خیانت کردن

معنی کلمه خیانت کردن در لغت نامه دهخدا

خیانت کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خیانت ورزیدن. ( یادداشت مؤلف ).غَل . غش. ( دهار ) خون. اختیان. اغلال. ادهان. ( منتهی الارب ) : هرچند چنین است از سلطان نصیحت بازنگیرم که خیانت کرده باشم تا خون وی و هیچکس نریزد و البته که خون ریختن کاری بازی نیست. ( تاریخ بیهقی ). و اگر شرایط درنخواهم و بجای نیارم خیانت کرده باشم. ( تاریخ بیهقی ). چنین مقرر گشت مجلس عالی را بوسهل که خیانتی کرده است. ( تاریخ بیهقی ). بازگرد و آنچه دیدی و شنیدی بازنمای و خیانت مکن. ( تاریخ بیهقی ).
راستی پیشه خود کن که خیانت کردن
در و دیوار جهان را عسسی میسازد.صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه خیانت کردن در فرهنگ فارسی

خیانت ورزیدن غل غش

معنی کلمه خیانت کردن در ویکی واژه

tradire

جملاتی از کاربرد کلمه خیانت کردن

و بدان که هرکه خریده گوید باید که راست گوید و هیچ تلبیس نکند و اگر عیبی پدید آمده باشد کالا را بگوید و اگر گران خریده باشد، لیکن مسامحت کرده باشد به سبب دوستی بایع که با وی بود یا خویش وی بود، بگوید و اگر عرض داده باشد به ده دینار که به نه ارزد، نشاید که خریده گوید. و اگر در آن وقت ارزان خریده باشد ولیکن پس از آن نرخ کالا بگردید و اکنون نه ارزد، بباید گفت، و تفصیل این دراز است و در این باب بسیاری خیانت کنند بازاریان و ندانند که این خیانت است. و اصل آن است که آن بوالعجبی اگر کسی با وی کند روا ندارد نشاید وی را که با دیگری نیز آن کند، باید که این معیار خود سازد، چه هر که به اعتماد خریده گفتن خرد، از آن خرد که گمان برد که وی استقصا تمام کرده بود وچنان خریده که ارزد. چون بوالعجبی در زیر آن باشد بدان راضی نباشد، و این طراری بود و خیانت کردن باشد.
نقل است که روزی یاران را گفت: از دروغ گفتن و خیانت کردن و غیبت کردن دور باشید. باقی هرچه خواهید کنید.
سلطان را بگوی که من پیر شده‌ام و روزگار دولت خویش بخورده‌ام و پس از امیر محمود تا امروز زیادت زیسته‌ام، فردا بینی که از بو الحسن عبد الجلیل چه بینی! و خراسان در سر این سوری شده است، باری بر غزنین دستش‌ مده.» بازگشتم. سوری در راه مرا گفت: این حدیث من بگذار. گفتم: نتوانم خیانت کردن. گفت: باری پیش‌ وزیر مگوی که با من بد است و شماتت کند و خالی باید کرد با امیر. گفتم: چنین کنم.
حالت دوم آن که به نزدیک سلطان شوند و بر ایشان سلام کنند و این در شریعت مذموم است عظیم، مگر به ضرورتی که بود که رسول(ص) صفت امرای ظالم می گفت، پس گفت، «هرکه از ایشان دوری جوید رم است و هرکه با ایشان به هم در دنیا افتد، وی هم از ایشان است». و گفت، «از پس من سلطانان ظالم باشند، هرکه بر دروغ و ظلم ایشان اغضا کند و راضی باشد از من نیست، وی را به حوض من در قیامت راه نیست». و گفت، «دشمن ترین علما نزد خدای تعالی علمایی اند که به نزدیک امرا شوند». و گفت، «بهترین امرا آنانند که به نزدیک علما شوند و بدترین علما آنانند که به نزدیک امیران شدند». و گفت، «علما امانت داران پیغمبران اند تا با امرا مخالطت نکنند، چون کردند خیانت کردند و در امانت، از ایشان حذر کنید و دور باشید».
احزاب با بنی‌قُریْظه در جنوب مدینه وارد مذاکره شدند و آنان به پیمانی که با مسلمین بسته بودند خیانت کردند. محمد برخی از رهبران مسلمانان را برای صحبت با آنها فرستاد که نتیجه نداد.
