اجبار

معنی کلمه اجبار در لغت نامه دهخدا

اجبار. [ اِ ] ( ع مص ) جبر. بستم بر کاری داشتن. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). بستم بر سر کاری داشتن. ( تاج المصادر ). || بمذهب جبر منسوب کردن. ( منتهی الارب ). نسبت کردن با مذهب جبر. ( تاج المصادر ). || اکراه. مقابل اختیار.

معنی کلمه اجبار در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )به زور واداشتن به کاری .

معنی کلمه اجبار در فرهنگ عمید

۱. کسی را به زور و ستم به کاری واداشتن، مجبور کردن.
۲. ناچاری.

معنی کلمه اجبار در فرهنگ فارسی

جبروزورکردن، بزورواداشتن کسی بکاری، به ستم بکاری واداشتن، مجبورکردن
۱ - ( مصدر ) بستم بر کاری داشتن بستم بر کاری داشتن بستم بر سر کاری داشتن جبر. ۲ - به مذهب جبر منسوب کردن . ۳- ( اسم ) اکراه مقابل اختیار.

معنی کلمه اجبار در فرهنگستان زبان و ادب

{coercion} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] هرنوع زور یا تهدید به زور که آزادی عمل را محدود می کند
{compulsion} [روان شناسی] حالتی ذهنی که در آن فرد احساس می کند عملی تکراری را باید انجام دهد و قادر به مقاومت در برابر آن نیست

معنی کلمه اجبار در دانشنامه عمومی

اجبار (فیلم ۲۰۱۱). اجبار ( به انگلیسی: Force ) فیلمی در ژانر اکشن است که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جان آبراهام، جنلیا دی سوزا، موکش ریشی و ویدیوت جاموال اشاره کرد. در سال ۲۰۱۶ دنباله این فیلم با نام اجبار ۲ اکران شد

معنی کلمه اجبار در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:اکراه

معنی کلمه اجبار در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اجبار از ماده جبر است و به آن الجاء هم گفته اند. گر چه اجبار در معنی وسیع شامل اکراه و اضطرار هم می شود وتفاوت اجبار و اکراه در مفاهیم حقوقی آشکار است لکن در مباحث کیفری تفاوت بین ایندو ملاحظه نمی شود.اجبار عبارتست از اینکه کس دیگری را وادار کند بدون اراده و اختیار مبادرت به انجام عمل یا ترک عمل نماید. در حالی که در اکراه دیگری وادار به فعلی می شود که از آن کراهت دارد، بنابراین در اکراه شخص مُکره فاقد رضا است ولی در اجبار، شخص مجبور فاقد رضا و اراده می باشد. گر چه در متون قانونی ایندو، اغلب مترادف به کار رفته است.
