( آویز ) آویز. ( نف مرخم )در کلمات مرکّبه چون دست آویز، به معنی وسیله و بهانه ، و دل آویز، و گلاویز مخفف آویزنده است : بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم.سعدی. آویز. ( اِ ) نام قسمی گل با ساقی باریک بطول نیم گز و کمتر و برگی سخت سبز وشبیه ببرگ نعناع و گلی چون گل انار. || منشور و جز آن از بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و چلچراغها آویخته است زینت را. || آنچه از احجار کریمه چون الماس و زمرد و مانند آن که بر حلقه گوشواره آویزند. || جنگ. پیکار. مبارزت. نبرد. درآویختن با خصم. زد و خورد : بیفشرد ران رخش را تیز کرد برآشفت و آهنگ آویز کرد.فردوسی.برانگیخت از جای شبدیز را تن و جان بیاراست آویز را.فردوسی.چهل روز با لشکر آویز بود گهی رزم و گه روی پرهیز بود.فردوسی.غمین گشت و آهنگ آویزکرد از آن پس که از جنگ پرهیز کرد.فردوسی.با شیر و پلنگ هرکه آویز کند آن بِه ْ که ز تیر فقر پرهیز کند.؟ ( از تاریخ بیهقی ).دگر ره شد آهنگ آویز کرد برآورد گرد اسب را تیز کرد.اسدی.چرخ رابا حاسدت آویز باد بخت را با دشمنت پیکار باد.مسعودسعد.- گریز و آویز ؛ آویز و گریز. جنگ و گریز : اشکانیان در گریز و آویز بس استاد بودند. و رجوع به «آویز و گریز» شود. || منگوله. شرّابه. پَش. فَش.
معنی کلمه آویز در فرهنگ معین
( آویز ) ۱ - (ص فا. ) در ترکیب با برخی کلمات معنی آویزنده می دهد: دست آویز، دل آویز. ۲ - ( اِ. ) جنگ ، نبرد. ۳ - جواهری که بر حلقة گوشواره بیاویزند. ۴ - بلور و مانند آن که برای زینت به چلچراغ بیآویزند. ۵ - منگوله ، شرابه . ۶ - گیاهی زینتی با گل های قرمز.
معنی کلمه آویز در فرهنگ عمید
( آویز ) ۱. آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد. ۲. زیورآلاتی مانند گوشواره، گردن بند، دستبند، و امثال آن. ۳. (صفت ) آویخته شده. ۴. (بن مضارعِ آویختن ) = آویختن ۵. آویزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): دست آویز، دل آویز، گلاویز. ۶. آویخته شده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): حلق آویز. ۷. (اسم، اسم مصدر ) [قدیمی] جنگ، پیکار، نبرد: غمین گشت و آهنگ آویز کرد / از آن پس که از جنگ پرهیز کرد (فردوسی۲: ۴۲۲ ).
معنی کلمه آویز در فرهنگ فارسی
( آویز ) ۱ - ( اسم ) در کلمات مرکب بمعنی آویزنده آید : دست آویز دل آویز گلاویز. ۲ - ( اسم ) منشور و غیر آن از بلور و مانند آن که بر جارها و لاله ها و چلچراغها آویزند برای زینت . ۳ - آنچه از احجار کریمه مانند الماس و زمرد و غیره بر حلق. گوشواره آویزند . ۴ - جنگ پیکار نبرد . یا آویز و گریز . جنگ کردن در حال عقب نشینی جنگ و گریز . ۵ - منگوله شرابه پش فش . ۶ - گیاهی از تیر. موردیها جزو جدا گلبرگها که بطور زینتی کاشته میشود و گل آن برنگ قرمز و بشکل زنگ است گل آویز گل گوشواره .
