گرد روی

معنی کلمه گرد روی در لغت نامه دهخدا

گردروی. [ گ ِ ] ( ص مرکب ) آن که روی مدور دارد : مردمانش گردروی اند [ مردمان خمدان مستقر مغفور چین ] و پهن بینی. ( حدود العالم ). حلیت ( او ) [ یزیدبن عبدالملک ] مردی بود دراز، ضخم و گردروی. ( مجمل التواریخ و القصص ).
رُقاق تنک کرده گردروی
ز گرد سراپرده تا گرد کوی.نظامی.چو آن گردروی آهن سخت پشت
بنرمی درآمد ز خوی درشت.نظامی.|| در چراغ هدایت بمعنی آئینه فولادی که مدور باشد. ( غیاث ).

معنی کلمه گرد روی در فرهنگستان زبان و ادب

{zinc dust} [شیمی، مهندسی بسپار علوم و فنّاورى رنگ] فلز روی ریزشده که در پوش رنگ های محافظ آهن و فولاد به کار می رود و نقش رنگ دانه را دارد

معنی کلمه گرد روی در ویکی واژه

فلز روی ریزشده که در پوش‌رنگ‌های محافظ آهن و فولاد به کار می‌رود و نقش رنگ‌دانه را دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه گرد روی

قبل از اعمال کشیدگی میل‌گرد روی آنها عملیاتی انجام می‌شود نظیر شستن میل‌گردها درون وان‌های بسیار بزرگی از آب و اسید که باعث می‌شود همه آلودگی‌ها از روی آنها پاک شود.
به گرد روی منور خط معنبرش است این که بر کنارهٔ گل تازه سبزهٔ ترش است این
ز باد خسته شوم چون به گرد روی تو گردد ولی ز لطف صبا شاکرم که بوی تو آرد
مه که شود کاسته چون موی تو خنده زند چون نگرد روی تو
شکسته زلف مشک افشان بگرد روی یار اندر بشیطانی نیت ماند بیزدانی نگار اندر
باز آمدم و برابرت بنشستم احرام طواف گرد رویت بستم
از چشم خویش تا نگرد روی خویش را گردیده، دیده، طالب دیدار آمده
از خط شبرنگ، صد پروانه پر سوخته گرد روی آتشین آن بلای جان ببین
چو گرد رویش از خون سیل در گشت گل لعل وی از خون لعل تر گشت
الا ای رو ترش کرده که تا نبود مرا مدخل نبشته گرد روی خود صلا نعم الادام الخل
گرد روی چو گلش خط چو عنبر گویی بر سر یاسمن از مشک غبار آمده بود