اجبار به دو شکل آشکار می شود؛ مادر و معنوی که مبنای هر دو حالت اجبار، ممکن است خارج از مرتکب یا از شخص وی ناشی بشود. در صورتی که اجبار ناشی از امری خارج از مرتکب باشد اجبار خارجی یا بیرونی و در مقابل، وقتی اجبار ناشی از شخص مرتکب باشد داخلی یا درونی گویند. اجبار ،مادی: خارجی، درونی. معنوی: خارجی، درونی.
← اجبار مادی خارجی
شروط تحقق اجبار مادی خواه منشأ خارجی داشته باشد خواه منشأ درونی هنگامش رافع مسئولیت کیفری به شمار می رود که اولاً عادتاً قابل تحمل نباشد یعنی اجبار باید مؤثر بر نوع انسان باشد هر چند بر حسب جنس، سن و سایر خصوصیات این تأثیر یکسان نباشد که در ماده ۵۴ ق. م. ا هم به آ» اشاره شده است. ثانیاً اجبار معلول خطای پیشین خود فاعل نباشد. بنابراین سربازی که قرار بوده در وقت معین خود را به پادگان معرفی کند لکن در اثر تخلف از مقررات رانندگی و ایراد صدمات غیرعمدی در بازداشت و زندان به سر می برد و از ادای وظیفه قانونی خود بازمانده است فراری محسوب می شود زیرا این اجبار هر چند غیرقابل دفع است ولی معلول خطای پیشین خود اوست.مشروط تحقق اجبار معنوی خواه منشأ خارجی یا درونی داشته باشد. هنگامی رافع مسئولیت کیفری خواهد بود که ۱- رفتار تهدید آمیز کافی است که شخص مجبور از خطری که در صورت مخالفت متوجه او خواهد شد بیمناک شود. ترس از جان و مال آبروی خود و یا خویشان نزدیک خود. ۲- خطر قریب الوقوع یعنی به گونه ای باشد که اگر مکره یا مجبور مخالفت ورزید حسب ادله و قرائن معقول بین آن باشد که مکره تهدید خود را فوراً به اجرا خواهد گذاشت. ۳- احتمال وقوع خطر ۴- نامشروع بودن تهدید لذا تهدید به امر قانونی موجب اکراه و اجبار نیست. ۵- قدرت بر دفع یعنی اجبار به گونه ای باشد که عادتاً غیرقابل تحمل و دفع باشد.
مسئولیت مدنی و کیفری مجبور
اگر شخصی مجبور به ارتکاب جرمی بشود، اگر اجبار از نوع مادی یا معنوی که منشأ خارجی دارد از نظر جزائی فاقد مسؤلیت کیفری قرار می گیرد وهمچنین اجبار مادی که منشأ آن درونی باشد اما اگر اجبار معنوی که منشأ درونی باشد عمل شخص مجبور دارای وصف فقدان مسئولیت کیفری نخواهد بود. و جرائمی که ناشی از نوعی احساس و عاطفه مانند نفرت وکینه و انتقام خشم و ...باشند موجب سلب مسئولیت مرتکب نمی گردند. اما از حیث مسئولیت مدنی مجبور به دلیل عدم وجود متن قانون مشخص و همچنین فقدان رابطۀ علیت بین عمل و خسارت، نمی توان شخص مجبور را تحت تعقیب قرار داد و تقاضای جبران خسارت کرد.