معنی کلمه آویز در فرهنگ اسم ها
اسم: آویز (دختر) (فارسی) (تلفظ: āviz) (فارسی: آويز) (انگلیسی: aviz) معنی: گلی زینتی به شکل زنگوله و قرمز رنگ، هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به عنوان گردن بند، گوشواره، دست بند و مانند آنها می آویزند، ( در گیاهی ) گلی زینتی، به شکل زنگوله و قرمز رنگ، گل آویز، گل گوشواره، ( در گیاهی ) گیاه این گل که از خانواده ی مورد است، هر چیز کوچک و قیمتی که به عنوان گردنبند، دستبند می آویزند
معنی کلمه آویز در فرهنگستان زبان و ادب
آویز {hanger} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] قطعه ای که اتاقک یا صندلی یا سایر افزاره های حمل مسافر را به بافۀ کِشنده/ کابل کِشنده متصل می کند
معنی کلمه آویز در دانشنامه عمومی
آویز. آویز ( به انگلیسی: Pendant ) یک نوع جواهر آویختنی است که بیشتر به گردنبند بسته می شود. گرچه می تواند به گوشواره نیز بسته شود. آویز (فراشبند). آویز ( فراشبند ) ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فراشبند در استان فارس ایران است. این روستا در دهستان آویز قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن 2300 نفر ( 530خانوار ) بوده است. آویز (کمون). آویز ( به فرانسوی: Avize ) یک کمون در فرانسه است که در canton of Avize واقع شده است. آویز ۷٫۶۲ کیلومتر مربع مساحت دارد ۱۱۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است. آویز روستایی در دهستان آیسک بخش آیسک شهرستان سرایان استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۱۹ نفر ( در ۹ خانوار ) بوده است.
معنی کلمه آویز در دانشنامه آزاد فارسی
آویز. رجوع شود به:طومار نقاشی
معنی کلمه آویز در ویکی واژه
آنچه از جایی آویزان باشد، چنانکه چلچراغ و قندیل از سقف و منشورهای بلور و لوستر. (گیاهی): گلی زینتی به شکل زنگوله، و قرمز رنگ، گلِ آویز، گل گوشواره. (ساختمان): تزیین قندیل به شکل آویزان از سقف یا از انتهای سقف در معماری گوتیک. منگوله، قناره، شرابه. (ساختمان): تزیین قندیل به شکل آویزان از سقف یا از انتهای سقف در معماری گوتیک. منگوله، قناره، شرابه. جواهری که بر حلقه گوشواره بیاویزند. بلور و مانند آن که برای زینت به چلچراغ بیاویزند. جنگ، نبرد. در ترکیب با برخی کلمات معنی آویزنده میدهد: دستاویز، دلاویز. بن مضارع آویختن.
جملاتی از کاربرد کلمه آویز
درخت بارور فرزند زاید بیشمار و مر در آویزند فرزندان بسیارش ز پستانها
زانکه مدح از مناسبت خیزد جنس در مدح جنس آویزد
در محملش آویز دلا همچو جرس وزناله و فریاد زبان باز مدار
پوشش سنتی رودمهجنی همان پوشاک خراسانی قدیم است. مردان مسن شال سفید که شکرآویزش به پشت سر آویزان بود دور سر میپیچیدند و پیراهنی سپید باجلیقهٔ سیاه. در زمستان نیز لباده بلند میپوشیدند. جوانها عموماً کلاه نمدی بر سر داشتند با پیراهن سپید و تنبان سیاه. لباس زنان نیز که در عکسهای زیر آمدهاست روسری سپید با شالی سیاه بر گرد سر و پیراهنی چین دار در رنگهای شاد.
از درسِ علوم جمله بگریزی بِهْ، و اندر سرِ زلفِ دلبر آویزی به،
در دادگاه دوم که ۲۱ خرداد ۱۳۹۹ برگزار شد، اکبر طبری با رد همه اتهامها علیه خود گفت ۲۰ سال «صادقانه» به قوه قضائیه جمهوری اسلامی «خدمت» کردهاست. همچنین او مدعی شد که با وجود «تلاش یکساله»، «کوچکترین بهانه و دستآویزی» برای اتهامزنی مرتبط با شغل و سمت وی به دست نیامده است.
