بر خود پیچد. ( از اقرب الموارد ). || عامه. مقابل خاصه. در حدیث انصارست که : انتم الشعار و الناس الدثار؛ یعنی شما خاصه اید و مردم عامه اند. ( از اقرب الموارد ).
دثار. [ دِ ] ( اِخ ) قطان ضبی است. ( منتهی الارب ).
دثار. [ دِ ] ( اِخ ) ابن محارب بن دثار محدث است. ( منتهی الارب ).