آدمی خو

معنی کلمه آدمی خو در ویکی واژه

آدمی‌خو
(قدیمی): دارای صفات پسندیده انسانی.

جملاتی از کاربرد کلمه آدمی خو

غرور یعنی خود را فریب دادن و خوب شمردن که همان نخوت است که شیطان را از درگاه خداوند راند. در برابر آن کسالت است یعنی آدمی خود را بی جهت خوار و ذلیل نماید. حد وسط این دو فروتنی است.
اگر چه خاک بسیار آدمی خورد بنی آدم تلافی عاقبت کرد
چون ترا علم دل بمیراند که ترا خود به آدمی خواند
آدمی خوار است چرخ خیره گرد تا نگردی غافل ای داننده مرد
آدمی صورت اگر دفع کند شهوت نفس آدمی خوی شود ور نه همان جانور است
و یکی از حکما گفته است که بهترین چیزی که آدمی خورد و نافع ترین، نار است و مضر ترین گوشت قدید است و چون قدید اندک خورد بهتر است از نار که بسیار خورد و اندر خبر است که روزه دار تا تندرست باشی.
استن تجربه‌هایی را پشت سر می‌گذارد که برای دانش آموزی مانند او در یک منطقه دور افتاده (ایالت کلرادو) عجیب است. استن در کل آدمی خوش برخورد، سر به زیر، حرف گوش کن و دارای حس همیاری و کمک است. وی اغلب به همراه کایل نقش اصلی داستان را بر عهده می‌گیرد. دیالوگ‌های وی بیشتر انعکاس نظرات و ایده‌های بزرگسالانه بر گرفته از سیاست، دین، فرهنگ جامعه پسند و فلسفه است.
در رحم چون رود ز شخص منی میشود آدمی خوب و سنی
حورات مگر مادر و غلمان پدرست کاین صورت تو ز آدمی خوبترست
از عشق غیر نامی در هیچ دل نمانده این شیر آدمی خوار در خواب می نماید
بسیار آدمی خوبی بود او با اینکه به هند دختر عتبه (که مشرکان را به جنگ تحریک می‌کرد) دست یافت تا او را بکشد این کار را نکرد و گفت: شمشیر رسول خدا گرامی‌تر از آن است که بر فرق زنی فرود آید.
جزو [و] کلی را که گنجد در خیال آدمی خود تو می‌دانی که از آن بیشتر می‌بینمت
درآمد چنان اژدها باره‌ای فرشته کشی آدمی خواره‌ای