کاخر
معنی کلمه کاخر در فرهنگ معین
معنی کلمه کاخر در فرهنگ عمید
معنی کلمه کاخر در فرهنگ فارسی
علت یرقان را گویند
معنی کلمه کاخر در ویکی واژه
ناخوشی یرقان.
جملاتی از کاربرد کلمه کاخر
چندان که بگفتم مهل کاخر روزی آن سیم سیه گردد و آن حلقه بساید
کاخر چگونهیی چهشدت سرگذشت چیست چونی چه روی داده چرایی دژم چنین
آن گوهری حسامم در دست روزگار کاخر برونم آرد یک روز در وغا
مولای منست آن عربیزادهٔ حُر کاخر به دهان حُلْو میگوید مُر
شهریارا گله از گیسوی یار اینهمه بگذار کاخر آن قصه به پایان رسد این غصه سرآید
گمانم بود کاخر آشنائی بر طرف سازی شدی بیگانه ای خُوش ، تا یقین کردی گمانم را
آن لحظه که باز آید پیش نظرش میرم کاخر چو مرا بیند بر من نظر اندازد
ساقی امشب، سر آن جام لبالب دارم کاخر اندوه مرا، نیز سرانجامی هست
گفتم غمت بکشتم گفتا چه زهره دارد غم آن قدر نداند کاخر تو آن مایی
قدم ز دایره بیرون نمی نهم کاخر به سر به گرد جهان گشته گیر چون پر گار