خادمه

معنی کلمه خادمه در لغت نامه دهخدا

خادمه. [ دِ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث خادم. خدمت کننده. || پرستار. خدمتکار زن. کلفت. کنیزک. کنیز :
خادمه سرای را گو در حجره بند کن
تا بسر حضور ما ره نبرد موسوسی.سعدی.- اعضاء خادمه ؛ آن اندامها که خدمت اندامهای دیگر کنند.
- خادمه کلیسا. در ایام سابق زنان صالحه و مقدس در کلیساها بوده ، همواره زنان را خدمت مینموده اند، چنانکه شماسان مردان را خدمت میکنند. ( قاموس کتاب مقدس ).
- قوای خادمه طبیعیه ؛ عبارت است از ماسکه و هاضمه و جاذبه و دافعه. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ج 1 ص 13 ).
و رجوع به خدمتکار شود.

معنی کلمه خادمه در فرهنگ معین

(دِ مِ ) [ ع . خادمة ] (اِفا. ) خدمتکار زن ، کنیز، کلفت . ج . خادمات .

معنی کلمه خادمه در فرهنگ عمید

کلفَت.

معنی کلمه خادمه در فرهنگ فارسی

خدمتکارزن، کلفت، مونث خادم
( اسم ) مونث خادم خدمتکار زن کلفت. جمع : خادمات .

معنی کلمه خادمه در ویکی واژه

خدمتکار زن، کنیز، کلفت.
خادمات.

جملاتی از کاربرد کلمه خادمه

نزد جوان آمد و بنشست باز خادمه بگشاد زبان را به راز
خادمه آمد به بر یار باز گفت که ای سرو قد دلنواز
خادمه ی عود سوز مطربه ی عود ساز شمع نه و عود سوز چنگ زن و عود ساز
خادمه حسن توست، شمسه گردون که اوست می‌رود و بر زمین، عطف قبا می‌کشد
خادمه شد با دل اندوهگین با خلیفه گفت حا ل ش را چنین
پهن کند بسترِ خوابش به شام خادمه‌ای بوالهوس آشفته نام
ادهم مخادمه (عربی: ادهم المخادمة) (متولد ۱۹۸۶) یک داور فوتبال اهل کشور اردن است که از سال ۲۰۱۳ یک داور بین‌المللی فیفا بوده‌است.
درد صبوری چو برون شد زحد خادمه اش نیز نکردی مدد
گرچه برو زار بباید گریست از من ایا خادمه تقصیر چیست
خادمه این نامه ز دست جوان بستد و چون باد صبا شد روان
دید که بنشسته به تخت مراد خادمه را چشم چو بر وی فتاد