معنی کلمه آرک در لغت نامه دهخدا
ارک. [ اَ رَ ] ( ع مص ) مبتلا شدن شتر بدرد شکم از خوردن اراک. ( منتهی الأرب ). خوردن شتر درخت اراک را. ( منتخب اللغات ) ( شمس اللغات ) ( کنز اللغات ). بیماری شتر از خوردن اراک.
ارک. [ اَ ] ( ع مص ) ستیزه کردن مرد. ( منتهی الأرب ). || ساکن شدن ورم زخم و نزدیک بهی رسیدن. ( آنندراج ). نزدیک به بهی رسیدن و خوابیدن ورم ریش یا خستگی : ارک الجرح. ( منتهی الأرب ). || اقامت کردن در جایی. مقیم بودن بجائی. || درنگ کردن در کار: ارک فی الأمر. ( منتهی الأرب ). || گذاشتن شتران را در اراک. ( آنندراج ). گذاشتن اشتران بخوردن اراک. || لازم گردانیدن کار بر کسی. کاری را بگردن کسی گذاشتن : ارک الامر فی عنقه ؛ لازم گردانید کار را بر وی. ( منتهی الأرب ).
ارک. [ اَ ] ( اِخ ) بزبان علمی اهل هند اسمی است از اسامی نیر اعظم. ( جهانگیری ).
ارک. [ اَ رِ] ( ع ص ) اراکناک. جائی که دارای اراک بسیار باشد.
ارک. [ اِ ]( ع اِ ) حمض. نباتی تلخ و شورمزّه. ( منتهی الأرب ).
ارک. [ اُ رُ ] ( ع اِ ) ج ِ اراک و اراکه.
ارک. [ ] ( اِ ) موضع رستنگاه دندان. لثه : تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آنست که ارک او را یعنی آن موضع که رستنگاه دندان آنست بچیزهای نرم و چرب میمالند چو پیه مرغ و پیه بطو مسکه و مغز خرگوش پخته و خواجه ابوعلی سینا رحمه اﷲ اندر کتاب قانون حکایت می کند که طبیبان گذشته گفته اند اگر شیر سگ اندر ارک کودکان مالند، آنرا خاصیتی است اندر این باب و هرگاه که دردمند شود، عصاره عنب الثعلب و روغن گل بهم زنند و نیم گرم کنند و انگشت بدان چرب کنند و به آهستگی بر ارک او مالند و نباید گذاشت که چیزی خاید تا ماده دندان بتحلیل خرج نشود وهرگاه که دندان پدید آید... ( ذخیره خوارزمشاهی ).
ارک. [ اَ ] ( اِ ) ارگ. ( برهان ). هر قلعه ای که مسکن پادشاه باشد و این لفظ را بعضی بضمتین نوشته اند و بعضی بزیادت الف گفته اند و در رشیدی و جهانگیری نوشته که ارک بفتح اول و سکون ثانی هر قلعه ای که درون شهر باشد. ( غیاث اللغات ). درون قلعه. ( جهانگیری ). هر قلعه ای که درون قلعه باشد. ( رشیدی ): پادشاه ظفرقرین [ سلطان حسین میرزا ] از دروازه آهنین ببوستانسرای ارک رفته ، ساحت آن منزل را از قدوم سعادت هجوم ، رشک رخسار خوبان چگل ساخت. ( حبط ج 2 ص 287 ).