ابن السبیل
معنی کلمه ابن السبیل در فرهنگ عمید
معنی کلمه ابن السبیل در دانشنامه اسلامی
به مسافر در راه مانده و نیازمند، ابن السّبیل گفته می شود؛ هر چند در شهر خود دارای مال و سرمایه باشد. ابن السّبیل به این معنا در قرآن و روایات نیز به کار رفته و در باب های زکات و خمس و فیء از آن بحث شده است.
کاربرد قرآنی
این واژه در قرآن مجید در سوره های بقره ، نساء، اسراء و روم برای یکی از مستحقان انفاق به طور عام ؛ در سوره توبه به عنوان یکی از مستحقان زکات (صدقات )؛ در سوره انفال برای یکی از مستحقان خمس و در سوره حشر به عنوان یکی از مستحقان فی ء به کار رفته است .
معانی لغوی
برخی از کاربردهای قدیم واژه «ابن سبیل » نشان می دهد که این ترکیب در لغت ، مفهومی نزدیک به مسافر داشته است .به عنوان نمونه می توان حدیث نبوی «... ابن السبیل اول شارب ...»، خطبه حضرت علی (ع ) «... انتم بنو سبیل علی سفر...» و شعر راعی نمیری (د ۱۲۰ق ) «علی اکوارهن بنوسبیل ...» را ذکر کرد.در روایاتی از امام باقر (ع ) و جمعی از مفسران متقدم چون ابن عباس ، مجاهد و قتاده نیز ابن سبیل را مسافر معنی کرده اند. البته در برخی دیگر از روایات ِ ابن عباس و قتاده ابن سبیل به میهمان و در پاره ای دیگر، هم به مسافر و هم به میهمان تفسیر شده است . تعبیرات معادل یا نزدیک به «المسافر المنقطع به » که بعدها در تعاریف فقهی ِ «ابن سبیل » متداول گردید، در روایات و آثار فقهی قرن ۲ق /۸م از امامان باقر و صادق (ع )، و نیز ابویوسف و ابن مبارک دیده می شود.
تعریف اصطلاح فقهی
...
معنی کلمه ابن السبیل در ویکی واژه
راه نشین، مسافر تهی دست.
جملاتی از کاربرد کلمه ابن السبیل
«و وصل به رحمه» و با خویشان بدان مال صلت رحم بجای آورد. و خویشان دو نوعاند: بکی دنیاوی و ایشان را بمال مدد و معاونت کردن واجب است چنانک فرمود «و آتی المال علی حبه ذویالقربی» و جایی دیگر فرمود و ایتاء ذی القربی» و دوم خویشان دینی اند چنانک فرمود «انما المومنون اخوه» صلت رحم اخوت دینی هم واجب است و تفصیل آن اخوت آن است که میفرماید «دوی القربی و التیامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فیالرقاب».
و عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «ثلاثة لا یکلّمهم اللَّه یوم القیامة و لا یزکّیهم و لهم عذاب الیم: رجل بایع اماما لا یبایعه الّا للدنیا، ان اعطاه منها ما یرید و فی له و الّا لم یف له، و رجل بایع رجلا سلعة بعد العصر فحلف باللَّه لقد اعطی بها کذا و کذا فصدّقه فاخذها و لم یعط بها، قال و رجل علی فضل ماء بالطریق یمنعه ابن السبیل».
پس گوئیم که هر چه اندر محمد علیه السلام حدود علوی راست از علم حقیقت همه صدقست از بهر آنکه مومنان بدان تاویل که بیابند رسولرا راستگوی دارند و صدق را بدو منسوب کنند و اختلاف برخیزد و هر حدی از حدود دعوت صدقه است مر آنرا که فرود ازوست از آنکه برتر اوست و آنچه (از) برتر از خویشتن پذیرند آن فریضه خداست برایشان که هر یکی را بفرموده است اطاعت داشتن مر آنرا که برتر ازوست و آن به هشت مرتبت است چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:انما الصدقات للفقرا و المساکین و العالمین علیها و المولفه قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضه من الله گفت صدقات مردرو یشان راست یعنی حدود مر ناطقرانست و ایشانرا فقرا بدان گفت که اندرین عالم کسی نیست که ایشان از و فایده گیرند ولیکن درویش اند سوی حدود علوی همین معنی است که میگوید اندر قصه ابراهیم علیه السلام قوله تعالی:و اتخذالله ابراهیم خلیلا و ظاهر قول آنست که خدایتعالی ابراهیم را درویش خویش گرفت و خلیل حاجتمند باشد که نفس کل ابراهیم را درویش خویش گرفت (و از ینست) قول اعرابی که وصیت کرد و گفت :اجعلوانخلی فی الاخل الاقربگفت خرمایستان مرا مر آن درویش تر خویشاوندان مرا کنید این مقدار از آن اهل ادب گفته شد و باز بسخن خویش شویم و گوئیم (در) صدقات از پس فقیران مر مسکینانرا خواست و بدان مر اساسانرا خواست اندر هر زمانی که سکون امت بر تاویل ایشانست و گفت (و