آب فسرده
معنی کلمه آب فسرده در فرهنگ فارسی
معنی کلمه آب فسرده در ویکی واژه
شیشه.
بلور.
خنجر.
جملاتی از کاربرد کلمه آب فسرده
در آب فسرده آتش سیال است در درج بلور لعل کانست روان
آب فسرده گوی ز نخدان تو شده ست پشتم همیشه با خم چوگان و گوی توست
بییاد مبارک تو در دست ملوک در آب فسرده آتش ناب مباد
چو آب فسرده یکی آتشست او که یاقوت حل کرده باشد دخانش
آب فسرده چو سیم باز چو سیماب شد باد بهاری بجست زهرهٔ وی آب شد
آراسته مجلسی چو فردوس در آب فسرده آتش تر
دلگرمی طاعت رود از اشک ریا از آب فسرده، دیگ از جوش افتد
اکنون که باد صبح گشاید نقاب گل آب فسرده را ز چه سازی نقاب می
اگر نه آب فسرده ست و باد سرد شده بدین قصیده نیاید مرا به کار آتش
مرا ز آتش و یاقوت عارض و لب او شدست جزع بآب فسرده آبستن