معنی کلمه اجبار در ویکی واژه

obbligo
به زور واداشتن به کا

جملاتی از کاربرد کلمه اجبار

جواب این سؤال آن آید که گویندش: از بهر آنک صانع عالم جوهر ماه را چنین آفریدست که نور ازو فرو نگذرد، بل او نوررا بعکس باز گرداند. هم جواب آنکس که گوید: «چرا آسمانها نورانی نیست، با آنک عالیات است، و چو همی نوررا نپذیرد، نورها از آن فرو گذرد؟» آن باشد که گویندش از بهر آنک آفرینش جوهر افلاک است که برین صفت است که گوییم: واجب است دانستن که اجسام افلاک گردنده جسمهاست بهم فراز آمده، و استوار است، و پراکنده شونده نیست چو جوهر هوا، تا همی گردد و کواکب را همی گرداند زیر و زبر این مرکز تیره بر نهاد هموار. و آنچ او بگردد بگشتنی بدین همواری و راستی، اگر جسمی استوار و محکم و با جزوهاء بیکدیگر پیوسته نباشد پراگنده شود، و هرچ بگشتن پراگنده نشود، بمثل چو دایره و چنبه دولاب یا چو قرابه‌ئی محکم که مر او را همی گردانند باجبار، استوار باشد و محکم (و) سخت باشد، و‌اندرو هیچ جسمی دیگر راه نباید که باشد.
پدرولا به نام پدربزرگش، همچنین به نام استانیسلاو، که در جنگ جهانی دوم جنگید و در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها درگذشت، نامگذاری شد.
تقیه در اسلام شیعه مورد تأکید قرار گرفته است که به موجب آن پیروان اجازه دارند مذهب خود را در صورت تهدید به آزار و اذیت یا اجبار پنهان کنند. این عمل در اسلام اهل سنت مردود است.
ادر کأسین من لحظ و من مکنون خمار ققلبی صار مسلوبا باکراه و اجبار
همچنین تحصیلات در موناکو برای کودکان ۶ تا ۱۶ ساله اجباری است که این امر سبب سواد ۱۰۰درصدی مردمش شده‌است.
یک رسم الخط و سیستم نوشتار برای زبان ماندارین به خط عربی می‌باشد که توسط مسلمانان چین (مردم هوئی)استفاده می‌شده‌است. این الفبا با الهام از فارسی و استفاده از حروفی مثل «پ»، «چ»،‌ و «ژ»،‌ و همین‌طور استفاده از حروف نوین دیگری مثل «ڭ» و «ڞ» ساخته شده‌ است. در این سیستم نوشتار، برای بازتاب دادن هجاهای زبان چینی، استفاده از حرکات فتحه، کسره، ضمه، تنوین‌ها، و حتی حرکت سکون، اجباری می‌باشد.
شیخ گفت که این همه خلایق را آسانست که بارحمن و رحیم کار افتاده است ما را بتر است که باجباری و قهاری کار افتاده است.
«الماس‌های خونین» یا «سنگ‌های کثیف» اصطلاحی است در رابطه با تجارت الماس که به آن دسته از الماس‌هایی که در مناطق جنگی و در اردوگاه‌های کار اجباری استخراج و صیقل‌نخورده به فروش می‌رسند، گفته می‌شود. سود حاصل از فروش این الماس‌ها معمولاً توسط جنگ‌سالاران برای تأمین نیازهای مالی گروه‌های شورشی و به منظور خرید اسلحه و تأمین نیاز تسلیحاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
این اصطلاح عمدتاً به اعمال قدرت در یک رابطه فرهنگی اشاره دارد که در آن اصول، ایده‌ها، عملکردها و ارزش‌های یک جامعه قدرتمند و مهاجم بر فرهنگ‌های بومی در مناطق اشغالی تحمیل می‌شود. این فرایند اغلب برای توصیف نمونه‌هایی که رویه‌های اجبار سنت‌های فرهنگی گروه اجتماعی برتر بر یک گروه اجتماعی تسخیر شده اجرا می‌شود، استفاده می‌شود.
در سال ۲۰۱۶ دنباله این فیلم با نام اجبار ۲ اکران شد
ستاره بسته یپیمان توست بی اجبار سپهر بنده ی فرمان توست بی اکراه
