المساکین

معنی کلمه المساکین در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
سکن (۶۹ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه المساکین

ولا یاتل اولوا الفضل منکم و السعة ان یوتوا اولی القربی و المساکین و المهاجرین فی سبیل اللّه و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر اللّه لکم و اللّه غفور رحیم (۲۲)
ابو سعید خدری گفت: احبّوا المساکین فانی سمعت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم یقول «اللهمّ احینی مسکینا! و امتنی مسکینا! و احشرنی فی زمرة المساکین!»
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلوة علی رسوله المصطفی محمّد و آله اجمعین، و حسبی اللّه و نعم الوکیل. الّلهم اعنّی لما تحبّ و ترضی برحمتک یا ارحم الرّاحمین. لیطلق علی الفقراء و المساکین شکرا للّه ربّ العالمین من الورق عشرة آلاف درهم و من الخبز عشرة آلاف و من اللحم خمسة آلاف و من الکرباس عشرة آلاف ذراع»، و آن را بدویت‌دار انداخت و در ساعت امضا کرد . پس گفت: متظلّمان‌ را و ارباب حوائج را بخوانند. چندتن پیش آوردند و سخن ایشان بشنید و داد بداد و بخشنودی بازگردانید و گفت: مجلس دیوان‌ و در سرا گشاده است و هیچ حجاب‌ نیست، هر کس را که شغلی است می‌باید آمد. و مردمان بسیار دعا گفتند و امید گرفتند.
روایت کنند از انس، گفت: چون عدّة زینب بسر آمد، رسول خدا بخطبة زینب، زید فرستاد، چون آمد بدر سرای وی و در شدن را دستوری خواست، زینب گفت: فی ایّ شی‌ء انا من زید؟ او را دستوری نداد، گفت من از زید چه باشم؟ زید گفت: من فرستاده رسول خدا ام، زینب گفت: مرحبا برسول اللَّه و او را دستوری داد، زید چون او را دید ثنای وی در گرفت و او را بخصلتهای نیکو بستود، آن گه گفت: ابشری انّ رسول اللَّه یخطبک بشارتت باد ای زینب که رسول خدا ترا بزنی میخواهد و مرا بخطبت تو فرستاد زینب بسجود در افتاد و خدای را عز و جل شکر کرد و ثنا گفت. پس چون رسول علیه الصلاة و السلام بوی رسید، وی فخر آوردی بر زنان دیگر و گفتی: نکاحهای شما پدران شما بست با رسول و نکاح من ربّ العرش العظیم بست از وراء هفت آسمان. و اوّل زنی که بعد از رسول خدا از دنیا بیرون شد زینب بود، و از بس که درویش‌نواز و مهمان‌دار و بخشنده بود او را ام المساکین میگفتند.
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا... الآیة مفسران گفتند هر چه در قرآن یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آید خطاب اهل مدینه است، چنانک یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب اهل مکه است. و این نداء کرامت بمؤمنان مدینه آن گه پیوست که اسلام بالا گرفته بود و کار دین مستحکم شده، و هیچ امت را در هیچ کتاب باین نام کرامت باز نخواندند مگر این امت را، و بنی اسرائیل را در توریة بجای این ندا یا ایّها المساکین گفته‌اند.
بو هریره گفت هفتاد کس دیدم از اصحاب صفّه که با هر یکی از ایشان نبود مگر گلیمکی کهنه پاره پاره بر هم نهاده و ابر گردن خود بسته. کس بود که تا نیمه ساق برسیده، و کس بود که تا بکعبتین، و آن گه بهر دو دست خویش فراهم میگرفتند، و بدان عورات می‌پوشیدند، و رسول خدا هر گه که فتحی در پیش بودی گفتی: خداوندا! بحق این دلهای افروخته، و بحق این شخصیتهای فرو ریخته، که ولایت کافران بر ما بگشایی، و ما را بر کافران نصرت دهی. و گفتی: مرا که جویید در میان اینان جویید، و روزی که خواهید بدعاء ایشان خواهید: «ابغونی فی ضعفائکم. هل تنصرون و ترزقون الا بضعفائکم»، و آن گه موافقت ایشان را درویشی بدعا خواستی، گفتی: «اللّهمّ احینی مسکینا، و أمتنی مسکینا، و احشرنی فی زمرة المساکین».
ای پرستار یتامی والمساکین بعد تو با سکینه کوفیان «هل تعلم ماتفعلون»
خداوند حاجت سر بدنیا فرو آورد تا دنیا سدّ فقر وی کند، و خداوند فقر دل بدنیا ندهد امّا بعقبی گراید و با نعیم بهشت بیاساید و خداوند مسکنت جز مولی نخواهد، نه ناز خواهد نه نعمت بلکه راز ولی نعمت. مصطفی ص مسکنت خواست گفت: اللهم احینی مسکینا و امتنی مسکینا و احشرنی فی زمرة المساکین‌
اراک شقیق الفرقدین و ثالث المساکین تلوالبدر والا نجم الزهر
ای عزیز هرگز در عمر خود یک بار حج روح بزرگ کرده‬ای که «الجُمْعةُ حجُّ المساکین»؟ مگر که این نشنیده‬ای که بایزید بسطامی می‬آمد، شخصی را دید گفت: کجا میروی؟ گفت «إِلی بَیْتِ اللّه تعالی» بایزید گفت: چند درم داری؟ گفت: هفت درم دارم. گفت: بمن ده و هفت بار گرد من بگرد و زیارت کعبه کردی. چه می‬شنوی!!! کعبۀ نور «أوّلُ ما خَلَقَ اللّهُ تعالی نوری» در قالب بایزید بود، زیارت کعبه حاصل آمد:
و باز گروهی گفته‌اند که: مسکین فاضل‌تر؛ از آن‌چه پیغمبر گفت، علیه السّلام:«اللّهُمَّ أحْیِنی مسکیناً و أمِتْنی مسکیناً و احشُرْنی فی زُمرةِ المساکینِ.» چون پیغمبر علیه السّلام مسکنه را یاد کرد گفت که: «یارب، به مرگ و زندگانی مرا از مساکین دار»، و چون فقر را یاد کرد گفت: «کادَ الفقرُ أَنْ یکونَ کُفراً.» و فقیر آن بود که متعلق سببی بود و مسکین آن که منقطع الاسباب باشد و اندر شریعت به نزدیک گروهی از فقها فقیر صاحب بُلغه بودو مسکین مجرد و به نزدیک گروهی مسکین صاحب بلغه بود و فقیر مجرد. پس این‌جا اهل مقامات مسکین را صوفی خوانند و این اختلاف به اختلاف فقها رضی اللّه عنهم متصل است. به نزدیک آن که فقیر مجرد بود و مسکین صاحب بلغه، فقر فاضل‌تر از صفوت و به نزدیک آن که مسکین مجرد بود و فقیر صاحب بلغه، صفوت فاضل تر از فقر.