معنی کلمه زمان در لغت نامه دهخدا
ترا خود زمان هم به دست من است
به پیش روان من این روشن است.فردوسی.ز توران بسیجیده آمد دمان
به زوبین گودرزبودش زمان.فردوسی.زمان چون ترااز جهان کرد دور
پس از تو جهان را چه ماتم چه سور.فردوسی.زمان کینه ورش هم بزخم کینه اوست
بزخم مار بود هم زمان مارافسای.عنصری ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).- زمان آمدن ؛ فرا رسیدن مرگ :
همانا که او را زمان آمده ست
که ایدر بجنگم دمان آمده ست.فردوسی.زمین بستر و پوشش از آسمان
به ره دیده بان تا کی آید زمان.فردوسی.بیامد سروش خجسته دمان
مزن گفت ، کو را نیامد زمان.فردوسی.منجمان گفتند ترا زمان به چشمه سبز آید به طوس خراسان. ( مجمل التواریخ و القصص ).
- زمان رسیدن ؛ زمان آمدن. رسیدن اجل. مرگ فرا رسیدن :
زمان من اینک رسد بی گمان
رها کن به خواب خوشم یک زمان.نظامی.رجوع به زمانه شود.
|| در عربی ، مقدار حرکت فلک اعظم. ( برهان ). گفته اند زمان عربی است و ازمنه جمع آن می آید بلی دمان پارسی است ، چنانکه در فرهنگ دساتیر گفته دمان بر وزن و معنی زمان است و مقداری است ازحرکت فلک نهم. مؤلف گوید: زمان از لغات مشترک است میان عرب و عجم. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نزد حکما مقدار حرکت فلک اطلس است. ( از تعریفات جرجانی ). زمان ترازویی بود که جنبش ( حرکت ) را بدان سنجند. وگرنه زمان بودی تمیز سبکی حرکت از گرانی حرکت یعنی زودی آن ازدیریش میسر نشدی. ( باباافضل ، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بنابه تعریف قدما مقدار حرکت فلک یعنی جمیع دهر و بعض آن. ج ، ازمنه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).کم متصل غیر قارالذات یک نوع بود و آن زمان است. ( اساس الاقتباس ، یادداشت ایضاً ). خواجه نصیرالدین طوسی در ذیل «مقوله متی » آرد:... زمان نوعی بود از کم متصل و آن مقدار حرکتست و متی نسبت متزمن است با زمان...( اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 51 ). نزد متکلمان امری است متجدد و معلوم که اندازه گرفته می شود بوسیله آن امر، متجدد موهومی. چنانکه گفته شود مثلاً موقع طلوع آفتاب در منزل تو را خواهم دید که طلوع آفتاب معلوم و آمدن او موهوم است و از اقتران آن با آن امر معلوم ، رفع ابهام می گردد. ( فرهنگ فلسفی تألیف سجادی ) ( از تعریفات جرجانی ). در میان حکما در تعریف ماهیت و حقیقت زمان اختلاف است ، جمهور حکما عقیده ارسطو را پذیرفته اند که گوید زمان مقدار حرکت فلک و افلاک است. نظریات مختلف در مورد زمان بقرار زیر است :