آشنا روی

معنی کلمه آشنا روی در لغت نامه دهخدا

( آشناروی ) آشناروی. [ ش ْ / ش ِ ] ( ص مرکب ) روشناس. دلنشین. دلپذیر. مقابل دشمن روی :
آشناروی دیده عرفان
گر نداری ز عارفان بستان.سنائی.در این عهد از وفا بویی نمانده ست
بعالم آشنارویی نمانده ست.خاقانی.بنالم کآرزوبخشی ندیدم
بگریم کآشنارویی ندارم.خاقانی.روز و شب آورده ام در معنی بیگانه روی
چون کنم صائب ندارم آشناروی دگر.صائب.

معنی کلمه آشنا روی در فرهنگ فارسی

( آشنا روی ) ( صفت ) آنکه مصاحبتش دلپذیر باشد مقابل دشمن روی بیگانه روی .
دلنشین دلپذیر

معنی کلمه آشنا روی در ویکی واژه

آشنا‌روی
(قدیم): دوست. یار، همدم، مونس.
دلپذیر، مطبوع.

جملاتی از کاربرد کلمه آشنا روی

ز خون دیده دهم آب کوه و صحرا را به یاد لالهٔ رخسار آشنا رویی
سر افسانه بگشا از نگاه آشنا رویی لب خاموش عاشق با تو ذوق گفتگو دارد
افروز چراغ عیش ما را زآن تازه گیاه آشنا روی
دیوانه شدم ز یار بدخوی بیگانه پرست و آشنا روی
ما که صائب ره به حرف آشنایان بسته‌ایم گوش بر آواز حرف آشنا روی توییم
گفت از سر گریه کای نکو خوی بیگانه نمای آشنا روی
گروهی دید از دور آشنا روی بزد مهمیز و گلگون تاخت ز آنسوی
ز دل برون نرود چشم آشنا رویش سری به دامن مجنون نهاده آهویش
به فکر کلبه تاریک ما صائب نمی‌افتد چراغ آشنا رویی که در هر خانه می‌سوزد
از آن پیوسته چشم دل‌فریبش آشنا روی است که در عین ستمکاری به مردم درمی‌آویزد