اولیتر آنست که رضا دهی تا ترا بفلان پادشاه‌زاده دهم که کفاءَت حسب و نسب دارد و خاطر از اندیشهٔ تو فارغ گردانم. دختر گفت: اَلبَنَاتُ مِحَنٌ وَ البَنُونَ نِعَمٌ فَالمِحَنُ مُثابٌ عَلَیهَا وَالنِّعَمُ مُسئُولٌ عَنهَا ، پسران نعمت‌اند و نعمت این جهانی سببِ حساب و بازخواست باشد و دختران محنت‌اند و محنت این جهانی مظنّهٔ مغفرت و ثواب، و پدران را بر آن صبر کردن و با سختیِ آن ساختن مِن حَیثُ العَقلِ وَالشَّرعِ لازمست و امعانِ نظر در دادن دختر بشوهر و گزیدنِ داماد شرط؛ و حقِّ ولایت و اجبار که پدران را اثبات فرمود هم بجهتِ کمال شفقت پدری و فرزندی دان که بر احتیاط و استقصا در طلبِ مصالح دختران باعث بود و شوهر که نه در خوردِ زن باشد، ناکرده اولیتر و فرزند نه روزبه زاید، نابوده بهتر. اگر کفاءَت بملک و مال میجوئی، از کفایت دورست؛ بهم کفویِ من کسی شاید که آنچ او دارد، در جهان زوال نبیند و نقصان نپذیرد که مال اگرچ بسیار باشد، اینجا در معرضِ تلفست و بر گذارِ سیلِ حادث و وارث و آنجا از ثمرهٔ منفعت خالی و نسب اینجا بی ضمیمهٔ حسب خود در حسابِ عقل نیاید و آنجا از فایدهٔ اعتبار معطّل ، فَلَا اَنسَابَ بَینَهُم یَومَئِذٍ. شهریار گفت: تو ملک‌زادهٔ، جفت تو از فرزندانِ ملوک شاید ع، وَ حُسنُ اللَّآلِی فِی النِّظَامِ ازدِوَاجُها. دختر گفت: پادشاه کسی بود که بر خود و غیرِ خود فرمان دهد. ملک گفت: آنک این صفت دارد کیست؟ دختر گفت: آنک آزو خشم را زیر پایِ عقل مالیده دارد، بر خود فرمان دهست و آنک از عیب جستنِ دیگران اعراض کند تا عیبِ او نجویند، بر خود و بر غیرِ خود فرمان دهست. پس ملک در طلبِ چنین مردی روزگار دراز متفحّص میبود تا نشان دادند که شخصی مستجمع این خصال و متحلّی بدین خصایص از زخارفِ دنیا اعراض کرده و عرضِ خود را از رذایلِ اوصافی که در نظرِ حکمت تا خوب نماید. صیانت داده و بضاعتِ دانش را سرمایهٔ سعادت ساخته، نام او دانایِ مهران‌به، بفلان شهر مقیمست. رایِ ملک و دختر بر آن قرار گرفت که او را بدان شخص دهند. کس بدو فرستاد و این تراضی از جانبین حاصل آمد. خطبهٔ کاوین بخواندند و دختر را از حجرهٔ صون و عفاف بحجلهٔ زفافِ شوهر فرستادند. چون روزی چند برآمد، ملک از حالِ دختر و داماد بحث کرد و از محاسنِ و مقابحِ خلق و خلقِ شوهر یک بیک پرسید؛ بحقیقت بدانست که مقارنهٔ ایشان از تثلیثِ سعدین مسعودتر بود و از اتّصالِ نیّرین باوج و شرف محمودتر و طعمِ وفاق هر دو عِندَ ذَوَاقِ العُسَیلَهِٔ بر مذاقِ یکدیگر افتادست و روزگار از آن موافقت و مطابقت وَافَقَ شَنٌّ طَبَقَهَٔ برایشان خوانده. روزی اردشیر بحکم تقاضایِ مهرِ فرزندی و پیوندِ پدری برخاست و بخانهٔ دختر شد و ازو بپرسید که با شوهر چگونه میسازی و طریقِ تعیّش در میانه برضای یکدیگر مقرون هست یا نی؟ دختر گفت: من بهر آنچ از اخلاق و عاداتِ او مشاهدت میکنم، راضی‌ام، هیچ نفرتی و نَبوَتی ازونیست، الّا از آنچ خوردنی و پوشیدنی و گستردنی همه در یکجای می‌نهد و آن از ترتیب و صواب دور می‌نماید. شاه گفت: اگر من از وی التماس کنم که این رسمِ نامعهود بگذارد، شاید. دختر گفت: بلی.
در زبان‌های برنامه‌نویسی با معماری برچسب‌زده‌شده، یک اشاره‌گر احتمالاً هیچمقدار می‌تواند با یک اتحاد برچسب‌زده‌شده جابجا شود که باعث اجبار مدیریت صریح نمونه‌ی استثنایی شود؛ درواقع یک اشاره‌گر احتمالاً هیچمقدار می‌تواند بعنوان یک اشاره‌گر برچسب‌زده‌شده با برچسب محاسبه شده دیده شود.
گوید احکام ما و جنبش او محض اجبار و عین اکراهست
