مایه دار

معنی کلمه مایه دار در لغت نامه دهخدا

مایه دار. [ ی َ / ی ِ ] ( نف مرکب ) هرچیز را گویند که با او گندگی و ضخامتی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). گنده و ضخیم و ستبر. ( ناظم الاطباء ) :
به بالا درآمد به دژ بنگرید
یکی مایه دار آهنین باره دید.( شاهنامه چ بروخیم ج 6 ص 1607 ) || غنی و مالدار و ثروتمند. ( ناظم الاطباء ). دولتمند. توانگر. سرمایه دار. متمول. دارای مکنت و مال :
بگفتند کز مایه داران شهر
دو بازارگانند کزشب دو بهر...فردوسی.درم خواست وام از پی شهریار
بر او انجمن شد بسی مایه دار.فردوسی.چنین گفت کای پر خرد مایه دار
چهل مر درم هر مری صد هزار.( شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2203 ).یکی مرد بازارگان مایه دار
بیامد همانگه بر شهریار.فردوسی.اگرمایه داری توانگر بمرد
بدین مرز و زو کودکان ماند خرد
کند کار داری بدان چیز رای
ندارد به دل ترس و شرم از خدای.فردوسی.مرا به صحبت نیکان امید بسیار است
که مایه داران رحمت کنند بر بطال.سعدی.- مایه دار معنی ؛ که بضاعتی از معنی دارد. که سرمایه ای از علم و فضیلت دارد : بر هر مایه دار معنی و پیرایه بند هنر که رسیدم او را بر اتمام آن مرغب و محرض یافتم. ( مرزبان نامه ).
|| مجازاً، محترم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). موقر. گرانمایه. بزرگوار. عالی مقام. بلند پایه :
بیامد ز دژ جهن با ده سوار
خردمند و بادانش و مایه دار.فردوسی.چنین گفت همدان گشسب سوار
که ای نزد پرمایگان مایه دار.فردوسی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).ز خویشان میلاد چون صد سوار
چو گرگین پیروزگر مایه دار.فردوسی. || دانا. علیم. عالم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
یکی پیر از آن شهر بد نامجوی
گرازان بیامد به نزدیک اوی
که یک پیر زن مایه دار ایدر است
که گویی که جاماسب را خواهر است
سخن هرچه گوید نباشد جز آن
بگوید همه بودنی بی گمان.فردوسی ( یادداشت ایضاً ).و رجوع به مایه ( علم و فضل ) شود. || پرارزش. گرانبها. برتر :
از این هرسه گوهر بود مایه دار
که زیبا بود خلعت کردگار.فردوسی. || به زبان گیلان جماعتی را گویند که در عقب لشکر می ایستند و آنها را به ترکی چنداول خوانند. ( برهان ). به لغت مردم گیلان چنداول و آنانکه در عقب لشکر می ایستند. ( از ناظم الاطباء ). واحدی از لشکریان غیرمنظم که در عقب لشکریان منظم جا می گرفتند ( غزنویان به بعد ).( فرهنگ فارسی معین ). در اصطلاح نظامی آن زمان قسمتی از لشکر بوده است به منزله ذخیره احتیاط. ( حاشیه تاریخ بیهقی چ فیاض ، ص 485 ) : حرکت هر منزلی بر تعبیه بود قلب و میمنه و میسره و جناحها و مایه دار و ساقه و مقدمه راست می رفتند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 485 ). مقدمان آمده بودند و ایستاده از آن میمنه و میسره و جناحهای و مایه دار و ساقه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 575 ). همچون ایشان قومی بی بنه برایشان خواهیم گماشت و ما مایه دار باشیم.( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 603 ). || در دو شاهد زیر ظاهراً بمعنی تدارک کننده لوازم جنگ ، گرد آورنده سپاه و تجهیز کننده سپاه آمده است :

معنی کلمه مایه دار در فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) ۱ - ثروتمند، توانگر. ۲ - گروهی از سپاهیان که در پس لشکر جای دارند. ۳ - غلیظ ، مؤثر.

معنی کلمه مایه دار در فرهنگ عمید

سرمایه دار، مال دار، آن که مایه و بضاعتی دارد.