یک روز از هرمان گورینگ پرسیدم: «این چه چیزی است که میشنوم که آلمان یهودیها را میکشد؟» گورینگ با عصبانیت پاسخ داد: "دروغی کاملاً ظالمانه که توسط مطبوعات بریتانیا و آمریکا ساخته شده است. اگر در جنگ شکست بخوریم روزی از آن به عنوان طنابی استفاده خواهد شد تا ما را به دار آویزند."
شاید یکی از دستآویزهای حملاتی که به ایزیدیان میشود، پندار افرادی باشد که به هواداری ایزدیها از صدام حسین در زمان حکومت او اعتقاد دارند.
مردوک غنائم را تقسیم میکند، دشمنان شکست خورده خود را رژه وامیدارد و خود همچون یک قهرمان استقبال میشود. مردوک خود را پاکیزه میکند و بر خود نشان میآویزد. خدایان سوگند وفاداری میخورند و مردوک حمایت از آنها را بر عهده میگیرد.
آدم مایه گسستن آمد ز وجود احمد آویز بستن آورد ز جود
به وقت کارزار خصم و روز نام و ننگ تو فلک درگردن آویزد شغا و نیملنگ تو
آویزه گوشتی یا گوشتآویزه برونرُستههای کوچک گوشتی هستند که بخشی عادی از کالبد برخی از جانوران را تشکیل میدهند. به آویزههای گوشتی، گوشتاله هم گفتهاند.
پی درد «نظیری » این همه گفت و شنو دارم گلی میچینم از گلشن که خاری در من آویزد
به تردستی زبان کوتاه کن صائب خسیسان را که خار تر به دامن راهرو را کمتر آویزد
هانری الگ در کتاب خاطراتش «بازجویی» شرح میدهد که دهه ۵۰ میلادی زمانی که در فرانسه دستگیر شده بود، چگونه با شوک الکتریکی شکنجه شد؛ و پوست او را سوزاندند و شکنجه با آب (خفگی مصنوعی) را در مورد وی بارها آزمایش کردند او همچنین شرح میدهد که چندین بار به مدت طولانی از دستگاههای مختلف آویزانش کردند.
یکی دیگر از اشیای مهم باقیمانده از الحمرا، یک چراغ برنزی استادانه است که زمانی در مسجد اصلی آویزان بودهاست مربوط به تاریخ ۱۳۰۵. بخش اصلی چراغ مخروطی شکل است، به یک میل یا ساقه بسته شدهاست که در بالای آن با بخشهای کوچک کروی نقطه گذاری شدهاست. برنز برای ایجاد کتیبههای عربی به خط نسخی و زمینهای از نقوش گیاهی عربی سوراخ شدهاست. پس از فتح ۱۴۹۲ مصادره شد و بخشی از خزانه کاردینال سیسنروس شد. در حال حاضر در موزه ملی باستانشناسی در مادرید به نمایش گذاشته شدهاست، اگرچه ماکت آن نیز در موزه الحمرا نگهداری میشود.
اگر ز روی خود آویزی آب خود از شرم بخاک ریزد از آن روی خوی فشان گوهر
به خم طره حوران بهشت آویزند نازپرورده دلی را که به یاری ندهی
سیمین دانشور در داستان «سووشون» به درخت گیسو اشاره کردهاست: «زری احساس میکند پلکهایش داغ شده، نزدیک است دست در گردن زن میانسال بیندازد و همپای او گریه کند اما دیگر به درخت گیسو رسیدهاند. (..) زری بلند شد و نشست و گفت: زیر درخت گیسو ایستاده بودم و برای سیاوش گریه میکردم. حیف که من گیس ندارم وگرنه گیسم را میبریدم و مثل آنهای دیگر به درخت آویزان میکردم.»