و قیل: هو فی الاصل مئیمن قلبت الهمزة هاء کقوله: «ارقت و هرقت» و معناه: المؤمن. الْعَزِیزُ: المنیع الّذی لا یقدر علیه احد. و الغالب لا یغلب. و العزّة فی اللّغة الشّدّة، و قیل: العزیز الّذی لا مثل له من قولهم عزّ الطّعام اذا قلّ وجوده، و قیل:العزیز بمعنی المعزّ کالألیم بمعنی المولم. الْجَبَّارُ: هو العظیم و جبروت اللَّه عظمته ای هو العظیم الشّأن فی الملک و السلطان: و قیل: هو من الجبر و هو الاصلاح فهو یغنی الفقیر و یصلح الکسیر و قیل: هو الّذی یقهر النّاس و یجبرهم علی ما اراد ینفذ مشیّته علی سبیل الاجبار فی کلّ احد و لا ینفذ فیه مشیّة احد. الْمُتَکَبِّرُ المتعظّم عن مجانسة خلقه و تعظّم من مشابهة فعله و تقدّس عن صفات الذّمّ فی نعوته و هو المستحق لصفات التّعظیم و قیل: ذو الکبریاء و هو الملک، من قوله: «و یکون لکما الکبریاء فی الارض». سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ نزّه نفسه تعالی و تقدّس عمّا یلحدون فی اسمائه و یجهلون من اوصافه.
سهر طوق مراد ترا نهد گردن به طبع بی‌اجبار و به طوع بی‌اکراه
الکساندر پس از در دست گرفتن قدرت، زوئه، چهارمین همسر لئوی ششم را به‌اجبار به یک دیر خواهران روحانی فرستاد، تمامی مشاوران برادرش را تعویض نمود و اسقف‌اعظم برکنارشده نیکولاس میستیکوس را بار دیگر به مقام خود بازگرداند. او از پرداخت خراج سالیانهٔ توافق‌شده طی عهدنامهٔ سال ۸۹۶ به بلغارها سر باز زد و این موضوع به از سر گیری جنگ با سیمئون، پادشاه قدرتمند و متجاوز بلغارها انجامید.
میگوید: اگر زنی از شوهر خویش میشناسد و میداند و می‌بیند که وی را دشمن میدارد، و مباشرت و صحبت وی می‌بگذارد، و روی از وی میگرداند، و با وی ننشیند و حدیث نکند، بر ایشان تنگی نباشد که با یکدیگر صلح کنند در قسمت و در نفقه. و این چنان باشد که مرد زن را گوید: تو پیر گشتی و روزگار جوانیت بسر رسید، و من میخواهم که دیگر زنی خواهم، و روزگار قسمت وی بیفزایم، در روز و در شب، تازگی و جوانی وی را. اگر تو بدین خشنودی و رضا میدهی، بر جای خود و بر حال خود در نکاح من میباش، و اگر نه ترا بخشنودی گسیل کنم. پس اگر زن بدین حال و بدین صفت رضا دهد نیکوکار بود و پسندیده، و وی را بر آن اجبار نکنند، و اگر نه که بدون حق خویش رضا ندهد، واجب آید بر شوهر که حق وی از مقام و نفقه تمام بدهد، یا بنیکویی و احسان وی را روان کند، و وی را برنج‌ و کراهیت ندارد. و مرد اگر وی را دارد، و حقّ وی با کراهیت صحبت تمام بدهد، محسن باشد و ستوده حق، و اللَّه وی را جزا دهد بر فعل خیر. اینست که اللَّه گفت: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً ای یعلمه و یجازیه علیه. امّا بر مباشرت وی را اجبار نکنند، که آن علی الخصوص حق مرد است، چون فرو گذارد بر آن اجبار نرود، بخلاف مقام و نفقه که حقّ زنست.
به رغم علاقهٔ وافر به نوشتن، در درجهٔ اول برای تأمین گذران زندگی، و نیز، به گفتهٔ خودش، «بر اثر فشار جنایتکارانه‌ای که در این روزگار ناخجسته بر اندیشه سنگینی می‌کند»، به اجبار، تا حد زیادی از نوشتن دور شد و در یک «تصادف نیک» به‌طور جدی پای در عرصهٔ ترجمه گذاشت. «بیکار بودم. ناگزیر پیشنهاد ترجمهٔ باباگوریو اثر بالزاک را پذیرفتم و در کمتر از دوماه آن را تحویل دادم. دستمزدم به هزار تومانی سر می‌زد. گشایشی بود. سپاسگزارم.»
تعلیم عمومی و نظام اجباری این هر دو اصول مملکت داری بود