معنی کلمه مایه دار در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ آنکه دارای مایه است کسی که بضاعتی دارد : بر هر مایه دار معنی و پیرایه بند هنر که رسیدم او را بر اتمام آن مرغب و محرض یافتم . ۲- توانگر دولتمند . ۳- گنده ضخیم ستبر : ببالا در آمد به دژ بنگرید یکی مایه دار آهنین باره دید . ( شا.بخ ۴ ) ۱۶٠۷ : ۶- پررنگ : چایی مایه دار . ۵- واحدی از لشکریان غیر منظم که در عقب لشکریان منظم جا میگرفتند ( غزنویان ببعد ) چند اول : و حرکت هرمنزلی بر تعبیه بود قلب و میمنه ومیسره و جناحها و مایه دار ساقه و مقدمه راست میرفتند .

معنی کلمه مایه دار در ویکی واژه

ثروتمند، توانگر، پولدار
گروهی از سپاهیان که در پس لشکر جای دارند.
غلیظ، مؤثر.

جملاتی از کاربرد کلمه مایه دار

نه ز پیه آن مایه دارد نه ز پوست روی‌پوشی کرد در ایجاد دوست
درم خواست فام از پی شهریار برو انجمن شد بسی مایه دار
در سال ۱۹۷۵، الکان با مارگریتا آنیلی، دختر جیانی آنیلی، سرمایه دار سرشناس ایتالیایی و صاحب شرکت بزرگ سرمایه‌گذاری اکسور و مجموعه فیات، ازدواج کرد و حاصل آن تولد دو پسر جان الکان، لاپو الکان و یک دختر، جینورا الکان بود.
مایه دار سخا و علم علی یادگار رسول و بار خدای
تو گر خراج ستانی ز ملک باکی نیست چرا که دست تو چون ابر مایه دار آمد
انگلس پرولتاریا را طبقه‌ای می‌داند که هزینه زندگی خود را به‌طور انحصاری از فروش نیروی کار خود بدست می‌آورد. طبقه پرولتاریا حاصل و نتیجه انقلاب صنعتی است که برای اولین بار در انگلستان شکل گرفته‌است. در نتیجه انقلاب صنعتی توسعه صنایع و ماشینی شدن تولید، طبقات پیشاسرمایه داری از بین می‌روند و کم‌کم تنها دو طبقه بزرگ باقی خواهد ماند: طبقه سرمایه‌دار صاحب ابزار تولید، و طبقه پرولتاریایی که جز نیروی کارش چیزی برای عرضه ندارد.
به مایه داری مژگان خونفشانم نیست چو برق بر رگ هر ابر نیشتر زده ام
نسازد مایه داران مروت را زیان غمگین نشاط باخت بیش از برد باشد خوش قماران را
ماند مانند صدف خالی کف دریا ز در آبروی مایه داریهای عمان ریختی
در سال ۱۹۲۰ میلادی، شاهزاده ولز (ادوارد هشتم پادشاه آینده) از این منطقه بازدید کرد. او در مورد آنچه دید تحت تأثیر قرار گرفت، و پس از برگشت به اروپا، بازدید از این منطقه را به سرمایه داران در اروپا توصیه کرد. با این کار بخش عمده‌ای از هتلهای اصلی و زیرساخت‌های تجاری توسط یک تاجر از خاور تگزاس به نام آلبرت پلن از کوریگن ساخته شد. این منطقه در حال حاضر به عنوان "آکاپولکو قدیمی" شناخته می‌شود. این رویداد آغاز سرمایه‌گذاری پایدار در آکاپولکو بود که در سالهای آینده این شهر همچنین ادامه داشته و دارد. همین روند این شهر را به یکی از بندرهایی بزرگ گردشگری در مکزیک تبدیل کرده‌است
خواجگان ما دلدار معتبر در وی چنانک هر یکی را همچو قارون بود صد سرمایه دار
اگر باز خرند گفت از هراس بهر مایه داری یک مایه کاس
تا چو نمرود مایه دار شدند همه فرعون روزگار شدند
سنگر شاه اسدم، سرپوش نداره / عزیزخون نِهیب بکن، جنگ مایه داره