حری

معنی کلمه حری در لغت نامه دهخدا

حری. [ ح ِ را ] ( اِخ ) حِراء. کوهی است به مکه. جبل النور :
سخن نهان ز ستوران به ما رسید چو وحی
نهان رسید ز ما زی نبی به کوه حری.ناصرخسرو.عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و حری و قاف وشهلا.خاقانی.دو نایبند ز جود تو دجله و جیحون
دو چاکرند ز حلم تو بوقبیس و حری.؟رجوع به حِراء شود.
حری. [ ح َرْ را ] ( ع ص ) زن تشنه.
حری. [ ح َرْ ری ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به حَرّة.
- بعیرٌ حری ؛ شتر که چرا کند در زمین سنگلاخ سوخته.
حری. [ ح َرْی ْ ] ( ع مص ) کاستن. کاسته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). ناقص گردیدن : یَحْری کما یَحْری القمر.
حری. [ ح َ ری ی ] ( ع ص ) سزاوار. ( دهار ). شایسته. ازدرِ. درخورِ. زیبای ِ. زیبنده ٔ. برازای ِ. برازنده ٔ. شایان ِ. بابت ِ. جدیر. حقیق. خلیق. قمین. لایق. قابل. حجی. محری. ج ، اَحْریاء :
چون بروبی خاک را جمع آوری
گوئیم غربال خواهم ای حری.مولوی.
حری. [ح ُرْ ری ] ( حامص ) آزادی. آزادگی. حریت :
ای به حری و به آزادگی از خلق پدید
چون گلستان شکفته ز سیه شورستان.فرخی.آن پسندیده به رادی و به حری معروف
آن سزاوار به شاهی و به تاج اندرخور.فرخی.نام جدان و بزرگان ز گهر کرده بزرگ
حری آموخته از گوهر جدان قدیم.فرخی.لکن چو خان بخدمت درگاه او دوید
حری نمود و نستد از او ملک و خانمان.فرخی.در وزیری نکنی جز همه حری تلقین
در ندیمی نکنی جز همه رادی تعلیم.فرخی.میر اجل مظفر عادل
قطب کرم و نتیجه حری.منوچهری.خوی کرام گیر که حری را
خوی کریم مقطع و مبدا شد.ناصرخسرو.خواجه بوالفتح عارض لشکر
اصل حری و سیداحرار.مسعودسعد.

معنی کلمه حری در فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (ص . ) سزاوار، شایسته .

معنی کلمه حری در فرهنگ عمید

سزاوار، شایسته، لایق.

معنی کلمه حری در فرهنگ فارسی

( صفت ) سزاوار شایسته لایق .
آزادی حریت

جملاتی از کاربرد کلمه حری

اندام تو گلبنی که خارش خارا و حریر و پرنیان است
عنان بگسست عمر و من همان خاک درش ماندم نشد این بادبان آخر حریف لنگر عشقم
تو همچو بحری و اقسام علم موجهٔ تست تو همچو کانی و انواع فضل گوهر تست
در آبحلقه مستان زننگ و نام مترس حریص دانه خالی زبند دام مترس
ناگاه، نسیم سحری نامه ات آورد نامه نه، گلی رایحه اش کرده بصیرم
بود حریت عام آنکه آزاد شوی از قید شهوت شاد و ناشاد
حریف غمزه غماز گشتیم به پیش طره طرار بودیم
از سحر حلال او ظریفان کردند سماع با حریفان
خشک لب هر جا حریفی یافتیم کام او از باده تر کردیم ما
ما را بخوشحریف نبایست داشتن کاخر متاع عشوه گری کم نداشتی