احرامی

معنی کلمه احرامی در لغت نامه دهخدا

احرامی. [ اِ ] ( ص نسبی ، اِ ) در تداول فارسی ، قسمی سجّاده از پنبه با نقشهای کبود بر زمینه سپید. گستردنی خرد و غالباً با زمینه سپید و گلهای آبی که چون سجّاده بر آن نماز گزارند. جانماز. مُصَلّی ̍. || چادر نادوخته که حاجیان پوشند :
محرم کوی تو تا هر روز گردد آفتاب
از دو صبحش آسمان سامان احرامی کند.تأثیر.

معنی کلمه احرامی در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع - فا. ] ( اِ. ) پارچة سفیدی که به عنوان بقچة لباس به کار می رود.

معنی کلمه احرامی در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱ - چادر نادوخته که حاجیان پوشند . ۲ - قسمی سجاده از پنبه با نقشهای کبود بر زمین. سپید گستردنی کوچک و غالبا با زمین. سپید و گلهای آبی که چون سجاده بر آن نماز گذارند جانماز مصلی .

معنی کلمه احرامی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جامه نادوخته که حاجیان در شروع احرام بر تن می کنند آن را اِحرامی گویند.
فراخ بودن، سفید بودن، بلند بودن، تا ساق بودن و پنبه ای (خالص) بودن از مستحبات احَرامی است.
مکروهات احرامی
چرک بودن، سیاه و رنگی (غیر از سبز) بودن، راه راه بودن (رنگی بودن برای مردان) و از پارچه با تار و پود ابریشم بودن از مکروهات احرامی است.

معنی کلمه احرامی در ویکی واژه

پارچة سفیدی که به عنوان بقچة لباس به کار می‌رود.

جملاتی از کاربرد کلمه احرامی

به راه بادیه شرط است سر قدم کردن اگر به کعبهٔ گوش به بندی احرامی
زاحرامی شکوفه ولبیک بلبلان دل را به کعبه رغبت احرام تازه شد
عیسی اینک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دست ریس دخت عمران آمده
شرر گردید عمر من همان سنگ زمینگیرم نشد این جامهٔ افسردگی منظور احرامی
دامن ما کعبه جویان خاک نتواند گرفت جامه احرامی خود از کفن خواهیم کرد
یأس بر عافیت احرامی دل می‌خندد من و خاصیت پروانه‌، تو و خوی چراغ
طایف کوی تو محرم نه ز دنیا هیهات بست اول قدم از آخرت احرامی چند
کعبه ز آتش ساز چون بر فرق کوه چادر احرامیان پوشیده‌اند
مجیء لک من الفج و احرامی الی الحج و کشفی لک عن الراس اتینی تبیاتی لک
کعبه بود سبزپوش او ز چه پوشد جامهٔ احرامیان که کعبهٔ حال است