معنی کلمه خفاء در لغت نامه دهخدا
خفاء. [ خ ِ ]( ع اِ ) پوشش و هرچه بدان چیزی را پوشند از گلیم و جز آن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).ج ، اَخفِیَه. || ( اِمص ) پوشیدگی. خفیه.
- در خفاء ؛ در نهانی. پشت سر. در پوشیدگی.
- سرمه خفا ؛ در افسانه های ایرانی ، سرمه ای رامی گفتند که کشنده آن در وقت کشیدن خود را مخفی می کرد تا دیگران او را نبینند.
- علم الخفاء ؛ علمی است که در آن از کیفیت پنهان داشت شخصی خود را از حاضرین گفتگو میشود، به این معنی شخصی خود را در مقابل جمع طوری مخفی می کند که آنها او را نمی بینند، ولی او آنها را می بیند. ابوالخیر آنرا از فروع علم سحر دانسته و می گوید: ادعیه و عزائم بسیار آنراست ، ولی جز برای صاحب ولایت آنهم از طریق خوارق عادت امکان ندارد چه ما فقط در اغلب اوقات از آن می شنویم ، ولی کمتر نظیر آنرامی بینم مگر آنکه آنرا خوارق عادات بدانیم ؛ خوارقی که از طریق اهل اﷲ و اولیاء خداوندی بظهور می پیوندد. دیگری می گوید: از آنجا که این علم است و از متفرعات سحر می باشد نه از متفرعات کرامت دیگر شکی باقی نیست که آن هم از لحاظ سحر امکان دارد و هم از طریق دعوت وعزائم و خارق عادت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).