شاگردانه
معنی کلمه شاگردانه در فرهنگ معین
معنی کلمه شاگردانه در فرهنگ عمید
۲. (صفت ) مانند شاگردان.
معنی کلمه شاگردانه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه شاگردانه در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه شاگردانه
حکایت: شنودم که روزی بازرگانی بود، بر در دوکان بیاعی هزار دینار معامله کرد. چون معامله به پایان رسید میان بازرگان و بیاع به حساب قراضهای زر خلاف شد؛ بیاع گفت: ترا بر من دیناری زرست. بازرگان گفت: دیناری و قراضهای است. بدین حساب اندر از نماز بامداد تا نماز پیشین سخن رفت و بازرگان صداع مینمود و فریاد همیکرد و از قول خود به هیچ گونه باز نمیگشت، تا بیاع دلتنگ شد و دیناری و قراضهای به بازرگان داد، بازرگان بستاند و برفت؛ هر که آن میدید مرد بازرگان را ملامت میکرد؛ شاگرد بیاع از پس بازرگان برفت و گفت: ای خواجه، شاگردانه بده. بازرگان آن دینار و قراضه بدو داد. کودک بازگشت. بیاع گفت: ای حرامزاده مردی از بامداد تا نماز پیشین از بهر طسوجی میدیدی که چه میکرد، در میان جماعتی و شرم نمیداشت، تو طمع کردی که ترا چیزی دهد؟ کودک زر به استاد نمود، مرد عاجز گشت، با خود گفت: سبحان الله! این کودک خوب روی نیست و سخت خرد است، برو ظنی نمیتوان برد به خطا، این مرد بدین بخیلی چرا کرد این چنین سخا؟ بیاع بر اثر بازرگان برفت و گفت: یا شیخ، چیزی عجب دیدم از تو، یک روز میان قومی مرا در صداع تسوی زر تا نماز پیشین برنجانیدی و آنگاه جمله به شاگرد من بخشیدی، آن صداع چه بود و این سخاوت چیست؟ مرد گفت: ای خواجه، از من عجب مدار که من مرد بازرگانم و در شرط بازرگانی چنانست که در وقت بیع و شری و تصرف اگر به یک درم مغبون گردم چنان بود که نیمهٔ عمر مغبون بوده باشم و در وقت مروت اگر از کسی بیمروتی آید چنان بوَد که بر ناپاکی اصل خویش گواهی داده باشد، پس من نه مغبونی عمر خواهم و {نه} ناپاکی اصل.
باستادیم گنجی زر بخواهم بشاگردانه صد گوهر بخواهم