العاملین علیها) کار کنانرا بر صدقات و بدان مر امامانرا خواست از بهر آنکه ناطق کتاب و شریعت تالیف کرد و اساس مر آنرا تاویل گفت بفرمان رسول و هر دو را بامام سپردند تا ایشان بدان کار کنند تا بقیامت و گفت (و المولفه قلوبهم)یعنی که دلهای کسانرا ایشان جمله کرده است و بدان مر حجتانرا خواست که خدای تعالی دلهای ایشانرا فراهم آورد بدانچه ایشانرا بهره مند گردانید تا جمله شدند و بر پای داشتند دعوت را بتاویل و بیان چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:لو انفقت ما فی الارض جمیعا ما الفت بین قلوبهم و لکن الله الف بینهم گفت ای محمد اگر نفقه کردی تو هر چه اندر زمین است هم نتوانستی دلهای ایشانرا فراهم آوردن و تالیف افگندن ولیکن خدایتعالی میان ایشان الفت افگند یعنی اگر تو هر چه اندر دعوت که زمین دین است بیان آن بتاویل با ایشان بگفتی ایشان فراز نیامدندی و گردن کشیدندی با یکدیگر ولیکن خداوند تعالی ایشانرا از تاویل الفت افگند و گفت :و فی الرقاب و بدان مر داعیانرا خواست که ایشان عهد اندر گردن مومنان کنند و گفت :و الغارمین و اندر تفسیر غارمین کسی را گویند (که) برو وام باشد و نتواند توختن و بدان مر ماذونان مطلق را خواست که او پرورش کند فرزندیرا که ازو نزاده است و پذیرنده است و مونت او بکشد بآموختن علم مرو را و روزی کندش از آنچه خدایتعالی مرو را داده است از علم روحانی و گفت:و فی سبیل الله یعنی اندر راه خدای و بدان مر ماذون محدود را خواست که مومن راه خدا ازو پذیرد و گفت: و ابن السبیل یعنی زاده راه و بدان مستجیب را خواست که او فرزند راه خدایست ماذون محدود را که او سبیل خداست و مستجیب پسر است.
منزلنا منزل اضیافنا و دارنا دار لابن السبیل
ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قال بینما رجل بفلاة اذ سمع رعدا فی سحاب، فسمع فیه کلاما، اسق حدیقة فلان باسمه، فجاء ذلک السحاب الی جرّة فافرغ فیها من الماء، ثم جاء الی ذناب شرج. فانتهی الی شرجة، فاستوعب الماء، و مشی الرجل مع السحابة حتی انتهی الی رجل قائم فی حدیقة یسقیها. فقال یا عبد اللَّه ما اسمک؟ قال و لم تسئل؟ قال انی سمعت فی سحاب هذا ماؤه اسق حدیقة فلان باسمک فما تصنع فیها اذا صرمتها؟ قال امّا اذا قلت ذلک فانّی أجعلها ثلاثة اثلاث، اجعل ثلثا لی و لاهلی، و اردّ ثلثا فیها، و اجعل ثلثا فی المساکین و السائلین و ابن السبیل.» ثم قال تعالی: لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ گفت در آنچه نمودیم از صنایع حکمت، و لطائف نعمت، و عجائب قدرت، و شواهد فطرت نشانهاست بر کردگاری و یکتایی خداوند، و دلیلها بر توانایی و دانایی او گروهی را که خرد دارند و حق دریابند و با مولی گرایند و دل با وی راست دارند و نظر وی پیش چشم خویش دارند.
وَ ابْنِ السَّبِیلِ راهگذریاناند که در سفراند یا بر عزم سفراند در سفر طاعت نه در سفر معصیت و در سفر مباح دو وجهی است چندان بوی دهند که بآن مقصد خویش رسد آنجا که روی دارد، و گفتهاند: ابن السبیل کسی است که در سفر راه بر وی بزنند و منقطع شود، عاجز و محتاج نفقه. و قیل: هو الضیف ینزل علیک. و نسب الی السبیل لملابسته ایّاها.
گز از ابن السبیل انباشتی کوی خلیل الله بود کوی خلیل من مطاف عرش رحمانی
عشق بی پروا و هر دم در رحیل در مکان و لامکان ابن السبیل
پنجم آن که زکوه بر هشت قوم قسمت کند، آن مقدار که بود، چنان که از هر قومی سه تن کم نباشد، جمله بیست و چهار بشود اگر یک درم زکوه بود به مذهب شافعی واجب بود که بدین همه رساند و به هشت قسم برابر بکند آنگاه هر یک قسم میان سه تن قسمت کند یا زیادت چنان که خواهد، اگرچه برابر نبود و در این روزگار سه قوم کمتر باید: غازی و مولفه و عامل زکوه، اما فقیر و مسکن و مکاتب و ابن السبیل و وامدار باید، پس هر کسی را زکوه به پانزده کس کم نباید داد به نزدیک شافعی و مذهب شافعی در این دو مساله دشوار است آن که بدل نشاید و آن که به همه باید رسانید و بیشتر مردمان به مذهب ابوحنیفه می گیرند در این دو مساله و ما امید داریم که بدین ماخوذ نباشند انشاءالله تعالی.