ندانم در روی خداوند چون نگرم. جنگی رفت مرا با مخالفان که از آن صعب‌تر نباشد از بامداد تا نماز دیگر، راست که‌ فتح برخواست آمد، ناجوانمردان یارانم‌ مرا فروگذاشتند تا مجروح شدم و بضرورت ببایست رفت، برین حال که می‌بینید. قوم‌ باز گشتند و بوطلحه و بنده را بازگرفت‌ و خالی کرد و گفت «سلطان را خیانت کردند منهیان‌، هم بحدیث خصمان که ایشان‌ را پیش وی سبک کردند و من میخواستم که بصبر ایشان را بر آن آرم که بضرورت‌ بگریزند، و هم تلبیس‌ کردند که دل خداوند را بر من گران کردند تا فرمان جزم داد که جنگ مصاف باید کرد. و چون بخصمان رسیدم جریده‌ بودند و کار را ساخته و از بنه دل فارغ کرده‌ .
فَإِنْ عُثِرَ اگر برافتند عَلی‌ أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْماً بر آنکه ایشان هر دو خیانت کردند، و بزه کار شدند، فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما پس برخیزد دو تن دیگر بجای آن دو گواه، مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ دو گواه که اولیترند بگواهی، و نزدیکترند بایشان که آن دو گواه پیشین که مستحق نام خیانت شدند، بدان شدند که با ایشان خیانت کردند، فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ سوگند بخورند بخدای لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما که گواهی ما دو تن راست تراست از گواهی ایشان دو تن، وَ مَا اعْتَدَیْنا و ما اندازه راستی درنگذاشتیم، إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ (۱۰۷) و اگر درگذاشتیم آن گه از ستمکارانیم بر خویشتن.
طبقه سوم پاکی جوارح است و اندام های تن از معصیتها چون، غیبت و دروغ و حرام خوردن و خیانت کردن و درنامحرم نگریستن و غیر آن تا آراسته شود به ادب و فرمانبرداری در کارها. و این درجه ایمان پارسایان است و پاک داشتن اندامها از جمله حرامها یک نیمه ایمان است.
راستی پیشه خود کن خیانت کردن در و دیوار جهان را عسسی می سازد
پیر طریقت گفت: «مسکین او که عمری بگذاشت و او را ازین کار بویی نه، ترا از دریا کسان چیست که ترا جویی نه!» الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ یوسف بن الحسین گفت: الطیبات من الرزق ما یبدو لک من غیر تکلف و لا اشراف نفس، طیبات رزق آنست که از غیب درآید و برضای حق آید، بجان و دل قبول باید، و زاد راه دین را بشاید، و گفته‌اند: طیبات رزق آنست که صفت طهارت یافته و عین نظافت گشته. و طهارت دو قسم است: یکی از روی ظاهر یکی از روی باطن، و رموز هر دو قسم درین آیت روان است که رب العزة گفت: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ الایة طهارت ظاهر سه فصل است: یکی طهارت از نجاست. دوم طهارت از حدث و جنابت، سیوم طهارت از فضولات تن، چون ناخن و موی و شوخ و غیر آن، و هر یکی را ازین سه فصل شرحی و بیانی است بجای دیگر گفته شود ان شاء اللَّه، و طهارت باطن سه وظیفه است: اول طهارت جوارح از معصیت، چون غیبت و دروغ و حرام خوردن و خیانت کردن و در نامحرم نگرستن، چون این طهارت حاصل شود بنده آراسته فرمان برداری و حرمت‌داری گردد، و این درجه ایمان پارسایان است نشان وی آنست که همواره ذکر حق او را بر زبان است و ثمره وعده در دل، و تازگی منت در جان، پیوسته در عیادت بیماران، و زیارت گورستان، و بدعاء نیکان شتابان، و فرا بهشت یازان. وظیفه دوم طهارت دل است از اخلاق ناپسندیده چون عجب و حسد و کبر و ریا و حرص و عداوت و رعونت. عجب آئینه دوستی خراب کند.
گفت: تو وارث آن قومی یا وصی ایشان. گفت: ایشان به مسلمانان خیانت کردند و من عهده دار امور ایشانم. مرد گفت: دلیل آور که این اموال ناشی از آن خیانت هاست، ایشان اموالی هم داشته اند.