آرام شدن

معنی کلمه آرام شدن در لغت نامه دهخدا

( آرام شدن ) آرام شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آرامیدن. بیارامیدن. آرام گرفتن. فرونشستن اضطراب. فرونشستن خشم. تسلی یافتن. بازایستادن باد و طوفان و انقلاب. مقابل بشوریدن ( هوا، دریا ). بازایستادن از گریه. بشدن دَرد از عضوی چون دندان و جز آن. ساکن شدن وَجع.

معنی کلمه آرام شدن در فرهنگ فارسی

( آرام شدن ) ( مصدر ) ۱ - آرامیدن ۲ - آرام گرفتن فرو نشستن اضطراب فرو نشستن خشم . ۳ - باز ایستادن باد و طوفان و انقلاب مقابل بشوریدن . ۴ - باز ایستادن از گریه . ۵ - ازبین رفتن درد عضوی مانند دندان ساکن شدن درد .
تسلی یافتن فرو نشستن خشم

معنی کلمه آرام شدن در ویکی واژه

آرام‌شدن 
تسکین یافتن، تسلی یافتن. ساکت و بی‌سروصدا شدن. پس از آنکه مقداری گریه کردم، آرام شدم. «اسلامی‌ندوشن
(مجاز): امنیت پیدا کردن، امن شدن.
 

جملاتی از کاربرد کلمه آرام شدن

چشم در چشم شدن گریخته بود، پلیس او را دستگیر کرد، دستبند زد و سوار ون کرد. بعد از «ناآرام شدن او» پلیس به او پابند هم زد با این همه کمربند ایمنی او برخلاف مقررات پلیس بسته نشده بود. او هنگامی سوار ماشین پلیس بود دچار مشکل می‌شود و بارها از پلیس تقاضای پزشک می‌کند که نهایتاً پلیس پس از ۳۰ دقیقه با آمبولانس تماس می‌گیرد.