آکفت

معنی کلمه آکفت در لغت نامه دهخدا

( آکفت ) آکفت. [ ک َ / ک ِ / ک ُ ] ( اِ ) رجوع به آگفت شود.

معنی کلمه آکفت در فرهنگ عمید

( آکفت ) = آگفت

معنی کلمه آکفت در ویکی واژه

(قدیم): بلا، محنت، آزار. آسیب، صدمه، آفت.

جملاتی از کاربرد کلمه آکفت

راه پیدا بود پر از آکفت راه او جز نهفته نتوان رفت
راه بی‌یار نیک نتوان رفت ورنه پیش آیدت هزار آکفت
ای آنکه ز نفسِ شوم در آکفتی وز آرزوی روی بتان در تفتی
فنزه گفت: عجز آفریدگان از دفع قضای آفریدگار عز اسمه ظاهر است، و مقرر است که انواع خیر و شر و ابواب نفع و ضر برحسب ارادت و قضیت مشیت خداوند جل جلاله نافذ می‌گردد، و به جهد و کوشش خلایق دران تقدیم و تاخیر و ممالطت و تعجیل صورت نبندد، لامرد لقضاء الله و لامعقب لحکمه یفعل الله مایشاء و یحکم مایرید. (با اینهمه) اجماع کلی و اتفاق جملی است برآنکه جانب حزم و احتیاط را مهمل نشاید گذاشت و تصون نفس از مکاره واجب باید شناخت. اعقلها و توکل علی الله. و میان گفتار و کردار تو مسافت تمام می‌توان شناخت، و راه اقتحام مخوفست و من به نفس معلول، و تجنب از خطر لازم، و تو می‌خواهی که درد دل خود را به کشتن من تشفی دهی و به حیلت مرا در دام افگنی، و نفس من از مرگ ابا می‌نماید، و الحق هیچ جانور به اختیار این شربت نخورد و تا عنان مراد به دست اوست ازان تحرز صواب بیند. و گفته‌اند که: غم بلاست و فاقه بلاست و نزدیکی دشمن بلا و فراق دوست بلا و ناتوانی بلا و خوف بلا، و عنوان همه بلاها مرگست، و صوفیان آن را آکفت کبیر خوانند
گر ندادیت وعده این هر هفت زود پیدا شدی ترا آکفت
هر جا رسد کند به من آکفت نسبتی هر چون بود کند به من انده کنایتی
باز گفت این سخن سه بار و برفت بنگر او را که چون گرفت آکفت