آفت رسیده

معنی کلمه آفت رسیده در لغت نامه دهخدا

( آفت رسیده ) آفت رسیده. [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) آفت زده. مَؤوف. آکفت دیده.
- کِشتی آفت رسیده ؛ بسن یا ملخ یا تگرگ یا خشکی یا زنگ و یرقان و یا سرمازدگی و مانند آن زیان دیده. آفت زده.

معنی کلمه آفت رسیده در فرهنگ فارسی

( آفت رسیده ) ( اسم ) مبتلا بافت آسیب دیده و آفت زده : کشتی آفت رسیده زراعت آفت رسیده .
آکفت دیده

معنی کلمه آفت رسیده در ویکی واژه

آفت‌رسیده
آفت زده. لاله داغ دیده را مانم/ کِشت آفت رسیده را مانم. «رهی‌معیری»

جملاتی از کاربرد کلمه آفت رسیده

دلش رشک کتان ماه دیده به گلبرگش هزار آفت رسیده
تا در زمین رسیده باران شرار گردد در مزرع امید آفت رسیدهٔ ما
وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ و او را در آموخت زره کردن از آهن، پولاد بدست وی آهن نرم بود، از آن زره بافتی بی آتش. و روایت کرده‌اند از ابن عباس در تفسیر این که وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشاءُ گفت داود را سلسله داده بودند، یک طرف آن در آسمان با مجره بسته و دیگر طرف بصومعه داود پیوسته، در هواء، و هیچ حادثه پدید نیامدی که نه آن سلسله در جنبش افتادی، و سلسله از آن ظاهر گشتی، که داود آن حادثه بدانستی، و هیچ بیمار و آفت رسیده آن سلسله نپاسیدی، که نه در حال شفا یافتی. و بعد از داود روزگاری بر جای بود هیچ دو خصم به نزدیک آن سلسله نشدندی، که نه در حال محق از مبطل پیدا شدی، محق دست در آن زدی و دستش بآن رسیدی. و مبطل خواستی تا دست در آن زند، دستش بآن نرسیدی، پس ظالمان و مکر سازان مکرها ساختند و حیلت نهادند. چنانک آورده‌اند: که یکی از ملوک ایشان بنزدیک مردی جوهری بودیعت نهاد، چون فاخواست، منکر شد، گفت باز دادم. پس هر دو نزدیک سلسله شدند و آن مرد که ودیعت داشت مکر ساخته بود و آن جوهر در میان چوبی تعبیه کرده، چون خواست که دست در سلسله زند، نخست آن چوب بصاحب جوهر داد، گفت این بدست میدار تا من دست در سلسله زنم. آن گه بگفت بار خدایا، اگر میدانی که آن جوهر با صاحب خود رسیده است سلسله بمن نزدیک کن تا دست در آن زنم سلسله بوی نزدیک شد و دست در آن زد، پس چون این مکر و حیلت میان ایشان پدید آمد، رب العزة آن سلسله از میان ایشان برگرفت.
لاله داغدیده را مانم کشت آفت رسیده را مانم
ولی کس را به بیداری ندیده ز خوابش گویی این آفت رسیده
به حفظ جان بلا دیده سعی من بی‌جاست که پاس خرمن آفت رسیده‌ای دارم
ز دیده بر دلم آفت رسیده ازین رو می نبینم روی دیده
ما خط رسانده ایم به مهر مسلمی آفت رسیده را غم باج و خراج نیست
از برق انتظاری بگداخت چشم زارم بر کشتزار صبرم آفت رسیده بی تو